🌺✍جملاتی را که باید با طلا نوشت:
آدمها:
قند را می شکنند تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را می شکنند تا به افتخارش برسند
هیزم را می شکنند تا به گرمای آتش برسند
غرور را می شکنند تا به افتادگی برسند
سکوت را می شکنند به آوازی برسند......
برای همه شکستن هایشان دلایل خوبی دارند آدمها ....
هنوز نفهمیدم چرا ؟ !
آدمها" دل" میشکنند؟؟
مواظب باشیم دلی را نشکنیم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#طنز 😊
کیش ومات چیست؟
به زنت میگی یک زنی رودیدم چقدرشبیه توبودبعدخانمت میپرسه خوشگل بود؟
اینجاست که نه میتونی
بگی آره نه بگی نه
یعنی کیش ومات
هرکدومو بگی فاتحت خوندست!😂
#فامیل_دور
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
امروز رفتم تو یه #مغازه_لباس_زیر یه ست توری داشت #٨۰_تومن 😳
یادم اومد عضو یه کانال لباس زیرم که همین ستو دیدم #20_تومن 😱
تازه #ارسال_رایگان + #اشانتیون هم دارن😳😍
انواع #لبـاس_زیـر
⚛ #ساتن #حریر
⚛ لباس زیر #فانتزی
⚛ لباس زیر #جذاب
خاص و لاکچری 😍👏
#تک_به_قیمت_عمده
http://eitaa.com/joinchat/1883439135Cf5e2147ef9
🎊سریع بیا تا پاک نکردم👆👆
❗️#تلنگر
اگر توی دنیا پول داشته باشی؛
افتخار ، اعتبار ، شرف ،
ناموس و همه چیز داری؛
عزیز بی جهت میشی
میهن پرست و باهوش هستی؛
همه تملقت را میکنند و همه کار
هم برایت میکنند ...
پول ستّارالعیوبه ...
اگر پول دزدی بود
میتوانی حلالش بکنی
و از شیر مادر حلالتر میشه
و برای آن دنیا هم
نماز و روزه و حج را میشه خرید؛
این دنیا و آن دنیا را هم داری ...
#صادق_هدایت
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🕌مسجد جامع مکی زاهدان یکی از بزرگترین مساجد جهان اسلام و مشهورترین مسجد اهل سنت ایران در شهر زاهدان مرکز سیستان و بلوچستان است...
این مسجد در سال ۱۳۵۳ خورشیدی توسط " مولانا عبدالعزیز ملازاده " با زیربنای ۶۰۰ مترمربع با نوع معماری ایرانی، اسلامی و عثمانی در سه طبقه ساخته شد که بعد از توسعه فضا و گسترش آن مساحت مسجد به ۳۲۰۰۰ مترمربع رسید....
بنای اولیه دارای دو مناره به ارتفاع ۳۷ بود ولی هم اکنون این مسجد عظیم و باشکوه دارای ۵۳ گنبد و ۴ مناره به طول ۹۵ متر میباشد و ارتفاع گنبد خارجی آن به ۴۶ متر می رسد ....
نمای بیرونی مسجد یادآور مسجد " سلطان احمد ترکیه " و درون آن یادآور " مسجدالنبی " می باشد و معماری آن کاری از هنرمندان چیرهدست ایرانیست ....
با این باور که مسجد را باید مردم نمازگزار بسازند مردم بومی منطقه داوطلبانه و بدون دریافت دستمزد در ساخت این بنا همکاری و مشارکت کردهاند و هنوز هیچ کمکی از نهادها و سازمانهای دولتی دریافت نکردهاند...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت
شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد.
آسیابان که بیوه زنی بود گفت: دو روز دیگر آردها آماده است،
شیخ با لحنی آمرانه گفت:
گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم خرت (که سنگ آسیاب را میچرخاند) تبدیل به سنگ شود.
زن (آسیابان) در جواب گفت:
اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن!
👈ای کاش کسانی که برای همه آرزوی مرگ میکنند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکنند..!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#خاطرات_واقعی📚
دکتر علی شریعتی در خاطرات خود نوشته است؛
به دوستی گفتم: چرا ديگر خروستان نميخواند؟!
گفت: همسايهها شاكی بودند كه صبحها ما را از خواب خوش بيدار میكند، ما هم سرش را بُريديم.
آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم را بيدار كند سرش را خواهند بُريد.
در دنیایی كه همه از مرغ تعريف میكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بهفكر سير شدن هستند، نه بفكر بيدار شدن...!
✍دکتر علی شریعتی
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#حرف_مردم
اگر کسی دنبال پول بدود
میگویند دیوانۀ پول است...
اگر پول پسانداز کنی
میگویند سرمایهدار است...
اگر پول خرج کند
میگویند خوشگذران است...
اگر پول درنیاورد
میگویند بی عرضه است...
و اگر برای پولدار شدن تلاش نکند
میگویند بلندپروازی ندارد...
اگر بدون کار کردن پول به دست بیاورد
میگویند مفتخور است...
و خلاصه اگر
بعد از یک عمر جان کندن
پولی جمع کرده باشد
میگویند از آن احمقهایی بود
که از زندگیاش چیزی نفهمید ...
#حرف_مردم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍🌺#زیبا_نوشت
هميشه خودت را "نقد" بدان
تا ديگران تو را به "نسيه" نفروشند...
سعی كن استاد "تغيير" باشی
نه قربانی "تقدير"...
در زندگی به کسی اعتماد كن كه به او "ايمان" داری نه "احساس"...
هرگز به خاطر مردم "تغيیر" نكن
اين جماعت هر روز تو را "جور دیگری" می خواهند...
شهری كه همه در آن "می لنگند"
به كسي كه "راست" راه می رود می خندند...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را می خواهد "عكاس" است
كه او هم "پولش" را می گيرد...
به چیزی كه دل ندارد "دل نبند"...
هرگز تمامت را برای کسی "رو نكن"…
بگذار کمی "دست نيافتنی" باشی...
آدم ها "تمامت" كه كنند، "رهايت" می كنند...
و در آخر"خودت باش"
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آنقدر این صحنه زیباست که شکارچی دلش نمیآید گنجشک را شکار کند.
با این فیلم میشود درس زندگی آموخت. گاهی بین شروع و پایان زندگی فقط یک لحظه فاصله است، همدیگر را بدون هیچ توقعی دوست داشته باشیم کاری که خدا با بنده اش میکند.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه
مایڪل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن ڪرد و در مسیر همیشگی شروع به ڪار ڪرد.
در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده میشدند و چند نفر هم سوار میشدند.
در ایستگاه بعدی، یڪ مرد با هیڪل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد او در حالی ڪه به مایڪل زل زده بود گفت: «تام هیڪل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.
مایڪل ڪه تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود.
روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیڪلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست
و روز بعد و روز بعد....
این اتفاق ڪه به ڪابوسی برای مایڪل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد.
بعد از مدتی مایڪل دیگر نمی تواست این موضوع را تحمل ڪند و باید با او برخورد میڪرد. اما چطوری از پس آن هیڪل بر میآمد؟
بنابراین در چند ڪلاس بدنسازی، ڪاراته و جودو و ... ثبت نام ڪرد. در پایان تابستان، مایڪل به اندازه ڪافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا ڪرده بود.
بنابراین روز بعدی ڪه
مرد هیڪلی سوار اتوبوس شد و گفت:
«تام هیکل پولی نمی ده!»
مایڪل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: «بـــــرای چـــــّّی؟»
مرد هیڪلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت:
«تام هیڪل ڪارت استفاده رایگان داره.»
❥❦•••
پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل، ابتدا مطمئن شوید ڪه
آیا اصلاً مسئله ای وجود دارد یا خیر!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
❗️#تلنگر
اگر توی دنیا پول داشته باشی؛
افتخار ، اعتبار ، شرف ،
ناموس و همه چیز داری؛
عزیز بی جهت میشی
میهن پرست و باهوش هستی؛
همه تملقت را میکنند و همه کار
هم برایت میکنند ...
پول ستّارالعیوبه ...
اگر پول دزدی بود
میتوانی حلالش بکنی
و از شیر مادر حلالتر میشه
و برای آن دنیا هم
نماز و روزه و حج را میشه خرید؛
این دنیا و آن دنیا را هم داری ...
#صادق_هدایت
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه_آموزنده
فرشته ایی پیر، ماموریتی در زمین بر عهده داشت٬ فرشته ایی جوان نیز با او همراه شد. آنها برای گذراندن شب٬ در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. رفتار خانواده نامناسب بود. آنها دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند٬ بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.
فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. فرشته جوان که از رفتار نامناسب صاحبان خانه خشمگین بود، از تعمیر آن دیوار شگفت زده شد ولی فرشته پیر پاسخ داد :«همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.»
شب بعد٬ این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر٬ زن و مرد فقیر٬ رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد٬ فرشتگان٬ زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود٬ در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: «چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی٬ اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد.»
فرشته پیر پاسخ داد: «وقتی در زیرزمین آن خانواده ثروتمند بودیم٬ دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند٬ شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم٬ فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادام. همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.»
افسوس که ما دیر می فهمیم.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍📔من در جایی زندگی میکنم کــه
نظامي اش شهردار مي شود !
مهندس برقش تاکسی دارد !
جایی کــه
دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر مي باشد !
جایی کــه
دردانشگاهش فقط اين را يادت مي دهند که چگونه با حراست نرم صحبت کني تا خوشش بيايد!
جایی کــه
مرگ حق است و حق گرفتني!
جایی کــه
برنده يعني کسي که کمتر از بقيه مي بازد !
جایی که که دويدن سهم کساني است که هرگـــــز نمي رسندو رسيدن سهم کساني که هرگــــــز نمي دوند…!
جایی کـــــــه
زنان محکوم به سکوت و خاموشی اند و همیشه خوش بحال مردان این سرزمین است…!
جایی کــــــــه
منو توی جوان بیکار در به دریم …آن گاه فلان دکتر به فکر پروتز و رینوپلاستی و هزاران عمل جراحی میلیونی دیگست!
جایی کــه
«هنوزنفهميدم من در آن به دنيا آمدم يا در آن مــــــردم!»
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
❄️#تلنگر
" هیچگاه " فراموش نکنیم که
هیچکس بر دیگری برتری ندارد ،
مــــــــگر به " فهم و شعور " ..
مــــــــگر به " درک و ادب " ...
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به
دیگران از بالا نگاه کند، و آن هنگامی
است که بخواهد دست کسی را که
بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند کند!
و این قدرت تو نیست ؛
این " انسانیت" است...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
سنگ در بیابان بیارزش است،
ولی اگر آن سنگ را پله کنی،
باعث ترقی میشود...
اشتباهات موجب ناراحتی هستند،
ولی اگر آنها را تجربه کنی برای
خودت
و مثل پله ازشون بری بالا و به موفقیت برسی،
خیلی بهدردبخور هم هستند...
اگر به هدفتان یقین دارید،
از اشتباهات هراس نداشته باشید؛
حتی آنها برایتان فرصت هستند...
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#راز_مثلها🤔🤔🤔
📕داستان ضربالمثل
✍آسمان به زمین آمدن
می گویند زمانی که هلاکو خان شهر بغداد را گرفت و آخرین خلیفه ی بغداد را اسیر کرد خلیفه گفت با من کاری نداشته باشید چون اگر به من دست بزنید آسمان به زمین می آید
همه ترسیدند خواجه نصیرالدین طوسی که آنجا بود گفت نگران نشوید این هم راهی دارد خلیفه را در کیسه بگذارید و در کیسه را ببندید آن وقت کیسه را بمالید و نگاهی به آسمان بکنید اگر دیدید آسمان جابجا شد و تکان خورد دست از سر خلیفه بردارید ولی اگر دیدید هیچ خبری نشد خلیفه را مجازات کنید.
با این پیشنهاد خواجه نصیر طوسی که وزیر هلاکوخان بود همین کاررا کردند کیسه را هر چه مالیدند آسمان که تکان نخورد هیچ آب هم از آب تکان نخورد ولی ضرب المثل آسمان به زمین آمدن از آن روزگار به یادگار ماند.
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا_از_کلیله_و_دمنه
🐀#تله_موش
موشي در خانه ي صاحب مزرعه، تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطي ندارد...ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد و سپس از آن مرغ، برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مُرد. گاو را براي مراسم ترحيم کُشتند.
«و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. »
📚#کلیله_و_دمنه
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستـان_تــاریخی
روزی به کریم خان زند گفتند، فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند.
کریم خان آن شخص را به حضور طلبید،
او نزد کریم خان امد و گفت: قربان! من کور مادر زاد بودم، به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از اوگرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید، تا برود دوباره شفایش را بگیرد!
اطرافیان به شاه گفتند قربان! این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
کریم خان زند گفت: پدر من یک شخص معمولی بود، من نمیدانم قبرش کجاست،
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟!
اگر متملقین و چاپلوسان میدان پیدا کنند، دین و دنیای مان را به تباهی می کشند…
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#حکایت_ملانصرالدین_و_حریق😁
ملانصرالدین روزی وقت ظهر که بسیار گرسنه بود آش داغی را سر کشید، از گلو تا شکمش بسوخت از صدمۀ آن برخاسته میدوید پرسیدند چرا اینطور میدوی گفت آب آورده بر شکمم بریزید که در آن حریق افتاده است و مواظب باشید که شماها آتش نگیرید.😁
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍📕#اشعار_ناب
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای کار جان گزین
تن پروری چه سود چو جان تو ناشتاست
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست
زان راه باز گرد که از رهروان تهیست
زان آدمی بترس که با دیو آشناست
✍#پروین_اعتصامی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایتی_شیرین_و_خواندنی
خواجه ای غلامش را به بازار فرستاد که انگور و انار و انجیر بخرد و زود بیاید. غلام رفت و دیر آمد و فقط انگور آورد...
خواجه او را بسیار زد و گفت: چون تو را پی کاری می فرستم باید چند کار کنی و زود بیایی، نه آنکه پی چند کار می روی، دیر بیایی و یک کار کنی. غلام گفت: به چشم، از این به بعد... پس از چند روز اتفاقا خواجه مریض شد و او را پی طبیب فرستاد.
غلام رفت و زود برگشت و چند نفر همراه خود آورد.
خواجه گفت: اینها چه کسانی هستند؟ گفت: تو با من گفتی چون پی کارت فرستم، چند کار بکن و زود بیا.
اکنون این طبیب است که جهت معالجه آورده ام، این غسال است که اگر مردی غسلت دهد، این آخوند است که بر تو نماز خواند، این تلقین خوان است، این قبر کن است و این قرآن خوان!!!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_تاریخی
👌قابل_تامل
ﺭﻭﺑﺮﺗﻮ ﭼﻮﻟﯽ، ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺌﺎﺗﺮ ﺁﻟﻤﺎﻥ خاطره ای از سفر به ایران نقل میکند و میگوید ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ.
ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺩ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺷﯿﻮﻥ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﺯﺍﺭﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﻧﺞ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﯿﻌﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻣﻦ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﺍﺭ ﺯﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻭﺳﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﺯﺍﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻓﺮﺵ ﺑﺨﺮﯼ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺭﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺍﻭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻡ...
📕ﻣﺠﻠﻪ ﺳﻤﻨﺪﺭ 11 ﺑﻬﻤﻦ 1377
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin