eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸هر چيزي اولش 🌸يه طعم ديگه داره، 🌸اولين غروب رمضان 🌸لحظه اول ربنـا 🌸اولين چاي و خرما 🌸اولين افطار 🌸اولين دعـا 🌸دلخوشم به نيت پاکتون 🌸و دعايي که لحظه اول 🌸اذان براي همه زمزمه ميکنید 🌸التماس دعا 🏴بزرگترین و تخصصی ترین کانال مرجع #حضرت_زهرا_س_در_ایتا ❥👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
📚 روباهی به فرزندش گفت؛ فرزندم از تمام این باغ ها میتوانی انگور بخوری،غیر از آن باغی که متعلق به ملای ده است! حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ آن باغ نرو! روباه جوان از پدرش پرسید؛ چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟ روباه به فرزندش پاسخ داد؛ نه فرزندم، اگر "ملا" بفهمد که ما از انگور باغش خورده ایم، فتوا می دهد و گوشت روباه را حلال می کند و دودمانمان را به باد می دهد! با این جماعت که قدرتشان بر جهل مردم استوار است، هیچ وقت در نیفت!! 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به چهارشنبه🌺 خوش آمدید خوشبختی نگاه خداست در این صبح دعامیکنم خداهیچوقت چشم ازتون برنداره امروزتون شاد خوبیهاتون مستدام در پناه خدا🌹🙏 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
در روزگاری زندگی میکنیم که مردمانش به ریشمان میخندند از موفقیتمان ناراحت میشوند به لحظاتمان حسودی میکنن و چشم دیدنمان را ندارند جالب اینجاست که هرموقع ما را میبینند دقیقا چند دقیقه قبلش داشتند از خوبی‌های ما میگفتند 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 روزی گاوی برای خوردن آب سرش را داخل خمره بزرگی که پر از آب بود کرد. اما دیگر نتوانست آنرا از داخل خمره خارج کند. مردم به دور حیوان و خمره جمع شدند. اما هر چه کردند نتوانستند سر گاو را از خمره بیرون آورند. از قضا ملا از آنجا میگذشت مردم وقتی وی را دیدند دست به دامانش شدند تا راه چاره ای نشان بدهد. ملا گفت: زود باشید سر گاو را ببرید تا خفه نشده و گوشتش حرام نشود. بلافاصله قصابی آوردند و گردن گاو را بریده و تنه اش را جدا کردند. اما سر گاو به داخل خمره رفته و دیگر بیرون نمی آمد. پرسیدند جناب ملا حالا چی کار کنیم؟ ملا باز هم فکری کرده گفت: چاره ای نیست باید خمره را بشکنید و سر گاو را از داخلش بیرون بیاورید 😁 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫👆 ایران زیر خط فقر یا زیر خط فهم⁉️ 🎥این کلیپ رو ببیند تا به عمق فاجعه که ما مردم به سر خودمان آورده ایم پی ببریم! 👌توصیه شدید حتما این کلیپ رو ببینید و به اشتراک بزارید 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🔺شرح در تصویر.... می دانید چرا اکثر مردم می گویند : قدیما یادش بخیر.... به این نامه تاریخی یک معلم به اداره فرهنگ شهرستان کهگیلویه سال ١٣۴٢ توجه کنید : “با کمال ادب چون روز چهارشنبه بعلت کسالت شدید و نداشتن دسترسی به پزشک نتوانستم تدریس کنم و کلاس بوسیله دانش آموزان اداره شد، آن اداره حق دارد یک روز حقوق اینجانب را کسر نماید.” چون قدیما آدما اینجوری بودن... 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید. او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد. او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد. تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت. روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت. او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد. رهگذری او را دید و پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ مرد حکایت طلاها را بازگو کرد. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ . ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است. اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید. بخشش مال همچون هرس کردن درخت است پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود. دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته هایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیآورید. 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 خوشا آنانکه با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدندو رفتند زکالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند خوشا آنانکه در میزان وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند نگردیدند هرگز گرد باطل حقیقت را پسندیدند و رفتند خوشا آنانکه بر این صحنه ی خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند خوشا آنانکه با اخلاص و ایمان حریم دوست بوسیدند و رفتند خوشا آنانکه که پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند ✍ 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 روزی ملانصرالدین در حمام رفت حمام را خلوت دید بنا کرد به آواز خواند و از صدای منحوسش خوشش آمد فوراً از حمام بیرون آمده بالای مناره مسجد رفته بنا کرد با صدای خشن اذان گفتن. یک نفر از آنجا عبور می کرد گفت ای احمق اذان بی موقع چرا می گویی؟ ملانصرالدین از خجالت به زیر آمد گفت ای کاش یک حمام بالای این مناره می ساختند تا من به خزینه آن رفته اذان بگویم تا مردم بدانند که چقدر صوت من مفرح و طرب انگیز است. 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای روز نه روز آفتابی تو روز ز نور ذوالجلالی خورشید کند سجود هر شام می‌خواهد از مهت هلالی مولانا سلام جمعه تون بخیر و نیکی🌹 امروزتون سراسر مهر و آرامش و نیکبختی 🌸🍃 ‌‌‌‌ 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚حکایتی بسیار زیبا و خواندنی شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند . وزیر تعجب کرد و گفت : اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم . شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن . وزیر تمام شترها را به این قیمت خرید . شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند. به همین ترتیب قیمت‌ها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند. شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه به مردم بفروشند. مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های پایین به حکومت فروخته بودند را دوباره بخرند. وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد. به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای دولت و داروغه و دیوان وتفریح آقازاده ها و حکومت تامین شد. وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمیفهمیدند از کجا خورده اند. این داستان قدیمی است ولی هر روز برای ما آن هم در قرن بیست و یکم تکرار می شود. مردمی که در صف سکه، دلار، خودرو، لوازم خانگی، سود های بانکی بالا، سهام انواع بورس و غیره هستند خودشان هم نمی فهمند که در نهایت چه کسی برنده است. آنها فکر می کنند که زرنگ و برنده هستند ولی همیشه درگیر همین تلاطم هستند و هیچگاه به ریشه مشکلات و قطع آن فکر نمی کنند. حکومت صالح از راه مالیات عادلانه کسب درآمد می کند و اقتصاد سالم باید ثبات نسبی و پایدار داشته باشد تا مردم ضمن رقابت آزاد و قانونمند، با کار و تولید مشخص و ارزشمند درآمد داشته باشند نه با دلالی بین خودشان وحکومت. عجیب این است که ما ظاهری امروزی داریم با عقل و سرنوشت گیر کرده در قصه های قدیمی 📚حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin