eitaa logo
اشعار و سبک های حسن کردی
696 دنبال‌کننده
71 عکس
8 ویدیو
0 فایل
زندگی بی تو هست آخر هیچ عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
مشاهده در ایتا
دانلود
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را تبر و سوختن جان صنوبرها را راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم گره بر روی گره می زده معجر ها را آنکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد پای پر آبله و گریه ی دختر ها را مقتل از جانب او گفت که عمه جانش دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها https://eitaa.com/hkordy
مرثیه شهادت امام باقر علیه السلام خیلی زمان گذشته ز روز شهادتم من کشته ی قدیمی یک هتک حرمتم چون پیر پنج ساله شدم بعد کربلا دنیا ندید کودکی با طراوتم پشتم هنوز زخمی شلاق کینه است من یادگار خیمه ی در چنگ غارتم هر شب مرور خاطره ی سرخ کربلا از من گرفت مهلت یک خواب راحتم چون چشم های من نشود روضه خوان کسی من شاهد هنوز زنده ی روز اسارتم سوگند بر تلاوت خورشید نیزه ها یادم نمی رود لبِ آن ماه طلعتم وقتی شراره ریخت روی سر مادرم به شام آتش گرفت مثل حسن چشم غیرتم من دیده ام شبیه رقیه که بوده است دست عدو بزرگ تر از قاب صورتم شام و شراب و سنگ لبِ بامِ کوچه ها خون می چکد ز خط به خطِ این روایتم https://eitaa.com/hkordy
مرثیه شهادت امام باقر علیه السلام خیلی زمان گذشته ز روز شهادتم من کشته ی قدیمی یک هتک حرمتم چون پیر پنج ساله شدم بعد کربلا دنیا ندید کودکی با طراوتم پشتم هنوز زخمی شلاق کینه است من یادگار خیمه ی در چنگ غارتم هر شب مرور خاطره ی سرخ کربلا از من گرفت مهلت یک خواب راحتم چون چشم های من نشود روضه خوان کسی من شاهد هنوز زنده ی روز اسارتم سوگند بر تلاوت خورشید نیزه ها یادم نمی رود لبِ آن ماه طلعتم وقتی شراره ریخت روی سر مادرم به شام آتش گرفت مثل حسن چشم غیرتم من دیده ام شبیه رقیه که بوده است دست عدو بزرگ تر از قاب صورتم شام و شراب و سنگ لبِ بامِ کوچه ها خون می چکد ز خط به خطِ این روایتم https://eitaa.com/hkordy
السلام علیک یا اباجعفر یا محمد ابن علی پدرم بابای گریه جدِّ من قتیل اشکه منم و اون خاطراتی که غمش دلیل اشکه کشته من رو زهر اگر چه من غمم غم حسینه آخرین دمم توو فکر آخرین دم حسینه منم و چه خاطراتی که ز کودکی باهامه هنوزم کابوس شبهام نیزه و سرِ امامه من توو بچه هایی بودم که صدای تشنگی مون قلب ساقی حرم رو زخمی کرده بود و پر خون بعد دستای ابالفضل عمه رو دیدم که مضطر با چشای پر ز خونش گره می زنه به معجر بعد دستای ابالفضل امید رباب پر زد از لبِ علیِ اصغر آرزوی آب پر زد سخت ترین لحظه ی جدّم وقتی بود که رفت و رو زد برای یه قطره ی آب رو به لشکر عدو زد تا صدای بی هوای یه سه شعبه رو شنیدم انگاری که زهرِ تیرُ توی حنجرم چشیدم من خودم دیدم حسین و توو سراشیبی گودال که چه جوری پیکرش شد زیر تیغ و نیزه پامال مزّه ی اسارت و من توی کودکی چشیدم کاش می مردم، مادرم رو توو اسیری نمی دیدم وقتی از رو پشت بوما بارون آتیش می بارید چادرش آتیش گرفت و شمر به مادرم می خندید مگه یادم میره دردِ غربت و هوای گریه چقد آتیشم می زد اون بابا گفتنِ رقیه خار بی رحم مغیلان توو پای رقیه چرخید چقده آبله های پای اون بچه می ترکید https://eitaa.com/hkordy