eitaa logo
آموزش ادبیات دعاها و قرآن
74 دنبال‌کننده
884 عکس
879 ویدیو
44 فایل
راه عشق خدائی را دنبال کنیم تا به عشق خدائی با خوبان دردنیا و اخرت برسیم ان شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت هر کودک مضطرب.... فردی وجود دارد که بیش از اندازه از او حمایت ‌می‌کند... 💕🍃 تربیت فرزند 🍃💕
عوارض قطره آهن از نظر طب سنتی چیست؟🔍 آهن بیش از حد در بدن با افزایش خطر عفونت،سرطان، دیابت، وخیم شدن آرتروز روماتیسمی،بیماری های قلبی همراه است 🔸لکه‌دار شدن دندان‌ها 🔸تغییراتی در حرکات روده 📝 🍃🍎 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
والدین امروزی خیلی بیش از نسل قبل برای کودکان خود هزینه میکنند وبخش اعظمی از این هزینه صرف رشوه دادن به کودکان میشود سعی کنید از طریق درونی کردن عادات خوب، کودک رابه انجام دادن کارهای خوب تشویق کنید. 💕🍃 تربیت فرزند 🍃💕
*والدین عزیز بدانند* مواظب باشید کودکتان به اختلال وسواس مبتلا نشود❗ *تا دیر نشده از وسواسی شدن،کودکان جلوگیری کنید* اگر فرزند شما حاضر نیست به ماسه، نمک، مربا، آرد ، ماست، گل، رنگ انگشتی و ... دست بزند ، و یا اگر دستش کثیف شد با اصرار از شما می خواهد که دستش را بشویید، نشانه تمیزی و بهداشت کودک نیست! این رفتار نشانه حساسیت لمسی کودک است و اگر ادامه پیدا کند می تواند منجر به وسواس شود . بازی هایی مثل ماست بازی، رنگ بازی، شن بازی، گل بازی و .... می تواند در دراز مدت این واکنش های لمسی را از بین ببرد.❗ فرزند پروری #
نسخه طب سنتی برای درمان گرفتگیهای ناگهانی عضلات پا چیست؟🔍 👌 ماساژ دادن و کشش 👌 دوش داغ 👌 سرد يا گرم كردن 👌 مصرف آب و لبنيات فراوان 👌 ب كمپلكس 👌 مسکن ها دراین مورد کاربردندارد 📝 🍃🍎 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قلی و داستان پُرخوری اش در یکی از روزهای خدا قلی مشغول خوردن هندوانه بود، هوا بسیار گرم بود و قلی دوست داشت همش هندوانه ی خنک بخورد، مادرش او را صدا زد و گفت: پسرم؟ خوردن زیاد هندوانه خوب نیست، بقیه اش را هم نگه دار و فردا بخور، اما قلی به حرف مادرش گوش نداد و همه ی هندوانه ها را خورد. شب قرار بود قلی و پدر و مادرش به خانه ی عمویش بروند، او یک پسر عمو به نام حبیب داشت که همیشه وقتی به خانه ی هم می رفتند در حیاط خانه فوتبال بازی می کردند. وقتی قلی به خانه ی عمویش رسید سریع حبیب را صدا زد که بروند و با هم بازی کنند. چند دقیقه ای نگذشته بود که قلی دلش را گرفت و به زمین افتاد، حبیب دوید و مادرش را صدا زد و گفت: قلی…قلی به روی زمین افتاده و مدام می گوید آی دلم.. مادر قلی که می دانست موضوع از چه قرار است سریع به طرف قلی رفت و گفت: پسرم من به تو گفته بودم که همه ی هندوانه ها را نخور ضرر دارد، او را بلند کرد و به خانه برد، دوای درد قلی یک لیوان چای و نبات و عرق نعنا بود. قلی چای و نبات را خورد و کمی دراز کشید و به مادرش قول داد که در خوردن هیچ چیز زیاده روی نکند، کمی گذشت و حال قلی بهتر شد و با لبخندی کودکانه به مادرش گفت: مادر دلم خوب شد، حالا می توانم بروم و با حبیب در حیاط بازی کنم؟ مادر با لبخندی مهربان گفت: بله پسرم برو و بازی کن. حبیب و قلی رفتند و کلی بازی کردند و به آن ها بسیار خوش گذشت. 👫
بود پاکیزه و خوب مثل گل چون باران می رسید از نفسش عطر و بوی قرآن همه دم سوی خدا او هدایت می کرد از خدا پیغمبر او حکایت می کرد سخنانش گویی شعر آزادی بود بهترین مرد خدا حضرت هادی بود 👫
❀ ﷽ ❀ خوب برای بچه‌های خوب ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ صلوات بر محمد ، یه هدیه از بهشته خُــدا اونو تو قرآن ، برای ما نوشته ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 👫
✨بزن کف مرتضی داماد گشته ✨بزن کف قلب زهرا شاد گشته 👏👏👏 ✨بزن کف در قدوم ماه داماد ✨بزن لبخند تا حق را کنی شاد 👏👏👏 ✨چنین داماد را باشد عروسی ✨که هستی آیدش بر پای بوسی 👏👏👏 ✨عروسی دختر ختم رسولان ✨عروسی مصطفی را راحت جان 👏👏👏 ✨عروسی مریم و هاجر کنیزش ✨عروسی کو خدا دارد عزیزش 👏👏👏 ✨عروسی هستی هستی فدایش ✨عروسی خلق داماد از برایش 👏👏👏 ✨چه دامادی که فخر کائنات است ✨چه دامادی خداوند ثبات است 👏👏👏 ✨چه دامادی سراپا فخر و عزت ✨چه دامادی خدای عشق و غیرت 👏👏👏 ✨چه دامادی محمد ساق دوشش ✨ملائک هم غلام حلقه گوشش 👏👏👏 🌸🍃حلول ماه ذی الحجه و سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه ( س) مبارک باد 🌸🍃 🌴 ‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎ ‎‌‌✯┅┅ ❥✾❥ ┅ ┅
📣📣عید غدیر داره نزدیک میشه و تبلیغ غدیر بر هر مسلمانی واجبه ❣ بیاین نیت کنیم در روز عید غدیر به نیت و به عشق امیرالمومنین (؏) برای بزرگداشت این روز بزرگ یه کاری بکنیم.❤️🧡💚 ✅ یکی رو مجانی سوار می کنم.🚙🌷 ✅ تو کسب و کارم تخفیف ویژه می دم🌷 ✅ ویزیت مجانی می کنم.🌷 ✅ برای امواتم خیرات می دهم🌷 ✅دو نفر رو با هم آشتی می دم👬🌷 ✅خانوادم رو شاد و خوشحال می کنم.🌷 ✅به کسی که دوستش دارم یه هدیه خاص می دم🎁🌷 ✅ فقیر رو مهمون می کنم🌷 ✅پول قرض می دم🌷 ✅بدهی دوستام رو می بخشم.🌷 ✅یه مولودی زیبا درباره ی مولا پخش می کنم.🌷 ✅ یه ایستگاه صلواتی تو محلمون راه میندازم.🌷 ✅یه یتیم رو تحت تکفل می گیرم🌷 ✅برای همه تو شرکت یا اداره شیرینی می گیرم🍩🥧🧁🌷 ✅یه دسته گل به مادرم و پدرم می دم💐 ✅چند نفر رو به این پویش عید غدیر دعوت می کنم.🌷 ✅به دوستام کتاب هدیه می دم📚 ✅لباس تازه و خوشرنگ می پوشم.🌷 ✅عطر می زنم(البته برای همســـــــرم😉)🌷 ✅اطرافیان مجردم را به ازدواج ساده تشویق می‌کنم.🌷 ✅به همه لبخند می زنم🌷 ✅کسی رو که ازش دلگیرم می بخشم.🌷 ✅اگه پسردار شدم اسمشو علی می زارم🌷 ✅به دیدار (خانه سالمندان/ آسایشگاه جانبازان/... ) می‌روم.🌷 ✅در روز عید غدیر برای کمک به رفتگرها جلوی درب منزل خود را جارو میکنم.🌷 ✅روز غدیر یه سر به شهدا می زنم.🌷 ✅تو غدیر امسال شروع به خوندن نهج البلاغه می کنم.🌷 ✅تو غدیر از زندگی مولا (ع) بیشتر می خونم تا بیشتر بشناسمش.🌷 ✅جلو در خونم رو با پرچم و ریسه تزئین می کنم.🌷 ✅تعدادی غذای نذری تهیه و بین همسایه ها پخش می‌کنم. 🌷 ✅مبلغی به سوپر مارکت، نانوایی،... محل می‌دهم تا به خانواده‌های کم بضاعت تخفیف بده🌷 ✅تو روز عید غدیر تو خونم مهمونی و جشن می گیرم .🌷 ✅به بچه ها هدیه و عیدی می‌دهم.🌷 ✅مبلغی برای آزادی زندانی‌ها کمک می‌کنم.🌷 ✅یک گوسفند قربانی و گوشت آن را بین فقرا تقسیم می‌کنم.🌷 ✅خانه خود را با حداقل افزایش کرایه به یک زوج جوان اجاره می‌دهم.🌷 ✅به تامین جهیزیه یک دختر جوان کمک می‌کنم.🌷 راستی از الان😉 اولین کار توی خونه هامون این باشه که بابچه ها برای رسیدن عید غدیر ،روز شمار درست کنیم😊 اگه موافقی یاعلی.......✋ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 🌼غنچه های مهدوی🌼
‍ ‍ 💕✨ وضو ✨💕 آی بچه جون در وضو صورتو اول بشو بعدش بشو دست راست ای گل خوش رنگ و بو دست چپت رو عزیز بشو تو خوب و تمیز برای مسح سرت آب دیگه رودست نریز حالا بکش مسح پا ای گل ناز و زیبا حالا وقت نماز وقت راز و نیاز رو بال هر فرشته آی بچه ها نوشته هرکی نماز بخونه دیگه اهل بهشته ✨ 💕✨ ✨💕✨ 🌼غنچه های مهدوی🌼
‍ 🌿🐏 خانه سه بچه گوسفند 🐏🌿 سه گوسفند کوچولو تصمیم گرفتند که هر کدام خانه ای برای خودشان بسازند.... یکی از گوسفندها که از همه تنبل تر بود مقداری کاه جمع کرد و با آن ها شروع به ساخت خانه اش کرد. گوسفند دومی که کمی از او زرنگ تر بود مقداری چوب جمع کرد و آن ها را به هم چسباند تا یک کلبه ی چوبی درست کند اما گوسفند سومی که خیلی زرنگ و پرکار بود شروع به ساختن یک خانه ی محکم کرد. او یک عالمه آجر آورد و یک خانه ی آجری ساخت. خیلی زود گوسفند اولی و دومی خانه هایشان را ساختند. اما گوسفند سومی هنوز مشغول کار بود. گوسفند اولی و دومی او را مسخره می کردند و می گفتند: چه قدر کار می کنی! اگر مثل ما یک خانه ی ساده می ساختی حالا می توانستی بازی کنی. بازی کردن بهتر از کار کردن است. گوسفند زرنگ به حرف های دوستانش توجه نمی کرد و کار می کرد تا این که بالاخره ساخت خانه اش تمام شد. یک روز گرگ بدجنسی به مزرعه ی آن ها حمله کرد. گوسفندها با عجله داخل خانه هایشان رفتند و در را بستند. گرگ اول به سراغ خانه ای رفت که از کاه ساخته شده بود و خیلی راحت با چند تا فوت آن را خراب کرد. گوسفند بیچاره که ترسیده بود فرار کرد و به خانه ی چوبی دوستش پناه برد. گرگ به دنبال او دوید و با چند تا مشت و لگد، خانه ی چوبی راهم خراب کرد. هر دو گوسفند با عجله به خانه ی دوست زرنگ شان رفتند. گرگ هم به دنبال آن ها رفت. اما هر کاری کرد نتوانست خانه ی آجری را خراب کند و خسته و کوفته راهش را گرفت و رفت. گوسفند ها خیلی خوشحال شدند. گوسفند اولی و دومی تصمیم گرفتند که دوباره برای خودشان خانه بسازند اما این بار یک خانه خوب و محکم. متنی 🐏 🌿🐏 🐏🌿🐏
قصه سنگ کوچولو یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد ميشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی ديگر. سنگ کوچولو خيلي غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده ميشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند. یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندونه ی قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه کوچک براي خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه ديگر توی آن کوچه ی پرسر و صدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد. روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های ديگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد. یک روز تعدادی پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آن را برداشت و به منزل برد. آن را رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی  پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آن را به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و ديگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش ميکند و او را خيلی دوست دارد.
🟩جواب ابلهان خاموشیست 🔹️ابوعلی سینا در سفر بود . در هنگام عبور از شهری ، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد . خر سواری هم به آنجا رسید ، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست . شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد ! قاضی پرسید : با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند . قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود ؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد : ” جواب ابلهان خاموشی ست “
تو آخرین امام من ای گل نرگس، مهدی علیه السلام بر تو رسد سلام من ای گل نرگس، مهدی علیه السلام تو ماه تابان منی ای گل نرگس، مهدی علیه السلام نور دو چشمان منی ای گل نرگس، مهدی علیه السلام زندگی ام برای تو ای گل نرگس، مهدی علیه السلام جان و تنم فدای تو ای گل نرگس، مهدی علیه السلام ای همه حاصلم بیا ای گل نرگس، مهدی علیه السلام مهر تو در دلم بیا ای گل نرگس، مهدی علیه السلام بیا که دل شکسته ام ای گل نرگس، مهدی علیه السلام منتظرت نشسته ام ای گل نرگس، مهدی علیه السلام آمده ام به جمکران ای گل نرگس، مهدی علیه السلام بگیرم از تو من نشان ای گل نرگس، مهدی علیه السلام دل شده بی قرار تو ای گل نرگس، مهدی علیه السلام جهان در انتظار تو ای گل نرگس، مهدی علیه السلام
محبت افراطی نکنیم نهی از زیاده روی در محبت می تواند اشاره به برخی از کارها باشد که نه تنها واقعیت آن محبت نیست؛ بلکه جفا در حق فرزند است. مثلاً به اسم محبت، استقلال را از بچه ها بگیریم؛ به گونه ای که در انجام کارهای خود به قدری وابسته به والدین باشند که از عهدهٔ کارهای خودشان برنیایند یا به بهانهٔ محبت، اجازهٔ هر کاری را به آنها بدهیم؛ حتی کارهایی که برایشان خطرناک است، چه خطر جسمی و چه خطر روحی. گاهی فرزند کار اشتباهی انجام می دهد که به برخورد تند از سوی ما نیاز دارد؛ اما محبت اجازهٔ تندی به ما نمی دهد. این دلسوزی خود نوعی افراط در محبت محسوب می شود. گاهی هم مادر باید کار زشت فرزند را به پدر اطلاع دهد تا او از اقتدار خویش برای بازداشتن فرزند از آن کار استفاده کند؛ اما محبت، به او اجازهٔ چنین کاری را نمی دهد و فرزند هم در آن کار زشت، پیش روی می کند. این هم افراط در محبت است. 💕🍃 تربیت فرزند 🍃💕
✍️💖💖دلخوشی های کوچک یعنی یک لبخند در جواب نگاهت یعنی ذوق کودک از توصیف کفش جدیدش دلخوشی های کوچک یعنی در عین همه نداشتنها یک برگ پاییزی را بگذاری در میان کتابهایت برای یادگاری دلخوشی های کوچک یعنی جمع دوستانت یعنی امروز باز تو زنده هستی یعنی باز عقربه ساعت زندگی ات برای ۲۴ ساعت دیگر به راه افتاده دلخوشی کوچک یعنی چراغ خانه هنوز روشن است زندگی همین دلخوشی های کوچک است به جزییات زندگی دقت می کنم و از آنها لذت می برم ... 💐💐💐
توصیه های سفر لذت بخش با کودکان☺️ ✅۱_در چیدن وسایل کودکان از خودشون نظر بخواهید و کمک بگیرید😉 ✅۲_اگر با ماشین سفر می کنید وسایل سرگرمی برای بچه ها در طول سفر درنظر بگیرید🥳 ✅۳_چند بازی که میشه در ماشین انجام داد را از قبل نظر بگیرید🤗 ✅۴_برنامه ریزی سفر بر اساس علائق و توانایی بچه ها صورت گیرد😊 ✅۵_از نکات تربیتی سفر غافل نشوید.مثلا در بازدید از آثار تاریخی ،از ظلم پادشاهان و نکات تاریخی برای بچه ها بگوییم و هنگام گردشگری در طبیعت از زیبایی های خلقت و خلقت خدا صحبت کنیم😍 ✅۶_ سفر برای خودمون و بچه هامون رشد داره به شرطی که دقت مون رو بیشتر کنیم و از اتفاقاتی که در سفر میفته درس بگیریم☺️ 👶🏻 👧🏻
توصیه های سفر لذت بخش با کودکان☺️ ✅۱_در چیدن وسایل کودکان از خودشون نظر بخواهید و کمک بگیرید😉 ✅۲_اگر با ماشین سفر می کنید وسایل سرگرمی برای بچه ها در طول سفر درنظر بگیرید🥳 ✅۳_چند بازی که میشه در ماشین انجام داد را از قبل نظر بگیرید🤗 ✅۴_برنامه ریزی سفر بر اساس علائق و توانایی بچه ها صورت گیرد😊 ✅۵_از نکات تربیتی سفر غافل نشوید.مثلا در بازدید از آثار تاریخی ،از ظلم پادشاهان و نکات تاریخی برای بچه ها بگوییم و هنگام گردشگری در طبیعت از زیبایی های خلقت و خلقت خدا صحبت کنیم😍 ✅۶_ سفر برای خودمون و بچه هامون رشد داره به شرطی که دقت مون رو بیشتر کنیم و از اتفاقاتی که در سفر میفته درس بگیریم☺️ 👶🏻 👧🏻
بگفتا با جوان آن پیر خسته مشو غره به خود کین سان نمانی غرورِ نوجوانی کرده مستت تو رنج روزِ پیری را ندانی کنون تو نوجوانی را نگه دار از این دُرّ گران کن قدر دانی تبه منما جوانی را به غفلت که این نعمت بوَد بی مثل و ثانی هر آنچه از جوانیِ تو بگذشت نخواهد بازگشتن بر تو آنی برایِ بهره برداری زِ عمرت جوانی بهتر است از هر زمانی تو را تا قدرت و نیرو به کف هست عبادت کن خدا را تا توانی 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
🔸️دوبیتی‌های کودکانه برای عید غدیر 🌸🍃من یار پیغمبرم امام علی است سرورم شکر خدا می‌کنم که شیعه‌ی حیدرم 🌸🍃جانشین بعد نبی حیدره علی ع امام اول وصی پیغمبره 🌸🍃هرکی می‌خواد خوب باشه می‌خواد دوست خدا شه هرکی سعادت می‌خواد شیعه‌ی مرتضی شه 🌸🍃مسلمونای دنیا شادی کنید غدیره عید بزرگ غدیر یه روز بی‌نظیره 🌸🍃همیشه و هر کجا امام علی ع امیره علی ع امام منه امام اولینه 🌸🍃امام علی ع امیره رهبر و مولای ماست او امامی مهربان برای کل دنیاست 🌸🍃هست بهترین عید ما عید بزرگ غدیر برای ما شیعه‌ها این عید هست بی‌نظیر 🌸🍃یه عید شاد و زیبا عید خوب غدیره شیعه همیشه اون روز یه جشن خوب می‌گیره 🌸🍃روز قشنگ غدیر عید همه عالمه هرچی بگیم از غدیر آی بچه‌ها باز کمه 🌸🍃بابا همیشه میگه علی ع امام دنیاست پیامبر گفته به ما علی ولی خداست 🌸🍃سرور من حیدره امام من حیدره رهبر من همیشه تا به ابد حیدره 🌸🍃می‌گم من شکر خدا که شیعه‌ی حیدرم باید تشکر کنم از پدر و مادرم 🌸🍃بدون میشه عبادت هر کی بگه یا علی ع خدا اطاعت میشه هر کی باشه با علی ع 🌸🍃علی امام امته امام مهربونه او عاشق عبادته نماز زیاد می‌خونه
🦋داستان 🦋 از امام جواد(ع) روزی یکی از گوسفند یکی ازکنیزان امام گم شد. بستگان او به چند نفر از همسایگان بدگمان شدند و آنها را کشان کشان به محضر امام آوردند و گفتند:اینها گوسفند را دزدیده اند.امام فرمودند :همسایه را رها کنید،اینها دزدی نکرده اند گوسفند در خانه فلانی است.آنها همسایگان را رها کردند و به خانه ای که امامفرموده بود رفتند و گوسفند را آنجا یافتند.صاحب آن خانه تا آمد حرفی بزند محکوم سد و کتک مفصلی خورد ولباسش پاره شد.امام وقتی این خبر را شنیدند آنها را خواستند و سرزنش کرده و فرمودند:((وای بر شما!گوسفند شما خودش به خانه این آقا رفته بود و او خبر نداشت.)) پس امام از آن مرد بینوا دلجویی فرمودند و مبلغی پول به او دادند تا لباس نو بخرد و غذا تهیه کند و او را راضی و خشنود نمودند. منبع : بحار ج50 ص47 ┄┄┅💫🍃🌸♥️🌸🍃💫┅┅┄
چطور به بچه ها توکل کردن به خداوند در کارها را یاد بدهیم؟  🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 اگر والدین هنگام برخورد با مشکلات اقتصادی و روحی عبارت‌هایی مثل: «خدا بزرگ است»، «حتماً خدا خیری در این اتفاق قرار داده»، «تَوَکَلتُ عَلی الله» و یا «وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» بر زبانشان جاری کنند؛ از وضعیت پیش آمده به پروردگار شکایتی نکنند، همه چیز را به او سپرده و امید به رحمتش داشته باشند. یا هنگام خروج از خانه آیة الکرسی خوانده و «وَ اللهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ»  بگویند. یا در زمان شروع کار مهمی آیۀ «وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللهِ وَ کَفى‏ بِاللهِ وَکِیلاً».  را قرائت کنند و... کودک نیز، با مشاهدۀ این سلسله اعمال، متوجه می‌شود نیرویی ما فوق طبیعت وجود دارد که پدر و مادرش در هنگام مشکلات به او وابسته‌اند و آن، همان خالق کل شیء، حضرت رب العالمین است. 👶🏻 👧🏻
🌱سربازان کوچک امام زمان🌱 خانم معلم داده است امروز سربند های زرد یامهدی بر روی پیشانی گره می داد هرکس برای نفر بعدی خانم معلم گفت در یک دشت مردی به میدان نبرد آمد آن مرد گفت آیا کسی هم هست تا در نبرد با دشمنان آید خیلی جوابش را ندادندو رفتند و تنها ماندند آخر چندین نفر همراه آن آقا تنها فقط 72 یاور خانم معلم گفت اگر روزی ما را بخواند مهدی زهرا (عج) وقتی که می گوید اناالمهدی آیا کسی هست یاور آقا ؟ گفتیم ماها یک صدا هستیم سرباز و یار و یاور آقا گفتیم باهم یک صدا آخر لبیک یا مهدی بیا مولا! 👶🏻 👧🏻
💠بازی شنوایی: این یک بازی آموزشی و سرگرم کننده برای بچه های کوچک است. این بازی توانایی های شنوایی کودک را از طریق تمرکز کردن تقویت می کند. 🌸آنچه نیاز خواهید داشت: بسیاری از وسایل که دارای صدای مجزا و واضحی هستند.🦻 🌸نحوه بازی: دسته ای از وسایل با صداهای متمایز و خاص مثل شانه، بشقاب یا قابلمه، کتاب، خودکار، بطری، اسباب بازی، ساعت و غیره جمع آوری کنید. وسایل را روی میز قرار دهید و از کودک بخواهید که یک صدا یا موسیقی با آنها ایجاد کند. سپس وسایل را کنار بگذارید و از کودک بخواهید به طرف دیگر برود و یا چشم هایش را ببندد. سپس یک وسیله را انتخاب کنید و با آن صدایی ایجاد کنید. اگر کودک به درستی آن صدا را حدس بزند، یک امتیاز به دست می‌آورد. 👶🏻 👧🏻