🌱داستانی کوتاه از شهید رجایی🌱
🌷کوهنوردی
یک روز شهید رجایی، تصمیم گرفتند با بچه هایشان به کوه بروند.
از بچه ها پرسیدند: برای رفتن به کوه چی لازمه؟
هر کس چیزی گفت.
کمال گفت: ذره بین ببریم تا بتونیم چیزای ریز کوه رو کشف کنیم.
حمیده گفت: میشه کاغذ و مداد ببریم تا کوه رو نقاشی کنیم.
جمیله گفت: یه کیفم میخوایم که وسایلمون رو توش بذاریم.
بعد با هم راهی کوه شدند. وسط راه بچه ها خسته شدند. عمو رجایی، یکی یکی بچه ها را روی پشتشان سوار کرد. وقتی به بالای کوه رسیدند، با گچ اسم بچه ها را، روی سنگ نوشت. بچه ها که از بازی خوششان آمده بود، با هم یک فوت محکم کردند و همه ی اسم ها پاک شد.
این بار شهید رجایی، با چاقو اسم بچه ها را روی سنگ نوشت که پاک نشود و رو به بچه گفتند: بچه ها ببینین از این بالای کوه چقد همه چی کوچیکه، چقد کوه بزرگ و محکمه، بیاین ماهم تصمیم بگیریم مثل کوه محکم باشیم.
🌷🌿🌷🌿🌷
#شهید_رجایی
#داستان
#مرد_میدان
☘ گل نرگس☘
╭━═━⊰🌷☘🌷⊱━═━╮
╰━═━⊰🌷☘🌷⊱━═━╯
🦋🔸🦋🔸🦋🔸🦋🔸🦋🔸
آمنه ، ده روز پیش به دنیا آمد.
مادرم، تمام وقت در خدمت اوست!
دست کم روزی ده بار به او شیر می دهد.
روزی چند بار جایش را عوض می کند.
خیلی از او مراقبت می کند تا سرما نخورد و مریض نشود.
شب ها تا صدای گریه ی او را می شنود از خواب می پرد!
او را نوازش میکند و به او شیر می دهد.
بنده ی خدا مادرم! دیگر نمی تواند شب ها با خیال راحت بخوابد.
با لبخند می گوید: تا دو سالگی آمنه، کار من همین است!
تازه وقتی بزرگ هم بشود باید غذا خوردن و راه رفتن و حرف زدن را هم به او یاد بدهم.
و از همه مهمتر این که باید او را خیلی خوب تربیت کنم.
پدرم میگوید: مادران برای فرزندانشان خیلی زحمت می کشند.
برای همین است که از ما خواسته اند به مادرانمان احترام بگذاریم.
#بوستان_عترت
#امام_مهدی_عج
#مادر_مهربان
#پادشاه_کوچولو
🦋🔸🦋🔸🦋🔸🦋🔸🦋🔸
🔸گل نرگس🦋
╭━═━⊰🔸🦋🔸⊱━═━╮
╰━═━⊰🔸🦋🔸⊱━═━╯
قصه ای ڪودڪانه و آموزنده درباره عدالت
🍎🐻 سیب 🐻🍎
خرگوشی ڪه در جنگل می دوید، سیبی را بالای درخت دید. او نمی توانست آن را به دست آورد چون سیب بالای درخت بلندی آویزان بود. خرگوش نگاه ڪرد و دید ڪلاغی بالای درخت ڪاج نشسته است و می خندد.
خرگوش گفت:”آهای! ڪلاغ! این سیب را برای من بڪن!” ڪلاغ از درخت ڪاج پرید و روی درخت سیب نشست و سیب را ڪند، ولی نتوانست آن را با نوڪ خود نگه دارد و سیب پایین افتاد. خرگوش گفت:” ڪلاغ، از تو متشڪرم.” خرگوش می خواست سیب را از زمین بردارد، ولی سیب مانند موجودی زنده فش فش ڪرد و … به طرفی دوید.
خرگوش ترسید، ولی بعدا فهمید ڪه سیب روی خارپشتی ڪه خود را جمع ڪرده و در زیر درخت خوابیده بود، افتاده است. خارپشت خواب آلود از جا جست و شروع به دویدن ڪرد و سیب هم به خارهای پشت او چسبیده بود.
خرگوش فریاد زد:”بایست! بایست! سیب مرا ڪجا می بری؟”
خارپشت ایستاد و گفت:”این سیب مال من است. سیب افتاد و من آن را گرفتم.”
خرگوش جستی زد و خود را به خارپشت رساند و گفت:” فورا سیب را به من بده! من آن را پیدا ڪردم.”
ڪلاغ پر زد و پیش آنها آمد و گفت:”بی خود دعوا نڪنید، این سیب مال من است. من آن را برای خودم ڪندم.”
هیچ یڪ از آنها نمی توانست با دیگری موافقت ڪند و هر یڪ داد می زد:”این سیب مال من است!” جار و جنجال جنگل را پر ڪرد.
در همین وقت خرسی به آنجا رسید و گفت:”چه خبر شده است؟ این چه جنجالی است ڪه برپا ڪرده اید؟ چقدر سر و صدا می ڪنید؟”
همه به طرف خرس دویدند و گفتند:”ای خرس، تو در جنگل بزرگتر و عاقل تر از همه هستی. بیا و بین ما به عدالت حڪم ڪن.” و تمام ماجرا را برای خرس تعریف ڪردند.
خرس فڪر ڪرد و فڪر ڪرد، پشت گوشش را خاراند و پرسید:”ڪی سیب را پیدا ڪرد؟”
خرگوش گفت:”من!”
خرس پرسید:”ڪی سیب را از درخت ڪند؟”
ڪلاغ قارقار ڪرد و گفت:”من!”
خرس پرسید:”خب، ڪی سیب را گرفت؟”
خارپشت گفت:”من گرفتم!”
خرس گفت:”می دانید موضوع چیست؟ شما همگی حق دارید و به هر یڪ از شما باید سیب داده شود…”
خارپشت و خرگوش و ڪلاغ گفتند:”اما در این جا فقط یڪ سیب هست!”
خرس گفت:”آن را به تڪه های مساوی تقسیم ڪنید و هر یڪ تڪه ای بردارید.”
همه دسته جمعی داد زدند:”چه خوب، چطور قبلا به عقلمان نرسید!”
خارپشت سیب را برداشت و آن را چهار تڪه ڪرد. یڪ تڪه به خرگوش داد و گفت:”خرگوش، چون تو اول سیب را دیدی، این سهم تو.”
تڪه دوم را به ڪلاغ داد و گفت:”ڪلاغ، چون تو اول سیب را ڪندی این هم سهم تو.”
خارپشت تڪه سوم را به دهان خود گذاشت و گفت:”این هم سهم من، چون من سیب را گرفتم.”
خارپشت تڪه چهارم را به خرس داد و گفت:”آقا خرسه، این هم سهم تو…”
خرس تعجب ڪرد و پرسید:” مگر من چه ڪار ڪردم؟”
خارپشت گفت:”چون تو ما را سر عقل آوردی و آشتی دادی.”
بعد هم یڪ، تڪه خود را خورد. همه راضی بودند چون خرس عادلانه حڪم ڪرد و هیچڪدام را نرنجاند.
#قصه
🌼غنچه های مهدوی🌼
#آموزشی
🔹تغذیه_کودک_۳_تا_۵_سال
بعد از دو سالگی با آهسته شدن رشد، اشتهای کودک هم کاهش می یابد. بنابراین با توجه به روند رشد کودک تقاضا برای دریافت غذا نیز تغییر می کند. کودک در یک سالگی به ۱۰۰۰ کیلو کالری و در ۳ سالگی به ۱۳۰۰ کیلوکالری انرژی نیاز دارد. البته نیاز به انرژی کودکان براساس میزان فعالیت فیزیکی آن ها متفاوت است.
در برنامه غذایی کودک باید از ۵ گروه غذایی اصلی یعنی گروه نان و غلات، میوه ها، سبزی ها، شیر و لبنیات و گروه گوشت و جایگزین های آن استفاده شود.
👶🏻
#داستانک
پیرمردی فقیر به سختی زندگیاش را میگذراند.
دختر و پسرش بیمار بودند و با دشواری میتوانست غذا و و لباس زن و فرزندانش را تهیه کند.
یکی از روزها به آسیاب رفت و دهقانی نیکوکار به او مقداری گندم داد.
پیرمرد گندمها را در گوشهای از پیراهنش ریخت و آن را گره زد.
هنگام برگشت به خانهاش در سر راه، با خداوند راز و نیاز میکرد و میگفت: خدایا تو که گرهگشای مشکلات بندگانت هستی، گره زندگی من را هم باز کن، تا این قدر سختی نکشم.
پیرمرد در حالی که این دعا را زیر لب میگفت: ناگهان گره پیراهنش باز شد و گندمها روی زمین ریخت .
پیرمرد رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا! چرا با من این کار را کردی؟
من که از تو کمک خواسته بودم.
پیرمرد با ناراحتی روی زمین نشست تا گندمها را جمع کند ناگهان دید که گندمها روی کیسهای از طلا ریخته بودند .
وقتی پیرمرد رحمت و مهربانی خداوند را دید، به سجده افتاد و از خداوند طلب بخشش کرد.
منبع: مجله نوید شاهد ایثارگران نوشته مجید عمیق
#داستانک
از مسجد که اومدیم بیرون خیس عرق بودم، از بس که بعد از نماز بازی کرده بودم!
توی راه خونه از بابام پرسیدم: بابایی تقوا یعنی چی؟
بابام گفت: از کجا شنیدی؟
گفتم بعد از نماز، شما که داشتید سخنرانی گوش میدادید، من توی حیاط با دوستهام بازی میکردم!
صدای حاج آقای مسجد میومد، میگفت: آدمهایی که تقوا دارند میرن به بهشت و یه عالمه نعمت گیرشون میاد!
بابام لبخند زد و کمی فکر کرد. بعد گفت: هم انجام دادن کارهای خوب مثل نماز، روزه، احترام به پدر و مادر و اینها که واجبه، هم انجام ندادن کارهای بدی مثب دروغ، غیبت، اذیت مردم و اینها که حرامه... بهش میگن تقوا
آدم باید کارهای واجب و حرام رو از کسانی که یک عمر توی درسهاشون حرفهای خدا . پیامبر و امامها رو خوندن یاد بگیره.
ان شاء اللّه داشتی به سنّ تکلیف میرسیدی، برات یک کتاب رساله میخرم، که داخلش همهی احکام شرعی رو نوشته.
#شعر_کودکانه
منبع:الگوی ایرانی
استفاده از این منبع فقط با ذکر منبع مجازه
آموزش یار ﷽ قرآنی
👼
عمو زنجیر باف ... بله
منتظر یه مهمونی؟ ... بله
مهمونی که دوسش داری؟ ... بله
همش به یادش می مونی؟ ... بله
مهمون نازت که بیاد
مثل بابا میشه برات؟ ... بله
بابای خوب بچه ها همونه؟ ... بله
امامِ مهربونیها همونه؟ ... بله
کی میاد اون مهمون ناز؟ عزیزم!
بدیها رو دور بریزیم؟ ... بله
وقتی که آماده باشیم؟ ... بله
دوست خوبه مهدی باشیم؟ ... بله
می دونی که او میشنوه صداتو؟ ... بله
صدای خندههای رو لباتو؟ ... بله
پس دوست داری زودی بیاد پیش تو؟ ... بله
باید که یادش بمونی همیشه، به غیر این نمیشه
#شعر_کودکانه
#کودکانه
منبع:الگوی ایرانی
استفاده از این منبع فقط با ذکر منبع مجازه
آموزش یار ﷽ قرآنی
👼
#آموزشی
قرار نیست کودک تکلیف را به بهترین شکل و بدون اشتباه انجام دهد،
اتفاقا بگذارید اشتباه کند چون اشتباه بخشی از مسیر یادگرفتن است.
بعد از اینکه تکالیفش را انجام داد، اشتباهات را رفع کنید.
👶🏻 👧🏻
#شعر
تاپ تاپ خمیر
دستمو بگیر
بریم به کجا؟
خونهی خاله
اون که همیشه
شاد و خوشحاله
اون مهربونه
شیرین زبونه
شعرای قشنگ
واسم میخونه
👶🏻 👧🏻
#تربیتی
⚜تکنیک های همکاری کردن کودکان در خانه
✅انتظارات زیادی از کودک خود نداشته باشید.شاید اگر در انجام کاری از کودک خود کمک بگیرید کارتان کمی بیشتر زمان ببرد اما بدانید که از این طریق شما یک عادت خوب را در کودک خود نهادینه میکنید اما یادگیری کارهای محول شده به کودک به توجه نیاز دارند و گنجایش توجهِ و تمرکز خردسالان نسبت به بزرگسالان محدودتر میباشد. پس انتظار نداشته باشید که کودک هر روز بدونِ هیچگونه یادآوری وظایف را انجام دهد. و همین طور از آنها انتظار نداشته باشید که از همان دفعاتِ اول کار را خوب انجام دهند.
✅تفاوتهای جنسیتی قائل نشوید. از کودک پسر بخواهید در کارهای آشپزخانه همکاری کند و از دختر بچهها بخواهید در کارهای بیرون از خانه مثل شستشوی ماشین و یا باغبانی همیاری کنند.
✅وظایف را به صورت کاملاً مشخص برای کودکان شرح دهید. درک جمله "اتاقت را مرتب کن " برایِ کودکان سخت است. هر کاری را دقیقاً برایشان توضیح دهید. "اول اسباببازیها را جمع کن " و به او کمک کنید تا این کار را انجام دهد.
👶🏻 👧🏻
#داستان
قلی و داستان پُرخوری اش
در یکی از روزهای خدا قلی مشغول خوردن هندوانه بود، هوا بسیار گرم بود و قلی دوست داشت همش هندوانه ی خنک بخورد، مادرش او را صدا زد و گفت: پسرم؟ خوردن زیاد هندوانه خوب نیست، بقیه اش را هم نگه دار و فردا بخور، اما قلی به حرف مادرش گوش نداد و همه ی هندوانه ها را خورد.
شب قرار بود قلی و پدر و مادرش به خانه ی عمویش بروند، او یک پسر عمو به نام حبیب داشت که همیشه وقتی به خانه ی هم می رفتند در حیاط خانه فوتبال بازی می کردند. وقتی قلی به خانه ی عمویش رسید سریع حبیب را صدا زد که بروند و با هم بازی کنند.
چند دقیقه ای نگذشته بود که قلی دلش را گرفت و به زمین افتاد، حبیب دوید و مادرش را صدا زد و گفت: قلی…قلی به روی زمین افتاده و مدام می گوید آی دلم..
مادر قلی که می دانست موضوع از چه قرار است سریع به طرف قلی رفت و گفت: پسرم من به تو گفته بودم که همه ی هندوانه ها را نخور ضرر دارد، او را بلند کرد و به خانه برد، دوای درد قلی یک لیوان چای و نبات و عرق نعنا بود.
قلی چای و نبات را خورد و کمی دراز کشید و به مادرش قول داد که در خوردن هیچ چیز زیاده روی نکند، کمی گذشت و حال قلی بهتر شد و با لبخندی کودکانه به مادرش گفت: مادر دلم خوب شد، حالا می توانم بروم و با حبیب در حیاط بازی کنم؟ مادر با لبخندی مهربان گفت: بله پسرم برو و بازی کن. حبیب و قلی رفتند و کلی بازی کردند و به آن ها بسیار خوش گذشت.
👶🏻 👧🏻
💚 #بوسیدن کودک چه فایده ای دارد؟💚
🌹فرزندانتان را زیاد ببوسید؛ پیامبر اکرم فرمودند: "هر کس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزوجل براى او حسنه مى نویسد"
👨👩👧بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش میدهد
😍بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه میکند
💚بوسیدن فرزند باعث میشود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود
❣️بوسیدن فرزند باعث میشود که کودک در کنار والدین احساس امنیت بیشتری بکند
💚بوسیدن فرزند یک نوع تن آرامی را برای او فراهم میکند
😍هنگام بوسیدن فرزند میتوان سفارش های لازم تربیتی و آموزشی را به او گوشزد کرد (در این موقعیت همکاری کودک بالاست)
#فرزندپروری
#بوسیدن_فرزند
https://eitaa.com/hlgole2