#کلیپ قرینه بل قرا غراب عطشان ذب حجاره بل جره طلع مای قرینه بل طفوف احسین عطشان ذب اخوانه کلهم ماطلع مای در کتاب‌ها خواندیم .کلاغ تشنه است سنگیرا درون کوزه انداخت وآب بیرون آمد خواندیم در کربلا حسین تشنه بود همه بچها وبرادرش را فدا کرد اما آبی نبود 😔😔😔😔😔 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

#کلیپ 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

#کلیپ 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

#کلیپ عربی در سفر قسمت سی و سوم #عربی_در_سفر 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

#کلیپ طلعت من الحمام اگح .وچانت امي تسمعنی .هااا یومه اشبیک .گتلهه والا صدری مختنگ. گالت طبعا اذا تسبحون مسالیخ..یمه لعد اسبح ابقبوط ازحمام اومدم بیرون سرفه کردم مادرم شنید گفت چته ..گفتم سینه ام تنگه ..گفت طبعا وقتی لخت میری حمام .همینه دیگه مادر چکار کنم پس با کاپشن برم حمام . 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

#کلیپ متن وترجمه : صباح الخیر اُم طیبه صبح بخیر مامان طیبه شو اتاخّرتی دیر کردی شسوّی چه کار کنم ؟ غیر بت بتّی نه این دختر دخترم چلَّبت بیَّ به من گیر داد اِطیتها ال امها دادمش به مادرش وگتلها سَکتیها وبهش گفتم ساکتش کن 🔸گروه حب الحسین (ع) https://eitaa.com/joinchat/3823239456C65cbd616e2 🔹کانال حب الحسین (ع) https://eitaa.com/hobolhosaynasli1 🔸کانال لطمیات حب الحسین (ع) https://eitaa.com/latmiyatasli 🔹کانال قواعد لهجه عراقی حب الحسین (ع) https://eitaa.com/qhavaedhobolhoseyn1 🔸کانال اعتقادی https://eitaa.com/alimaalhagh110

ماضی مشخص کردن 👇👇👇 هو بیّن هی بیّنت هم بیّنو هن بیّنن انت بیّنت انتی بیّنتی انتو بیّنتو انتن بیّنتن انی بیّنت احنه بیّنه مضارع👇👇👇 هو یبیّن هی تبیّن هم یبیّنون هن یبیّنن انت تبیّن انتی تبیّنین انتو تبیّنون انتن تبیّنن انی ابیّن احنه نبیّن اسم فاعل👇👇 آنی هو انت 👈امبیّن آنی هیه انتی 👈امبیّنه احنه هم انتو 👈امبیّنین احنه هن انتن 👈امبیّنات #صرف‌فعل

#للترجمه 🌼هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. أبد ما أنسى ذاك اليوم الي جبرتني بيه امي اروح لحفلة عيد ميلاد صديقي. 🌼من در کلاس سوم خانم بلاک در ویرجینيای تگزاس بودم , و آن روز دعوتنامه فقیرانه ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم و گفتم: چنت بالصف الثالث للسيدة بلاك بفرجينيا، تكساس، وبذاك اليوم أخذت للبيت الدعوة البسيطه الچانت مكتوبة بخط الايد وگلت: 🌼«من به این جشن تولد نمی روم. او تازه به مدرسه ما آمده است. اسمش روت است, برنیس و پت هم نمی روند. او تمام بچه های کلاس را دعوت کرده است!» اني ما اروح بهاي حفلة عيد الميلاد , هي توه جايه لمدرستنه. اسمهه روت, برنيس وپات هم ما يرحن, هي داعيه ( عازمه ) كل الجهال بالصف ! 🌼مادرم دعوتنامه را نگاه کرد و سخت اندوهگین شد. بعد گفت: «تو باید بروی. من همین فردا یک هدیه برای دوستت می خرم.» # باوعت امي للدعوة وصارت حزينة كلش, وبعدين گالت:"انتي لازم تروحين ". اني نفس باچر راح اشتري هدية لصديقتچ." 🌼باورم نمی شد, مادرم هیچ وقت مرا مجبور نمی کرد به مهمانی بروم و ترجیح می دادم بمیرم، اما به آن مهمانی نروم. ما چنت اصدگ , امي ابد ما چانت تجبرني اروح عزيمة وچنت افضل اموت , بس ما اروح لذيچ العزيمة 🌼روز شنبه مادرم مرا از خواب بیدار کرد و وادارم کرد آئینه صورتی مروارید نشانی را که خریده بود، کادو کنم و راه بیفتم. بعد مرا با ماشین سفیدش به خانه روت برد و آنجا پیاده ام کرد. يوم السبت، گعدتني امي من النوم وجبرتني اهدي المراية اللؤلؤية الوردية الي چانت مشتريتهه وأمشي. بعدين أخذتني لبيت روت بسيارتهه البيضه ونزلتني هناك. 🌼از پله های قدیمی خانه بالا می رفتم، دلم گرفت, خوشبختانه وضع خانه به بدی پله هایش نبود, دست کم روی مبلهای کهنه شان ملافه های سفید انداخته بودند, بزرگترین کیکی را که در عمرم دیده بودم روی میز قرار داشت چنت أصعد من الدرجات القديمه للبيت ، ضجت , ولحسن الحظ ، ما چانت حالة البيت مثل سوء الدرج. على الأقل چانو خالين چراچف بيضه لقنفاتهم القديمة, حاطين عله الميز أكبر كعكة چنت شايفتهه بحياتي 🌼و روی آن نه شمع گذاشته بودند, ۳۶ لیوان یک بار مصرف پر از شربت کنار میز قرار داشت , روی تک تک آن ها اسم بچه های کلاس نوشته شده بود. وچان محطوط عليهه تسعه شموع ، وچان يم الميز ست وثلاثین گلاص سفري متروس شربة ، وچانت أسماء جهال الصف مكتوبة على كل وحده منهن

#ضرب_المثل یه تیر با دو نشون 👈 ضرب عصفورین بحجر واحد (زدن دو گنجشک با یه سنگ)

#ضرب_المثل انگار کشتی هات غرق شدن 👈 مبین سفنک غرگانه

#ضرب_المثل سكه یه پولت ميكنه 👈 يسويك طره كتبه