فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجهی قرعهکشی میلاد آقا امام جواد(ع)😍
خانم فاطمه سعادت عزیز ممنون میشم بهم پیام بدین❤️
@mob_akbarnia
الهی همگی سلامت باشید🌷
@hofreee
Haj Mahmood Karimi - Bebar Ey Baroon (128).mp3
12.63M
من خیلی به شما فکر میکنم.
شما در عین اینکه در یکی از تراژیکترین صحنههای جهان قرار گرفتهاید و غم محاصرهتان کرده.
در عین اینکه تنهایید.
درعین همهی اینها قدرتمندید.
جوری نیستید که بشود به شما ترحم کرد بلکه با دشمنانتان این کار را میکنید.
دعا کنید ما هم در تمام صحنههای سخت زندگیمان مثل شما باشیم.
شجاع، قدرتمند و محکم حتی وقتی که بند اسارت دورمان پیچیده است.
یک اسیر باعزت بودن در جهان امروز خیلی سخت است.
خیلی.
#یازینبکبری
.@hofreee
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در تجربهی اولین فرزندتان میخواهید همه چیز را مثل کتابها و فیلمها و کارگاههای آموزشیای که دیده و خواندهاید پیش ببرید. مثل عروسکبازی بچگیهایتان. بعد مواجه میشوید با یک موجود چند سانتیِ لجبازِ خیرهسر و زورگو که کنترل همه چیز را خودش به عهده میگیرد. اینکه چه زمانی گریه کند، بخوابد، بازی کند، غذاخور شود و...
حیران میمانید که پس آن همه اطلاعات چه بود و این که میبینید چیست؟ طنابکشی را بین خودتان و او شروع میکنید. درکمال تعجب او پیروز میشود. شما را مجبور میکند که طبق برنامههای فقط او برنامه بریزید و عمل کنید. نه تنها نتوانستید کنترلش کنید که در زندگی روزمرهتان هم انگار بمب ترکیده باشد! پس دکمهی "توقف" زندگی را میزنید. آنقدر هم اسیرش میشوید که نمیتوانید بگویید پشیمانید و کاش برمیگشتید به گذشته. حالا فرضا هم که بگویید! او درون چشمهایتان طوری زل میزند که یعنی " همینه که هست! "
در تجربهی دوم کارکشتهتر شدهاید. میدانید صبوری زیادی برای این موجود آزادیخواه نیاز است. طنابکشی با زور جواب نمیدهد. قلق دارد و نباید کنترل کنید. فقط باید مدیریت کنید. هرچند باز هم زخم و زیلی میشوید. مخصوصا اگر دو فرزندتان خیلی باهم متفاوت باشند. اینجاست که میفهمید هر کدام را به شکل خاص خودش باید مدیریت کنید. یک نکتهی مهم هم کشف کردهاید! زندگی را نباید متوقف کرد!
در تجربهی سوم به بعد اگر از مراحل قبل به خوبی عبرت گرفته باشید و مصیبتهای یهویی پیش نیاید، همه چیز مثل واگنهای روی ریل قطار جلو میرود. بدون خون و خونریزی! مشکل اینجاست که ورِ والد بودنمان گاهی نمیگذارد واگنها به خوبی حرکت کنند. یادمان میرود بکوبیم درون سر کنترل و عروسکبازی را بندازیم دور. فقط مدیریت جواب است. یک مدیریت منحصر به هر فرزند. زندگی هم که تند و تیز دارد میرود. گاهی به مناظر خشک و کویری میرسیم گاهی هم به جنگل و دریا. یاد گرفتهاید که اینها گذراست و زندگی باید کرد.
#قصهییکموجودچندسانتی
@hofreee
آدمهای اهل کتاب گاهی دچار یه حسی میشن که خیلی آزاردهندهست!
اونم افسردگی بعد از تموم شدن کتابی که خیلی دوسش داشتن. خیلی با شخصیت اصلیش ارتباط گرفتن. خیلی درگیرش شدن.
خیلی عجیبه.
باور کنید شوخی نمیکنم.
تا مدتها حس سردرگمی و ترک شدن و ازدست دادن، دارن🙃
دنبال یه جایگزین زود و سریع با همون کیفیت هستن و چون پیدا نمیکنن تا ابد اون کتاب رو با یه حس شیرینِ تلخ یادآوری میکنن😮💨
برای فیلمدوستهام این هست و خدا نکنه که جزو هردوش باشی و همزمان هر دو مدل عزیزدلتو از دست داده باشی🤧
فکر میکنید ما دیوانهایم یا غم و غصه نداریم؟
اولین مورد بلی.
دومین مورد به شدت خیر.
ولی ما دیوانهایم!
#بیتوچونکنمجانم؟
@hofreee
حُفره
آدمهای اهل کتاب گاهی دچار یه حسی میشن که خیلی آزاردهندهست! اونم افسردگی بعد از تموم شدن کتابی که خ
راستی یه مرض دیگه هم دارن!
اسم اون کتابی که عاشقش هستنو به کسی نمیگن!
یا یجوری نمیگن که بعدا بزنید تو ذوقشون که " واااا این چی بود اصلا؟ "
اونا نمیذارن شما با احساساتشون بازی کنید😅
مازوخیسم و سادیسم رو باهم دارن |:
آره نویسندگی واقعا مثل کار در معدن و هزارتا کار سخت و عجیب و غریب دیگه نیست!
قبول دارم!
ولی چرا بعد از نوشتن هر متن اینطور مچاله میشم؟ انگار زیر آوار گیر میکنم. انگار نفسم دیگه بالا نمیاد. یک چیزی از من کَنده میشه و میره که دیگه پیداش نمیکنم!
اصلا دیگه پشت اون میز لعنتی نمیشینم و نمینویسم!
و خودم میدونم که باز هم فردا به استقبال یک مرگ خودخواستهی دیگه خواهم رفت...
#جون_میدی_ولی_تموم_میشه
#دستام_بوی_خون_میده
@hofreee
رفیق کیست؟
کسی که در ابتدای صحبتتان با او خاطر نشان میکنید که " نمیتونم بگم. غیبته! "
بعدتر که میبینید نمیتوانید حق مطلب را ادا کنید به هزار راه سببی و نسبی خودتان را قانع میکنید که " حالا تو که از نزدیک نمیشناسیش! پس حروم نیس! ".
وقتی هم که تا مری و معدهتان را پُر از گوشت برادر مُرده کردهاید دستهای همدیگر را میگیرید. درحالی که یک رود بین شما فاصله است. پیمان میبندید و قول شرف میخورید که هر کدام که زودتر مُردید، دیگری برود و از غیبتشونده/ها حلالیت بگیرد. رفیقتان هم روی شانهتان میزند که " قوربون خدا برم. خودش میدونه ما نیت بدی نداریم. الاعمال بانیات! "
#غیبت_حرومه
#رفیق
@hofreee
و اما بریم سراغ سومین کتاب حلقهی کتاب مبنا....
موضوعش که برام جدیده.
ده روایت دربارهی طلاق.
#مرثیهای_بر_یک_رهایی
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#انجمن_کتابخوانهای_مبنا
@hofreee
دیدید وقتی کسی سکته میکنه باید سریع قرص زیرزبونی براش بذارن؟ ماساژ قلبی بدن تا اورژانس برسه؟
شما برای ماها همون قرص و ماساژید. وقتی دیگه قلب زندگیمون جون زدن نداره. وقتی به یه خط صاف و ممتدی میافته که میگیم دیگه هیچوقت نبضدار نمیشه. همونجا که فکر میکنیم تموم شد. شما میآی و این تلویزیون سیاه و سفید که با زور ضربه توی سرش روشنه، یهو تموم رنگی میشه. تصویر شفاف و واضح میشه. قلب داره میزنه. با یه ریتم درست. همه چی حل میشه.
با اسم شما که موسیبنجعفره.
با روضه موسیبنجعفر.
با سفره موسیبنجعفر.
با نذر موسیبنجعفر.
با چله موسیبنجعفر.
ما از بچگی فهمیدیم که شما واسه لحظههای اضطراری. اون چند ثانیهی قبل از ریختن آوارِ زلزله.
لحظههایی که بعدش همهچی سیاه میشه.
لحظههایی که دیگه آب از کف دستت سُر خورده و تموم شده!
لحظههایی که تارهای صوتیت با شدت هرچه تمام میلرزن و میگی: " یا موسیبنجعفر! نجاتم بده..."
#بِمُوسَىبْنِجَعْفَرٍ
#امام_کاظم
@hofreee