هو
و گفت: دورترین از درگاه خداوند کسانی را دیدم که ایشان خویش را نزدیکتر دارند.
بایزید بسطامی
هو
خواجه امام مظفر حمدان [از صوفیان برجسته عصر] در نوقان یک روز میگفت که: کار ما با شیخ ابوسعید ابوالخیر هم چنان است که پیمانهای ارزن، یک دانه شیخ بوسعید است و باقی من.
مریدی از آنِ شیخ ما ابوسعید، آن جا حاضر بود، از سرگرمی برخاست و پای افزار کرد و پیش شیخ ما آمد و آنچ از خواجه مظفر حمدان شنوده بود با شیخ حکایت کرد.
شیخ گفت: خواجه امام مظفر را بگوی که آن یک دانه هم تویی، ما هیچ نیستیم.
اسرار التوحید فی مقامات شيخ ابىسعيد ابوالخیر
هو
حضور با او بهشت است و غیبت از او جهنم،
قرب به او لذت است و دوری از او حسرت،
و انس با او حیات است و وحشت از او ممات.
شیخ ابومدین شعیب
هو
تا توانی در میان این ظلمات از قلم و دست و زبان و مال و جاه راحتی به محتاجی میرسان...
و "ارحموا من فیالارض یرحمکم من فیالسَّماء" فراموش مکن...
و یقین دان که تو را هیچ کاری نیست الّا راحت رسانیدن چندان که بتوانی...
جوانمردا! چندان که توانی از مال و جاه و از قلم و زبان از هیچ کس دریغ مدار که وقت آید که خواهی خیری کنی و نتوانی.
عینالقضات همدانی
هو
گفت:
هر کسی از وی آزادی طلبند و من ازو بندگی که بندهٔ او در بند او به سلامت بود
و آزاد در معرض هلاکت
#عطار_نیشابوری
#تذكرة_الاولياء
#ذکر_ابوالعباس_قصاب
هو
#حکایت
یک شب بر تخت خفته بود. نیمشب سقف خانه بجنبید، چنانکه کسی بر بام میرود. آواز داد که: کیست؟
گفت: آشناست. اشتری گم کردهام بر این بام طلب میکنم.
گفت: ای جاهل! اشتر بر بام میجویی؟
گفت: ای غافل! تو خدایرا در جامه اطلس خفته بر تخته زرین میطلبی
#تذکرة_الاولياء
#عطار_نیشابوری
#ذکر_ابراهیم_ادهم
هو
نفی بندگی غیر .
برای عارف اهمیتی ندارد که دیگران او را با چه دیده ای می نگرند،او خود به گوهری که در درونش پنهان است،آگاهی دارد و قدر خود را می داند و خود را به هرکس و هر چیزی نمی فروشد .
چو منی خوار نباشد که تویی حافظ و یارم
بر خلق ابن قلیلم،بر تو ابن کثیرم
هنر خویش بپوشم ز همه تا نخرندم
به دوصد عیب بلنگم که خود جز تو امیرم.
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
گهی خورشید را مانم گهی دریای گوهر را
درون عز فلک دارم برون را زمین دارم.
درون خمره عالم چو زنبوری همی گردم
مبین تو ناله ام تنها که خانه انگبین دارم
چرا پژمرده باشم من که بشکفته ست هر جزوم
چرا خو بنده باشم من براقی زیر زین دارم
شعاع آفتابم من اگر در خانه ها گردم
عقیق و زر و یاقوتم ولادت ز آب و طین دارم .
بندگی خدا،انسان را به بدان جایگاه می نشاند که مسجود فرشتگان۱ و خواجه لامکان۲و بوالعجب جهان۳ و از عالم فزون میشود ۴و جز در برابر آن سلطان با افضال و جود سربندگی فرود نمی آورد و خود را در بازار عالم،به هرکس و ناکسی عرضه نمی کند۵و این ندای آسمانی را همیشه از عمق جان خود می شنود.
آخر تو برگ کاهی ما کهربای دولت
زین کاهدان بپری تا کهربا چه باشد
تو گوهری نهفته در کاهگل گرفته
گر رخ ز گل بشویی ای خوش لقا چه باشد؟
از پشت پادشاهی مسجود جبرئیلی
ملک پدر بجویی ای بینوا چه باشد؟
جدال با نفس و نفی خودی جلوه ای دیگر از نفی بندگی غیر خداست.هرچه انسان را از خدا باز دارد. در واقع از ارج و بهای واقعی او می کاهد او را از آثار غیر قابل جایگزینی بندگی حق محروم می کند.
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هرکسی را ره مده ای پرده مژگان من
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق
دل نخواهم جان نخواهم آن من کو آن من
...
۱:جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد
ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او.
۲:روز الست جان تو خورد می ز خوان تو
خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
۳من بوالعجب جهانم،در مشت گل نهانم
در هر شبی چو روزم،در هر خزان بهارم
۴:به صورت کمترم از نیم ذره
ز روی عشق از عالم فزونم
۵:من غلام آن که نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال وجود
من غلام آن مس همت پرست
که به غیر کیمیا نارد شکست
📙رابطه انسان و خدا در جهان بینی و عرفان عاشقانه مولانا روم قدس سره العزیز
هو
در نماز شدن آسان است، در نماز بودن دشوار است.
حدیث جوانمردی کردن آسان است، جوانمرد بودن دشوار است.
روضة الفریقین
شیخ ابورجاء خمرکی
هو
بدان که ریا کردن به طاعتهای حقتعالی از کبایر است و به شرک نزدیک است و هیچ بیماری بر دل پارسایان غالبتر از این نیست که چون عبادتی کنند خواهند که مردمان از آن خبر یابند و بر جمله ایشان را پارسا اعتقاد کنند. و چون مقصود از عبادت، اعتقاد مردمان بوَد خود عبادت نبوَد که پرستیدن خلق بود و اگر آن نیز مقصود باشد با پرستیدن حقتعالی شرک بوَد و دیگری را با حقتعالی شریک کرده باشد اندر عبادت خویش و حق تعالی همیگوید، «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا. و هرکه به دیدار حق تعالی امید دارد گو اندر عبادت حقتعالی هیچ شرک میفگن»
و خدایتعالی همیگوید «فَویل لِلمُصلّین، الذین هم عن صلوتهم ساهون، الذین هم یراون و یمنعون الماعون. وای بر کسانی که ایشان نماز با شهوت و ریا کنند».
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
هو
و اگر فاسقی چیزی در زیر دامن دارد و شاید بُوَد که خَمر باشد، نشاید که گوید: «بنمای تا چیست؟» که این تجسّس بُوَد...
گویند نقشِ انگشتریِ لقمان حکیم این بود که «پوشیدنِ آنچه دیدی به عیان
اولیتر که رسوا کردن به گمان.»
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
هو
گفتند: «یکی توبه کرده بود و بشکست.» گفت: «اگر توبه او را بشکسته بودی، هرگز او توبه نشکستی.»
شیخ ابوسعید ابوالخیر