هو
پس نخست باطن را صافی باید کردن، آنگه جامهی اهل صفا که صوف است در پوشیدن تا حکم نیاکان گیرد که: "مَن تَشبّه بِقوم فهوَ مِنُهم". این تشبّه به جامه نیست به اخلاق و احوال است، اگر تشبّه به جامه بودی بایستی که چون کافری جامهی مسلمانی درپوشیدی بر وی حکم مسلمانان کنندی و این حال به خلاف این است. پس نخست تصفیه است در باطن، آنگه تصوف است به ظاهر.
صوفی نامه
قطبالدین ابوالمظفر منصوربن اردشیر العبادی
@yarekhaksar
هو
بایزید گفت: به خواب دیدم که گفتمی خدای عزّ و جلّ را چه کنمی که به تو رسمی؟
جواب داد: ای بایزید! تن بگذار و بیا.
گزیده در اخلاق و تصوف
ابونصر طاهر خانقاهی
@yarekhaksar
هو
باید که ملامتی صفت باشد و قلندر سیرت، نه چنانکه بیشرعی کند و پندارد که ملامت است. حاشا و کلّا آن راه شیطان و دلالت اوست و اهل اباحت را ازین مزله به دوزخ بردهاند. ملامتی بدان معنی باشد که نام و ننگ و مدح و ذمّ و ردّ و قبول خلق به نزدیک او یکسان باشد و به دوستی و دشمنی خلق فربه و لاغر نشود و این اضداد را یکرنگ شمرد. این ضعیف گوید:
بیت
زان روی که راه عشق راهی ننگ است
نه با خودمان صلح و نه با کس جنگ است
شد در سر نام و ننگ عمر همه خلق
ای بیخبران چه جای نام و ننگ است
مرصادالعباد
شیخ نجمالدین رازی معروف به دایه
@yarekhaksar
هو
ای درویش سرمایهی عاشقان ملامت است...
در عشقِ آن جمال سنگ ملامت، گلدستهی باغ سلامت است.
تفسیر حدائقالحقایق
معینالدین فراهی هروی
@yarekhaksar
هو
درویشی حسین منصور [حلاج] را گفت مرا وصیتی کن. گفت: عَلیک بِنفسک اِن لم تشغَلها شَغَلتَک. اگر تو با او پیکار نکنی، او به یک زخمت بیکار کند و اگر تو شبیخون نبری او خود تو را بیدار کند. پیش از آن که از پایت درآرد کاری به دست او ده، تا غباری به رویت نیاورده است باری بر پشت او نِه.
تو را با نفس کافرکیش کاری است
به دام آرش که این طرفه شکاری است
نزهت الارواح
امیر حسینی هروی
تصحیح و توضیحات: پریا زوارهئیان
@yarekhaksar
هو
حکایت فرمود که علی کهوکهری در مولتان بوده است. در بابِ کسی که او را دردی و عشقی نبودی اعتقادی نکردی، اگر چه آن کس زاهد و متعبد بودی. و گفتی: "فلان کس هیچ نیست، اشک ندارد!". سخنِ درست از زبانِ او بیرون نیامدی؛ عشق را اشک گفتی.
هم بر نسبت این حروف فرمود که یحیی معاذ رازی گفته است رحمه الله علیه که یک ذرّه محبّت بِه از طاعت جمله آدمیان و پریان!
مناسبِ این معنی فرمود که شیخ الاسلام فریدالدین قدس الله سرهالعزیز [گنج شکر] بارها هر کسی را گفتی خدای عز و جل تو را دردی دهاد! آن کس حیران ماندی که این چه دعاست، این ساعت معلوم میشود که آن چه دعا بود!
فوائد الفؤاد (ملفوظات خواجه نظامالدین اولیاء)
خواجه حسن دهلوی
به کوشش محسن کیانی
@yarekhaksar
هو
و گفت: ندا میآید که "تو مایی و ما تو"،
میگویم که"تو خداوندی و ما بندهی عاجز".
نوشته بر دریا
از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی
محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
هو
بر لفظ بعضی از اکابر قوم رفته است که: "مرید، مرادِ شیخ است و شیخ، مرادِ مرید ." از آن روی که مرید، مرید است؛ علیالدوام و الاستمرار خود را بر عتبهی مرادِ شیخ خاکصفت انداخته و شیخ او را در پای مراد و قدم ارادت قدم چون خاک میسپرد، تا وقتی که به صفت مرادی موصوف شود. اینجا مرید خاک کف مراد آید، اما بدان اعتبار که مرید، مراد است؛ شیخ بر سر کوی ارادت او در پای مراد او افتاده و مرید را بر اوصاف ارادت خویش میگذراند و در عالم عُلوی ترقّی میدهد.
مکاتبات نورالدین اسفراینی با علاءالدوله سمنانی
@yarekhaksar
هو
جهودی حسن بصری را پرسید :
شما ما را چه خوانید ؟
گفت : دشمن خدای !
گفت : خود را چه خوانید ؟
گفت : دوست خدای !
گفت : زنهار ' هم به نام غرّه نشوی که دی در خانه من پسری زاد و من او را خالد نام نهادم و خالد جاودانه باشد و او امروز بمرد !!
نخشبی ! هم به نام غرّه مشو
دوست با دوست این پیام کند
عمل نیک کی تواند کرد ؟
آنکه او اکتفا به نام کند !
#سلک_السلوک_ضیاء_الدین_نخشبی
هو
شمس به مولانا چه آموخت؟
شمس به او آموخت که خود را از قيد علم فقيهان برهاند.
قیل و قال خاطر پریش طالب علمان را در درون خود خاموش سازد.
دستاری را که سر در زیر آن دچار سودا می گردد و استری را که سواری آن، چهار پایان زبان بسته را به دنبال وی می کشاند از خود دور کند.
اطوار زاهد مآبانه یی را که او را در نزد فریفتگان نایب خدا، ولی خدا و وسیله ی اجرای مشیت و حکم خدا نشان می دهد کنار بگذارد و مثل همه انسانهای دیگر خود را مخلوق خدا و تسلیم حکم او فرانماید.
به او آموخت که تا او به پندار ناشی از قیل و قال مدرسه خویشتن را گزیده ی خدا، وسيله ی اجرای قهر و لطف خدا، و واصل به مرتبۀ نیابت والای او می پندارد، این دعوی فضولانه او را از ورود به راه خدا باز می دارد.
به او آموخت که علم و حتی زهد و حال آمیخته به تظاهر و ریای اهل خانقاه حجاب اوست، و تا این حجاب تعلقات را نَدَرَد، ملاقات خدا که در کتاب وی از آن به لقای رب تعبير رفته است برایش ممکن نخواهد بود…
دکتر عبدالحسین زرین کوب
#پله_پله_تاملاقات_خدا
هو
هرگاه آدمی به مرتبه عشق رسد همیشه معشوق در او حضور دارد و هیچ فراق و انقطاعی نیست :
مجنون خواست که پیش لیلی نامه ای بنویسد . قلم در دست گرفت و این بیت گفت :
خیال تو مقیم چشم است ، و نام تو از زبان خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد . پس نامه پیش کی نویسم؟!! چون تو در این محله میگردی ؟!
قلم بشکست و نامه بدرید!
#فیه_ما_فیه
#شرح_کریم_زمانی