eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
752 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو آن مرید درآمد، شیخ را گفت که رندوار آمدیم. شیخ گفت: انشاالله شما را و ما را به مقام رندی برسانند. تبریزی به همنشینی رندان سری فرود آور که گنجهاست در این بی‌سری و سامانی
هو از کفر و از اسلام برون صحرائیست ما را به میان آن فضا سودائیست عارف چو بدان رسید سر را بنهد نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائیست حضرت مولانا  جایی هست (سطحی از ادراک) که در آنجا همه چیز محو میشود نه کفر نه اسلام و نه چیز دیگریست. فقط حضور است ولاغير..... آنگاه که انسان اندیشیدن را آغاز کرد سیر تکاملی را مشاهده کرد (درک) عده ی کمی اندیشه میکنند و اکثرا (پیرو هستن) انسان زمانی که به خودآگاهی برسد دیگر در بند هیچ تعریفی از هیچ چیز نخواهد بود زیرا خودرا ذات وجودی اش را درمیان تمام تعریفها خواهد دید
هو برشی از یک کتاب هر گاه من فراموش می کنم که با نیروی الهی هدایت می شوم این پیام را با صدای بلند می خوانم : *" صبح بخیر دِبی، من خدا هستم، امروز به مشکلات تو می پردازم و آنها را حل می کنم و نیازی به کمک تو ندارم برو، آسوده باش و از روزت لذت ببر و بدان که من همیشه با تو هستم.* کتاب  نیمه تاریک وجود  نویسنده : دبی_فورد
هو پرسیدند که ای شیخ مردان او در مسجد باشند؟ گفت:در خرابات هم باشند شیخ ابوسعید جان ابوالخیر
هو یار سخت نیکوست. خود را در او گم کنی و در او روی، تا خود نماند. شمس الدین محمد تبریزی
هو ای درویش! آنجا که سخن از من و ما و کرامت است خبری از درویشی نیست و در بساطی که ادعا و هستی راه دارد حقیقت پیدا نمی‌شود. معیار درویشی بی خویشی است و هر که بی خویش‌تر درویش‌تر... گر دل نبود کجا وطن سازد   ور عشق نباشد به چه کار آید دل "شیخ ابوسعید ابوالخیر"
هو ای درویش! کرامت صوفی، نیستی است. ادّعای کرامت، اظهار هستی در طریقت ما کفر است. پیر طریقت بت شکن است نه بت ساز،  یکی را مال و یکی را جاه و یکی را نماز بسیار و یکی را روزه بسیار بت باشد. یکی خواهد که همیشه بر سجاده نشیند، سجاده او را بت باشد یکی خواهد که همیشه پیش کسی برنخیزد، آن نا برخاستن بت باشد! هیچ کس بت خود را نشناسد و هیچ کسی نداند که وی بت پرست است. همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند و موحّد و بت شکن شناسند! شیخ
هو گفتند: چرا مدح گرسنگی بسی می‌گویی؟ گفت: اگر فرعون گرسنه بودی، هرگز «اَنا رَبَّکُمُ الأَعْلَی» نگفتی! تذکره الاولیاء ذکر بایزید بسطامی
هو فی‌الجمله تو را یک سخن بگویم: این مردمان به نِفاق خوش‌دل می‌شوند، و به راستی غمگین می‌شوند. او را گفتم: تو مرد بزرگی، و در عصر یگانه‌یی. خوش دل شُد و دست من گرفت و گفت: مُشتاق بودم و مُقَصِّر بودم. و پارسال به او راستی گفتم، خصمِ من شد و دشمن شد. عجب نیست این؟ با مردمان به نفاق می‌باید زیست، تا در میان ایشان با خوشی باشی. همین که راستی آغاز کردی، به کوه و بیابان برون می‌باید رفت. که میان خَلق راه نیست.
هو همه چیز را به همگان نتوان گفت! متعصب تکفیر می کند لا ابالی نیشخند و تحقیر ...
هو معرفت خدای تعالی، غذای دل است امام محمد غزالی
هو عین القضات همدانی: در هر لطفی هزار قهر تعبیه کرده اند و در هر راحتی هزار شربت به زهر آمیخته اند