هو
﷽
روضهنخستین
در ذکر احوال مشایخ صوفیه
بخش ششم
حلاج را قدس سره پرسیدند که مرید کیست؟
گفت: مرید آن است که از نخست بار که حضرت حق را نشانه قصد خود سازد،
تا به وی نرسد به هیچ نیارامد و به هیچ کس نپردازد.
بهر تو به بر و بحر بشتافتهام
هامون ببریده کوه بشکافتهام
از هر چه رسیده پیش رو تافتهام
تا ره به حریم وصل تو یافتهام
بهارستان جامی
عبدالرحمن جامی
هو
﷽
روضهنخستین
در ذکر احوال مشایخ صوفیه
بخش هفتم و هشتم
ابوهاشم صوفی قدسسره گفته است که کوه را به نوک سوزن از بیخ کندن آسانتر است از زنگ کبر از دل بیفکندن.
لاف بی کبری مزن کان از نشان پای مور
در شب تاریک بر سنگ سیه پنهانتر است
ذوالنون قدسسره پیش یکی از مشایخ مغرب رفت به جهت مسئلهای؟
گفت: بهر چه آمدی؟
اگر آمدهای که علم اولین و آخرین بیاموزی آن را روی نیست این همه خالق داند،
و اگر آمدهای که او را جویی آنجا که اول گام برگرفتی او خود آنجا بود.
زین پیش برون ز خویش پنداشتمت
در غایت سیر خود گمان داشتمت
اکنون که تو را یافتم آنی دانم
کاندر قدم نخست بگذاشتمت
بهارستان جامی
عبدالرحمن جامی
هو
﷽
روضهنخستین
در ذکر احوال مشایخ صوفیه
بخش نهم و دهم
پیر هرات گوید:
او با جوینده خود همراه است
دست او گرفته در طلب خود میتازاند.
آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان
دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان
اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود
پایکوبان ز پیش میروم و دست فشان
فضیلعیاضرضیاللهعنه گوید
که من حق را سبحانه به دوستی پرستم
که نشکیبم که نپرستم بعضی ازین طایفه را پرسیدند که سفله کیست؟
گفت: آن که حق را بر بیم و امید پرستد
پس گفتند تو چون پرستی؟
گفت: به مهر و دوستی که مهر و دوستی وی مرا بر خدمت و طاعت دارد.
جانا ز در تو دور نتوانم بود
قانع به بهشت و حور نتوانم بود
سر بر در تو به حکم عشقم نه به مزد
زین در چه کنم صبور نتوانم بود
کی شود سوز قتیلت کشته زیر تیره خاک
زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست
چون تواند عاشق از طوق وفایت سر کشید
قمری آسا طوق او از گردن او خاسته ست
بهارستان جامی
عبدالرحمن جامی
هو
مگر بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن می شود ایمان اورد؟
اگر عشق نباشد «عبادت»هم کلمه ای خشک و خالی می شود عبارت از پنج حرف کنار هم نشسته.
پوسته ای بی مغز.
انسان باید با عشق و در عشق ایمان بیاورد باید در رگ هایش عشق به خدا و انسان را حس کند!
گمان می کنند افریدگار جایی در ان بالا در اسمان هاست!
بعضی ها هم در مکه و مدینه دنبال او می گردند !یا در مسجد محله شان مگر خدا در یک مکان می گنجد؟
اچه غفلتی! او تنها در یک جاست:
در دل عاشقان.
از این رو چنین گفته است
" نه اسمان می تواند مرا در برگیرد نه زمین.فقط و فقط در قلب بندگان مومنم می گنجم."
#ملت_عشق
#الیف_شافاک
هو
مستی هر نگاه تو ، بِه زِ شراب و جامِ مِی
کی ز سرم برون شود
یک نفس آرزوی تو
#مولانای_جان
هو
عاشقی باید تا سخن عاشقان تواند شنود.
فارغان را از این حدیث چه خبر؟!
عین القضات همدانی
هو
از پس پـــردهٔ دل دوش بدیـــدم رخ یار
شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار
کار من شد چو سر زلف سیاهش درهم
حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار
#جناب_عطار
هو
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از اَلَم
سعدی
هو
ما را به غم عشق
همان عشق علاج است
#بیدل_دهلوی
⊰━━━⊰≼ِ✺≽♡≼ِ✺≽⊱━━━⊱
@nimbeytchanel