هو
سلطان منی، سلطان منی
و اندر دل و جان، ایمان منی
در من بِدَمی، من زنده شوم
یک جان چه بُوَد، صد جانِ منی
نان بیتو مرا، زهرست نه نان
هم آب منی، هم نان منی
زهر از تو مرا، پادزهر شود
قند و شکرِ ارزان منی
باغ و چمن و فردوسِ منی
سرو و سمنِ خندانِ منی
هم شاهِ منی، هم ماهِ منی
هم لعلِ منی، هم کانِ منی
خاموش شدم، شرحش تو بگو
زیرا به سخن، برهان منی
#مولانایجان
هو
خلوتیان آسمان
تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد
عقل خمار میرسد
🔸#مولانایجان
هو
چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف
باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم
#مولانایجان
هو
هیچ طبیبی ندهد بیمرضی حب و دوا
من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
#مولانایجان
هو
تلاش براى عشق،
تغييرمان مىدهد!
كسى نيست كه براى عشق بكوشد،
مگر اين كه در اين راه، رشد كند.
پس بايد سفرى را براى جستجوى
«عشق» آغاز كنى تا از درون و برون، متحول شوى…
#شمستبریزی
زان می مستم که نقش جامش عشق است
وان اسب سواری که لجامش عشق است
عشقِ مهِ من کارِ عظیمی است و لیک
من بندهٔ آنم که غلامش عشق است
#مولانایجان
هو
تا بنده ز خود فانی مطلق نشود
توحید به نزد او محقق نشود
توحید حلول نیست نابودن تست
ورنه به گزاف باطلی حق نشود
#مولانایجان
هو
امروز یکی گردش مستانه کنم
وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم
امروز در این شهر همی گردم مست
میجویم عاقلی که دیوانه کنم
#مولانایجان
هو
المنةالله که به تو پیوستم
وز سلسلهٔ بند فراقت رستم
من بادهٔ نیستی چنان خوردستم
کز روز ازل تا بابد سرمستم
#مولانایجان
هو
تن مَپرور، زانک قربانیست تن
دل بپرور، دل به بالا میرود
چرب و شیرین کم ده این مردار را
زانک تن پرورد، رُسوا میرود
#مولانایجان