eitaa logo
کانال تبلیغی حجت الاسلام حبیبی
285 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🕊🌱🕊🌸🕊🌱🕊🌱 📝 ✾ حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. ↫ جبرئیل که در حضور آن حضرت بود، گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. ✾ یوسف(ع) گفت:پس او بر گردن ما حقّی دارد، آن جوان را آوردند و لباس‌های فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای به او بخشیدند. ✾ جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ ✾ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه یک شهادت در زمان کودکی از این همه احسان برخوردار شد. ↫ حال خداوند کریم در حق بنده خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص٢٢۰
🌹معجزه استغفار 🌼شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن». 🌼شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» 🌼فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن» 🌼حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! 🌼فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند: 🌼«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛ از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید. 📗مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
☀️ ☀️ 💢پیامهای امام زمان (عج) به امام خمینی ♦️آیت الله سید علی اکبر قرشی در مصاحبه ای گفت : ♦️سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیت‌الله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است: «امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دو بار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله‌ شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی» (شادروان «حاج قدرت الله لطیفی نسب» ، از مردان معنوی، پاک‌نهاد و مؤمن روزگار ما و از اعضای هیئت امنای مسجد مقدس جمکران بود. آن بزرگوار بنا به شواهد عینی از منتظران واقعی حضرت مهدی (عج) به‌شمار می‌رفت و نصیبی از تشرف و دیدار مولایش داشت ) ، که ساکن تهران است و من او را می‌شناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است». ♦️این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیت‌الله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. ♦️ آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. ♦️ گفتم: «پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب می‌نویسید؟». ♦️گفت: «بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما می‌نویسم.» ♦️من نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیت‌الله خزعلی دامت برکاته. سلام علیکم و رحمة‌الله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژده‌ پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید». ♦️ایشان با خط خود در جواب نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. 1- پیام به پاریس که فرمودند: «شاه می‌رود، نگران نباشید». امام راحل سؤال می‌کند: «با خونریزی یا بی‌خونریزی؟» می‌گوید: «امام علیه السلام فرمود:«بی‌خونریزی». 2- روز بیست و دوّم بهمن ، پیام مبنی بر اینکه «در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد». به وسیله‌ همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانواده‌های خود را آوردند و در خیابان‌ها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئه‌ خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد. ♦️این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم به‌صورت کتبی نوشت و تأیید کرد. ♦️ مسئله‌ دیگر در همین موضوع، خاطره‌ آقای «مرتضایی‌فر» است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید می‌کند. ♦️ایشان در آن خاطره می‌گوید: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت‌الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانه‌های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند». ♦️آقای طالقانی گفت: «امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده‌اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی‌رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام می‌کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه‌ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می‌شود؟». ♦️بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه‌هایشان بیرون نیاورند. ما حرف‌های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه‌ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید. ♦️تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه‌ای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند! حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ♦️ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. ♦️سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» ♦️ آقای طالقانی گفت: «نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه‌هایش را پس بگیرد و امام هرچه می‌گفت، من قانع نمی‌شدم، در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!» ♦️ تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بی‌اختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد!». بنابراین، راز رهبری قاطعانه و پیروزمندانه‌ی امام راحل در پیروزی انقلاب در تأیید غیبی ایشان نهفته و ایشان منظور نظر حضرت صاحب‌الزمان (عج) بود. 📚خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص136-133 @maarefeahlebeit
🍞🍞 دو تکه نان با برکت🌱 زهری نقل می‌کند که روزی در خدمت امام سجاد علیه‌السلام بودم که یکی از شیعیان آمد و اظهار پریشانی و عیالمندی نمود و گفت: چهارصد درهم بدهکاری دارم، حضرت از شنیدن سخنان وی بسیار متأثر شده و گریه کرد، وقتی علت را پرسیدند، فرمود: کدام محنت بالاتر از آن است که برادر مؤمنی را مقروض ببینی و نتوانی مشکل او را حل کنی؟🍂 هنگامی که مردم متفرق شدند یکی از منافقین گفت: عجیب است که ایشان یک بار می گوید آسمان و زمین در اختیار ماست و یک بار می گوید که از اصلاح برادر مؤمنی عاجزیم!🍂 آن مرد فقیر از شنیدن این سخن آزرده شد و خدمت امام سجاد علیه السلام رفت و گفت: شخصی چنان و چنین گفت و به من سخت آمد به گونه ای که رنج و محنت و پریشانی های خودم را فراموش کردم. حضرت فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود؛ و دستور داد: آنچه برای افطار من آماده کرده اید بیاورید. دو قرص نان خشک شده را آوردند. حضرت فرمود: این نان ها را بگیر که در خانه ما به غیر از این ها وجود ندارد ولیکن خداوند به برکت این دو قرص نان نعمت و مال زیادی به تو می دهد. 🍂 آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی دانست چه کار کند. نفس و شیطان وسوسه اش نمود که نه دندان بچه ها می تواند این نان ها را بخورد و نه شکم تو و خانواده ات را سیر می کند و نه قرض تو ادا خواهد شد. 🍂 همان طور که در بازار راه می رفت، به ماهی فروشی برخورد کرد که یک ماهی در دستش مانده بود و کسی آن را نمی خرید. به ماهی فروش گفت: من دو نان جو دارم بیا با ماهی مبادله کنیم. ماهی فروش قبول کرد مرد ماهی را گرفت و یک نان جو را به او داد و به راهش ادامه داد و بقالی را دید که مقداری نمک مخلوط با خاک دارد که هیچ کس از او نمی خرد، به او پیشنهاد کرد بیا این قرص نان را بگیر و آن نمک را بده تا این ماهی را کباب کرده و استفاده کنم. 🍂 و نمک را نیز گرفت و به خانه رفت در فکر بود که ماهی را پاک کند کسی در زد. وقتی در را باز کرد، دید هر دو مشتری نان ها را پس آورده اند و گفتند: بچه های ما این نان های خشک را نمی توانند بخورند و ما فهمیدیم که تو از ناچاری این نان ها را به بازار آورده ای بیا و نان خود را بگیر، ما از تو راضی هستیم و آن ماهی و نمک را به تو حلال کردیم. 🍂 آن مرد آنها را دعا کرد و ایشان رفتند و چون کودکانش نمی توانستند آن نان ها را بخورند، تصمیم گرفت ماهی را کباب کند و به کودکانش بدهد. وقتی شکم ماهی را پاره کرد که آن را تمیز کند دید پر از در و مروارید است که نظیر ندارند، پس خداوند متعال را شکر کرد و در فکر بود که آنها را به چه کسی بفروشد و چه کار کند که شخصی از طرف امام سجاد علیه السلام آمد و پیغام آورد که امام سجاد علیه السلام فرمود: 🍂 خداوند متعال در کار تو گشایش ایجاد کرد و از پریشانی نجات داد. اکنون قرص های نان را به ما برگردان که آن ها را به غیر از ما کسی نمی خورد.🍂 📗 امالی صدوق، ص۵۳۷ -------------------------- 📚با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: فردا ورزش دارم‌ آقامون گفته حتماً با کفش مناسب برم! یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا‌. گفت: حال ندارم خودت بگیر دیگه. خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی‌اختیار پرتش کرد یه طرف و گفت: این چیه آخهههه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠 بعدش هم رفت توی اتاقش. منم کفش رو از کارتن درآوردم جفت کردم‌ گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه! فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش: "کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد."
‍ ❤️دلت کجاست؟! ▪️از کوفه آمده بود مدینه، تمام تنش درد می‌کرد. می‌خواست برود دیدن امامش، اما تاب راه رفتن نداشت. خدمتکار امام از راه رسید. در دستش شربتی عطرآگین؛ گفت: «مولا فرموده: این را بنوش و پیش من بیا». شربت را که نوشید اثری از درد و بیماری نماند. راه افتاد. به خانه‌ی امام که رسید گریه امانش نمی‌داد. امام باقر علیه السلام پرسید: «محمد بن مسلم! چرا گریه می‌کنی؟!» گفت: «... گریه‌ام از دوری شماست؛ راهم دور است؛ نمی‌توانم زیاد پیش شما بمانم و شما را سیر ببینم.» فرمود: « ...همین که دوست داری نزدیک ما باشی؛ همین که دوست داری ما را ببینی و نمی‌توانی؛ ❤️ بدان که خدا از حال دلت خبر دارد پاداش این حسرت با خود اوست.» 📚برگرفته از کامل الزیارات، باب۹۱، حدیث۷. ✋ مهم نیست الان پاهایت کجای دنیا و کجای تاریخ ایستاده؛ ببین پای دلت کجاست. خدا به دلت نگاه میکند دلت هرجا باشد خدا تو را همانجا می‌بیند! 📲 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام @Elteja
در روایتی نقل شده: سی نفر از حبشه خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند. حضرت با آن‌ها به زبان مادری‌شان شروع به صحبت کرد. همه تعجب کردند. ✋ حضرت فرمودند: اینکه جای تعجب ندارد. آنچه دیدید مثل این است که پرنده‌ای با منقارش قطره‌ای آب از دریا بردارد. آیا چیزی از دریا کم می‌شود؟! فَإِنَّ الْإِمَامَ بِمَنْزِلَةِ الْبَحْرِ لَا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ، وَ عَجَائِبُهُ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ، 👈 امام مثل دریاست! داشته‌های او هرگز تمام نمی‌شود، کارهای شگفت‌انگیز امام از شگفتی‌های دریا هم بیشتر است. برگرفته از: 📚 قرب الإسناد ص ۳۳۶. 📚 الخرائج، ج۱، ص۳۱۳. ☘ به امید روزی که جهان تشنه‌ی ما از دریای زلال الطاف امام عصر سلام‎الله‌علیه سیراب گردد. @Sibtayn
❖ داستان‌هایی از زندگى حضرت فاطمه عليها‌السلام 🏷 ارزش آموزش دین ● روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وارد شد و گفت: مادرى دارم ضعیف و ناتوان که براى انجام نماز، مسئله‌اى برایش پیش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دریافت نمایم. ● حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از گوش دادن به سخنان آن زن، جوابش را داد. سپس آن زن سوال دیگری را مطرح کرد و حضرت دوباره جواب او را داد. ● و به طور مرتب آن زن سوالات دیگری را مطرح کرد تا آن که به ده مرتبه رسید و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدون هیچ‌گونه احساس و اظهار ناراحتى و بلکه به عطوفت پاسخ او را بیان مى‌نمود. پس از آن، زن خجالت زده شد و گفت: شما را خسته و ناراحت کردم، بیش از این مزاحم شما نمى‌شوم. ● حضرت زهرا (سلام الله علیها) اظهار نمود: خیر، براى من زحمتى نخواهد بود. سپس افزود: چنانچه شخصى اجیر شده باشد تا بارى سنگین را به جایى ببرد و در ازاى آن مبلغ صد هزار دینار مزد بگیرد آیا ناراحت مى شود؟! آن زن در جواب حضرت گفت: خیر. بعد از آن فرمود: من براى هر سؤال که جوابش را بگویم اجیر تو هستم و مزد و پاداش آن نزد خداوند متعال به ارزشى بیش از آنچه که در این جهان است مى‌باشد. ● پس اکنون آنچه مى‌خواهى سؤال کن و براى من ناراحت مباش که از پدرم رسول الله (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: علما و دانشمندان، شیعیان و پیروان ما در روز قیامت در حالى محشور مى‌شوند که تاج کرامت بر سر نهاده‌اند. ● چون آنان در دنیا بر هدایت بندگان خدا تلاش و کوشش داشته‌اند، مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى‌گیرند و هدایا و خلعت‌هاى فراوان و گران‌بهاى بهشتى از جنس نور تقدیمشان مى‌شود. ● سپس منادی الهی ندا می‌دهد که: ای سرپرستان یتیمان آل محمد که آنها را در روزگار یتیمی و محرومیت از وجود ائمه خود هدایت و راهنمایی کردید! اینها شاگردان و یتیمانی هستند که شما آنها را سرپرستی و هدایت نمودید، پس از خلعت‌هایی که به شما ارزانی شد، به آنها نیز بدهید. ● در این هنگام علما به اندازه علومی که مردم از آنها فراگرفته‌اند به آنها خلعت می‌دهند تا جایی که برخی از مردم صدهزار خلعت نصیب آنها می‌شود. و پس از آن خداوند از فضل خود خلعت‌های علما را فزون و مضاعف می‌گرداند. ● پس از آن حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: اى بنده خدا، ارزش یکى از آن خلعت‌ها، هزاربار بیش از آنچه است که در این دنیا وجود دارد و خورشید بر آن مى‌تابد. چون که چیزهاى این دنیا، هر چند هم به ظاهر ارزش والایی داشته باشد، اما فاسدشدنى و فناپذیر است. 📚 بحارالأنوار؛ ج ۲ ص ۳ 🆔 @balagh_ir
❖ داستان‌هایی از زندگى حضرت فاطمه عليها‌السلام 🏷 شيعه فاطمه عليها‌السلام ● مردى به همسرش گفت: نزد فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله برو و درباره من از او سؤال كن كه: آيا من شيعه شما هستم يا خير؟ ● همسرش نزد فاطمه عليها‌السلام رفت و از او سؤال كرد. حضرت فرمود: به او بگو: اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مى‌كنى و از آنچه نهى كرديم پرهيز مى‌كنى تو از شيعيان ما هستى وگرنه شيعه ما نيستى. ● همسر آن مرد گويد: جواب فاطمه عليهاالسلام را به شوهرم رساندم. او گفت: واى بر من چه كسى از گناهان و خطاها بدور است! پس من در اين صورت براى هميشه در جهنم هستم زيرا هر كسى از شيعيان آنها نباشد هميشه در آتش جهنم است. ● همسرش وقتى او را آن‌گونه آشفته و نگران ديد، به حضور حضرت زهراء (سلام الله عليها) آمده و جريان را به عرض او رسانيد. ● حضرت زهراء (سلام الله عليها) به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو: چنين نيست كه تو تصور مى‌كنى، شيعيان ما از افراد نيک اهل بهشت هستند، ولى اگر گناهكار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاری‌ها كه به سوى آنها رومى‌آورد، و صدماتى كه در صحراى محشر، در روز قيامت و يا در طبقه اعلاى دوزخ مى‌بينند، گناهانشان ريخته مى‌شود و آنها از گناهان پا‌ک مى‌گردند، و سپس آنها را نجات مى‌دهيم و به سوى بهشت مى‌بريم. 📚 سفينة البحار؛ ج ۱ ص ۲۳۱ 🆔 @balagh_ir
❖ شكر نعمت ● ابوهاشم جعفرى گويد: در تنگناى سختى از زندگى گرفتار شدم. به حضور امام هادى عليه‌السلام رفتم. وقتى در محضر او نشستم، فرمود: «اى اباهاشم درباره كدام نعمتى كه خداوند به تو داده است مى‌توان شكرگزار او باشى؟». من ساكت ماندم و ندانستم چه بگويم. ● حضرت فرمود: «خداوند ايمان را روزى تو كرد و به وسيله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون كرد و عافيت و سلامتى را نصيب تو گردانيد و تو را بر اطاعتش يارى نمود و به تو قناعت بخشيد و از اينكه خوار و بى‌آبرو گردى حفظ كرد. اى اباهاشم من در آغاز اين نعمت‌ها را به تو يادآورى كردم چرا كه گمان بردم مى‌خواهى از آن كسى كه آن نعمت‌ها را به تو بخشيده است شكايت كنى و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازد آن را دريافت كن».¹ 1⃣ امالی صدوق؛ ص ۴۹۷ ح ۶۸۲ 🆔 @balagh_ir
💠 همراهی در دنیا و آخرت ❖ اسماعيل بن سهل گويد: به امام جواد عليه‌السلام نوشتم كه: مرا چيزی آموز كه چون آن را گويم در دنيا و آخرت با شما باشم. ❖ پس امام عليه‌السلام با خط خويش كه آن را می‌شناختم نوشت: «سوره "إنّا أنزلناه" را بسيار تلاوت كن و لبانت را به ذکر "إستغفار" طراوت بخش». 📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲ ص ۱۶۵ 🆔 @balagh_ir
“زندگی، همان کیسه‌ای است که امروز پر می‌کنی!” پادشاهی سه وزیر را صدا زد و به هرکدام کیسه‌ای داد و گفت: “بروید و آن را از باغ قصر پر کنید.” ✅ وزیر اول، با دقت و وسواس، بهترین میوه‌ها را چید. ✅ وزیر دوم، با بی‌حوصلگی، چند میوه‌ی معمولی انداخت. ✅ وزیر سوم، کیسه را از برگ و آشغال پر کرد. فردای آن روز، پادشاه دستور داد هر سه را زندانی کنند، و تنها چیزی که برای تغذیه داشتند، همان بود که روز قبل جمع کرده بودند! پند: زندگی، همان کیسه‌ای است که امروز پر می‌کنی… فردا باید از آن بخوری! 🔸 زحمت امروز = آسایش فردا 🔸 بی‌حوصلگی امروز = حسرت فردا 🔸 بی‌مسئولیتی امروز = رنج فردا