eitaa logo
هُمسا
160 دنبال‌کننده
45 عکس
10 ویدیو
2 فایل
ارتباط با من: @A_taheri1
مشاهده در ایتا
دانلود
. بسم‌الله🍃 . محفل از این شماره قرار است وقف پیدا کردن و نشان دادن آدم‌ها بشود. قرار است هر شماره‌اش به بهانه یک شغل یا حرفه و کار، برود سراغ آدم‌ها و من و شما و کسانی را نشان بدهد که کارها و حرفه‌ها و شغل‌ها با آن‌ها معنا گرفته‌اند و گره خورده‌اند. . ما در این شماره ذره‌بین برداشته‌ایم و روی مداحان گرفته‌ایم. تلاشمان این بوده که جنبه‌های مختلف زندگی یک روضه‌خوان را بکاویم و چم‌ و‌ خم این حرفه را موشکافی کنیم. این محفل شما را کم دارد هم محفل ما باشید. 🔸از اینجا محفل را تهیه کنید و بخوانید 😍 https://mabnaschool.ir/product/mahfel7/ @homsaaa
بسم الله🍃 . سلام کرد و گفت: سمانه‌ام و به عنوان راه‌بلد افتاد جلو. قرار بود خوابگاه را نشانم بدهد و زود برگردد. زودش شده بود دو ساعت تمام. گرم و پرشور حرف می‌زد، از قم و جامعةالزهرا و کشورش هند برایم گفت. وقت رفتنش که شد شماره‌ی موبایل و آیدی‌‌های یکدیگر را گرفتیم و خداحافظی کردیم و به اولین و شاید آخرین دیدار حضوریمان خاتمه دادیم. . محرم دو سال پیش بود که دوسه تا لینک و پشت‌بندش سه‌چهارتا وویس سی‌چهل ثانیه‌ای فرستاد واتس‌اپ. با لینک‌ها رفتم یوتیوب. لینک اول یک زن با ساری لیموی نشسته بود و خیره به لنز دوربین شعر می‌خواند. لینک دوم مردی تقریباً شصت‌ساله در حسینیه‌ای سخنرانی می‌کرد. با لینک سوم راهی بین‌الحرمین شدم. مردی با موهای بلند در میان جمعیت بیست‌سی نفره‌ای ایستاده بود و مداحی می‌کرد. با دیدن این فیلم‌ها فقط یک چیز دستگیرم شد اینکه هر سه از امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گویند. از سمانه خواستم برایم ترجمه کند. گفت: خانمی که ساری زرد لیمویی پوشیده هندوی براهمه است و شعری در مدح امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌خواند و فیلم دوم سخنرانی یکی از رهبران هندو در دهه محرم است. . مرد فیلم سوم اما مداح بود. مداحِ هندوهای که برای امام‌حسین (علیه‌السلام) عزاداری می‌کنند. او می‌خواند و بقیه به سروصورتشان می‌زدند. مردی با یقه‌ی باز و موهای پریشان. همانطور که شعر می‌خواند با انگشت اشاره‌اش به حرم امام‌حسین (علیه‌السلام) اشاره می‌کرد. جاهای از شعر صدایش اوج می‌گرفت و محکم می‌کوبید به سینه‌اش. اغراق نکرده‌ام اگر بگویم به پهنای صورتش اشک می‌ریخت. بیست‌سی نفری که دورش نشسته بودند همه دل‌سوخته‌ بودند و از آن دست مستمع‌ها که صاحب سخن را بر سر ذوق می‌آورند. سمانه می‌گفت: روز عاشورا این مرد تا ظهر آبی نمی‌نوشد و پا‌برهنه میان دسته‌ی عزا راه می‌رود و نوحه‌خوانی می‌کند. . @homsaaa