.
ویرانی بخشی از دنیاست، اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی هست. سرانجامی محتوم که سراغمان میآید، اگر نه امروز و فردا، عاقبت با مرگ میآید. در نهایت ما چیزی جز مصالح یک ویرانه نیستیم. ستونها و طاقهایی که میریزد، آجرهایی لق، الوارهایی که درونمان میپوسد و دیوارهایی که میرمبد. هر کاری کنیم در نهایت به این ویرانهها خواهیم رسید. هر چه بکوشیم محکم باشیم، با سرستونهای ابدی و تیرهای مستحکم، ویرانهای باشکوهتر میسازیم، اما این چیزی از عاقبت ویرانه بودنمان در این زندگی نمیکاهد.
#ناداستان
#ویرانههای_من
#تلخ
@homsaaa
.
بنفشه رحمانی برای من تا قبل از خواندن گورههای بیسنگ فقط یک اسم بود. یک اسم که آن را به عنوان جانشین سردبیر مجلهای میشناختم. جای کشفی نداشت یک اسم بود و تمام. گورهای بیسنگ هم قرار بود یک کتاب باشد مثل کتابهای دیگر که خوانده بودم. علت انتخابش نوشتهی زیر عنوان بود: نُه جستار دربارهی نازایی. حتی دربارهی نازایی هم مهم نبود. جستار بودن کافی بود برای اینکه بنشیند کنار کتابهای در حال خواندن. با خودم قرار گذاشتم هر روز یک جستار از کتاب را بخوانم اما مقدمه تمام نشده حرفهای بنفشه رحمانی مثل حرفهای یک دوست صمیمی به دلم نشست. دوستی که هم سفرهی دلش را برایت پهن کرده و هم دستت را گرفته و به جهان درستنویسی جستار برده.
بنفشه رحمانی با فاصلهی زیاد از من ایستاده. من بر خلاف او قرار است در بچههایم ادامه داشته باشم. بنفشه رحمانی میگوید: «زنان نازا در خودشان میپوسند و تمام میشوند.» زنانی که خودشان را ضعیفتر از باقی زنها میدانند. من هم ضعیفم! او جنین چندگرمی و بیشکلش را از دست داده و من بچهی چند روزهام را.
برای یک مادر مهم نیست بچهای که از دست داده جنینی بیشکل باشد یا نوزاد چند روزه یا بزرگتر. او فقط جای خالیاش را میبیند و غمی که به دلش چنگ میاندازد و هر بار تازهتر میشود.
بنفشهی رحمانی را دوست دارم به دو دلیل. اول اینکه از استادش به عنوان فرمانده سختگیر یاد میکند و دوم به خاطر تعریفش از امید.
چون که عیده میخوام کتاب گورهای بیسنگ رو هدیه بدم به یه نفر از اعضای کانالم. برای همین بین ده نفر اولی که این پست رو دیدند قرعهکشی کنم. پیوی منتظرتونم.
#ناداستان
@homsaaa