eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
585 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
173 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠امام خمینی : ما این بزرگان را برای شکست آمریکا در منطقه دست می دهیم... 💠مقام معظم رهبری: این چهره پارسا و پرهیزكار [آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب] در بهترین بخش از عمر پربركتش بی‌اعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاكمیت الله صرف كرد و به یاد خدا دلخوش بود كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب». چهره معظّم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوب‌ترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود.۱۳۶۰/۰۹/۲۰ 💠 شهید آیت اللّه دستغیب: «مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند٬ شما را گروه گروه نکنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند.» 💥 نواری از شهید آیت الله دستغیب، شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم. من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای کنم که در این معامله سرت کلاه برود!... من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم... آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟!..ِ. 💗 خواب قبل از شهادت آیت‌الله دستغیب 💥نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست... دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا "لاحول و لا قوة الا بالله" می‌گفت..ِ حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد... اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم... آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد... آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم... از این شگفت‌تر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار می‌کند من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم... 💥هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟... آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم.... یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خواب‌هایی که شب پیش از روز هفتم شهادت شان دیده شده بود که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر  درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است... وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری نمودند و از من کیسه‌‌ای جهت جا دادن آن خواستند... فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است... راوی: همسر و فرزند شهید دستغیب , جلوه بارز یقین