هدایت شده از «هیام«
بسم الله الرحمن الرحیم
.
به دهه اول محرم فکر میکنم، به لباس های مشکی مان.
به کتیبههای روی در و دیوار مان، به استرسِ به موقع رسیدن، به ترافیک روی پل چوبی و سورهی ولعصر خواندن، به صلوات فرستادن برای جای پارک، به چک و چانه زدن با پسرک برای رفتن توی مردانه، به شلوغیِ گیتهای ورود، به کمر دردم توی صفهای گشت، به بیقراری دخترک در ازدحام جمعیت، به دو زانو نشستن وسط مراسمِ روضه، به چیپس و پفک های مضری که نقش کنترلگر بچهها را دارند، به قطره اشکی که هر شبش کم یا زیاد روی گونههایم میآید، به شکستن دلم توی شب سوم، به آه کشیدن از عمق جانم در شب ششم...
به تکرار هر سالهی این روال شیرین.
.
به روضه های هفتم ماه خانگیمان فکر میکنم، به استکانهای کمرباریکِ چایی، به ظرفِ نقرهای قند، به سینی کوچک خرما، به پاکت آماده شده روی میزِ، به ( از چی بخونم) های روضه خان، به دستمال تعارف کردن پسرک، به کشمشی که برای روی عدس پلو تفت میدهم و به کفشهایی که پشت در جفت میشود.
.
به جلسات هفتگی مان فکر میکنم، به توسلِ آخرش.
به کلاسهای صادقیه فکر میکنم، به سلام های اولش.
به اربعین..به حسرتهایش...
.
فکر میکنم، فکر میکنم، فکر میکنم.
به روایات، به متواتر بودنشان به موثق بودنشان: شیعیان جایی در آتش جهنم ندارند.
اگر کسی قطره اشکی بر حسین علیه السلام بریزد بهشت بر او واجب میشود...
چند قطره اشک ریخته ام؟ نمیدانم
همه اش برای خود حسین( علیه السلام) بوده؟ نمیدانم
چقدر شیعه بوده ام؟ نمیدانم
من ایستاده ام درست میان تردیدهایم.
وسطِ معرکهای که تو برایمان به تصویر کشیدی در کتابت.
عجب (نگو نشان بدهی) خوبی دارد این سطرها.
چه تصویرسازیِ زنده ای.
ایستاده ام درست میان همان آدمهای حیران.
سربلند میکنم، گردن میکشم ، چشمم به دهان آن بالا نشینان عزیز کرده ات است، که چگونه خطابم میکنند.
من ایستاده ام وسط معرکهی حسرت برانگیزی که برایمان به تصویر کشیدی و دارم همنوا با عدهای میپرسم: آیا قرار است من همنشین این ها شوم؟ اینها که دارند عذاب میشوند؟
بگذار دل خوش بمانم به روایات و ادعاهایم و تصور کنم سلام و درود و بشارت دردانههایت به گوش من هم میرسد،خدای لحظات امیدواری ها....
.
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۚ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ.
.
وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.
.
#پای_درس_استاد
#ماه_خدا
#جزء_هشت
.
@hiyaam
هدایت شده از قلابهایی که صیدم کردند 🎏
امروز در تاریخ شمسی یکشنبه، پنجم فروردین ماه است. در این تاریخ از سال، رویداد خاصی ثبت نشده. تنها ویژگیش این است که در ایام ابتدایی عید قرار دارد. لذا مردم به گشت و گذار و دید و بازدید مشغول هستند. امروز مثل بقیه روزهای عید مردم به دیدن اقوام و برادرها و خواهرانشان میروند و سال جدید را تبریک میگویند و سال خوبی را برای هم آرزو میکنند.
امروز در تاریخ یهودیان یکشنبه، ۱۵ ماه آدار است. این تاریخ از سال برای یهودیان خیلی خاص است؛ یک جشن تاریخی. پوریم. سالگرد کشتن دهها هزار ایرانی. البته پوریم از ۱۴ ماه آدار آغاز و تا پایان ۱۵ آدار ادامه دارد. در چنین روزی آنها چنان جشنی راه میاندازند تا بتوانند حق آن لذت تاریخی را ادا کنند.
امروز در تاریخ قمری یکشنبه، ۱۳ رمضان است. برای مسلمانان این روز مانند دیگر روزهای ماه رمضان، شریف و مورد احترام است و راز و نیازهایشان در درگاه خداوند مورد قبولتر است. لذا معمولا این روزها از خدای باری تعالی طلب غفران میکنند. بالأخص اینکه برای شیعیان آغاز ایام البیض است و رفت و آمد ملائکه به زمین هم از این روزها بیشتر میشود.
اما امروز یکشنبه، پنجم فروردین مصادف با ۱۵ آدار مصادف با ۱۳ رمضان است. امروز روزی است که همه تقویمهای خاورمیانه به یکدیگر منگنه شدند. امروز یهودیان برای کامل کردن عیش جشن پوریم به کشتاری دست زدند که روی دست خود پوریم زد. دستشان که به ایرانیها نمیرسید، به جایش در فاصله هزار و ششصد کیلومتری ایران به سراغ برادران و خواهران دینی ایرانیان رفتند و به کسانی که در بیمارستان، جایی که در معادلات جنگ هم نباید به سمت آن تیری در کرد، رفتند و دست به کشتار جمعی زدند. کشتار نه کشتار عادی که به مراتب فجیعتر از پوریم. ابتدا به زنان در مقابل چشم شوهران و فرزندانشان تجاوز کردند. آبستن و غیر آبستن. و بعد همه را کشتند؛ زنها، مردها، کودکان، جنینها. هر چند که مردها و پسرها قبل از همه مردند. این جنایت در بیمارستانی با نام «الشفا» رخ داد. از این جنایت حتی کلمات هم جان و معنایشان را باختند.
این بار دیگر یهودیان نه فقط ایرانیها را بلکه تمام انسانیت را کشتند. پس حق دارند از این پس بر روی روز ۱۵ آدار مناسبت پرافتخار دیگری اضافه کنند و جشن وسیعتری بگیرند.
از آن طرف ایرانیها هم حق دارند که از این به بعد برای آرزو سال بهتر ته دلشان بلرزد یا حتی پنج فروردین را از عیدشان مستثنی و حذف کنند.
مسلمانان هم حق دارند که از این به بعد به یاد این روز افطارشان را با اشک باز کنند و از خدا به جای طلب غفران، شکایتشان را ارائه کنند.
از کجا معلوم شاید فرشتگان همین روز را از قبل دیدند و به خدا شکایت بردند که چرا چنین انسانی خلق میکنی؟ و از کجا معلوم که خدا اماممان را در همین صحنه برایشان رو نکرد و با وعده انتقامش فرشتگان را راضی نکرد؟
#عید
#پوریم
#شفا
#أین_المنتقم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن آمد و رمضان شد کریم...
دومین کتاب ۱۴۰۳
از فردا با حلقه کتابخوانی مبنا قرار است کتاب «بندها» را جمعخوانی کنیم.
بندها داستان سختی ها، تنشها و مشکلاتی است که زندگی مشترک یک زوج ایتالیایی را دستخوش تلاطمهایی میکند...
#بندها
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#انجمن_کتابخوانهای_مبنا
۲ از ۱۰۰
#چند_از_چند
هدایت شده از مستضعفین تیوی
18.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ فریادی علیه دوگانگیهای سیاستمداران درباره غزه
🔻حجم فاجعه و جنایت در #غزه به حدی رسیده که آدمی نمیداند با چه زبانی، با چه اقدامی، با چه کاری میتواند خشم و بغض و غضب خودش را فریاد بزند!
🔻چطور میشود نهیب زد به وجدانهای به خواب رفته؟!
🔻چطور میشود این همه ظلم و تناقض کشورهای غربی و عربی و ترک و... را به رخ کشید و علیه آن شورید؟!
🟡مصطفی ابراهیم شاعر مصری، بخشی از این تناقضات را در شعر «تلک قضیه» به تصویر کشیده و #امیر_عید خواننده مصری نیز به خوبی حق آن را ادا کرده است.
📌آنجا که حجم اندوه و هجوم غم زیاد میشود، هنر پاک میتواند از تراژدی، حماسه بسازد. حماسهای که وجودی حقیقی دارد نه رویایی تصنعی است!
🖥 دریافت نسخه با کیفیت
#اختصاصی_مستضعفین_تی_وی
🎬 @Mostazafin_tv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: رسانه بیش از موشک و پهپاد بر دشمن اثر میگذارد
رهبر انقلاب در دیدار شاعران:
🔹شعر رسانه است. امروز در دنیا چالشها و درگیریها، چالشهای رسانهای است.
🔹رسانهها بیش از موشک و پهپاد و هواپیما در عقب راندن دشمن تاثیر میگذارند و دلها و ذهنها را تحت تاثیر قرار میدهند. هر کس رسانه قویتر داشته باشد در اهدافی که دارد موفقتر خواهد بود.
هُرم
دومین کتاب ۱۴۰۳ از فردا با حلقه کتابخوانی مبنا قرار است کتاب «بندها» را جمعخوانی کنیم. بندها داستا
#بندها_بخش_اول
عاشقانهای نافرجام که به بنبست میرسد!
کتاب بندها، نوشتهی دومنیکو استارنونه ماجرای زوجی ایتالیایی است که در روابط عاطفی خود با مشکلات عمیقی روبهرو میشوند. پاسخ اولیهی مرد به این مشکلات جدایی از همسر است اما زن سعی دارد تا خانواده را از نابودی نجات دهد. این رمان جایزهی بهترین کتاب سالِ «ساندی تایمز» را از آن خود کرده است.
کتاب روایت زندگی زن و شوهری به نامهای واندا و آلدو است. رابطهی پر فراز و نشیبی که زمانی به فروپاشی رسیده و دوباره از سر گرفته شده. آلدو در حوالی سیوچهارسالگی و هنگامی که دوازده سال از ازدواجاش با واندا گذشته و از او صاحب دو فرزند شده است، به واندا خیانت کرده و به دختری بسیار کوچکتر از خود، به نام لیدیا، دل باخته است.
طرح کلی داستان ساده است: مردی همسر و فرزندانش را به دلایل نامعلومی ترک کرده و اکنون همسرش مانده با خشم و سوالهای بسیاری که گویا قرار است برای همیشه بیجواب بمانند. برای اینکه از جزئیات قضیه باخبر شوید، باید کلمهبهکلمه با نامههای «واندو» به «آلدو» همراه شوید. این زن شکستخورده که حالا دارد سالهای از دسترفتهی عمرش را مرور میکند، امیدوار است تا با ارسال نامه به همسرش او را متقاعد کند که به خانه برگردد. در خلال همین نامههاست که درمییابید این زن و مرد ایتالیایی در سال 1962، باوجود مخالفتهای خانواده و اطرافیان، زندگی مشترک خود را آغاز کردهاند. سالهای اول مملو از عشق بوده و با به دنیا آمدن «ساندرو» و «آنا» عاشقانهتر نیز شده است؛ اما اکنون پس از 12 سال زندگی آنها به بنبست رسیده و مرد دیگر حاضر به ادامهی زندگی با همسر و خانوادهاش نیست.
اگرچه به نظر میرسد زندگی واندا و آلدو به یکباره دچار بحران شده اما در حقیقت برای اینکه به علت اصلی جدایی آنها پی ببریم، باید زاویهی دید خود را وسیعتر کنیم. مشکل آنها، مشکل امروز و دیروز نیست؛ مشکل سالها بیتوجهی و انباشته شدن کینهها و کدورتهاست. دومنیکو استارنونه در این رمان نشان میدهد که چگونه رشتههای عاطفی زن و مرد بهتدریج از هم گسسته میشود؛ مانند کوزهی ترکخوردهای که با یک تلنگر کوچک درهم میشکند. آیا دلیل شکستن کوزه، همان ضربهی آخر است یا ترکهایی هستند که به مرور زمان او را آسیبپذیر کردهاند؟
کتاب از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول کتاب «بندها» روایت واندا است در قالب نامههایی که او در دورهای که آلدو او و بچهها را ترک کرده به آلدو مینوشته است. واندا در این نامهها آلدو را به بیمسئولیتی و خودخواهی متهم میکند و از او میخواهد که بر بزدلیاش فائق آید و برگردد و بهطور واضح درباره خیانتاش توضیح دهد و در ضمن به او یادآور میشود که فلسفهبافیهایش، در توجیه خیانتی که مرتکب شده، مضحک و آبکی است و او، برعکس آنچه وانمود میکند و شاید در ظاهر به نظر برسد، آدمی سطحی است.
در بخش اول کتاب «بندها»، از خلال نامههای واندا به آلدو، هم پیچیدگیهای شخصیت واندا و بحرانها و مسائل و اضطرابهای او به تصویر کشیده میشود و هم از چشم واندا با وجوهی از شخصیت آلدو آشنا میشویم. واندا در این بخش از کتاب «بندها» زنیست که شوهرش او و بچههایش را ترک کرده و حالا او مانده با انبوهی از مسائل عاطفی و اجتماعی و مالی. آلدو استاد دانشگاه است و واندا زنی خانهدار. آنها درآمد بالایی ندارند و حالا هم که آلدو رفته، واندا مجبور است، علاوه بر بحرانهای عاطفی و روحی، با بحران مالی هم دستوپنچه نرم کند...
#محتوا