اول؛
اولین کبریت زیر باروتِ معدن #قافخوانی، اینجا برایم کشیده شد.
گوشهٔ ذهنم آمد که کمی، فقط کمی به آن بزرگمرد پرابهت باعظمت، نزدیک شوم.
گذشت، تا سلطان برایم کتاب #نامههای_سیمین_و_جلال را هدیه گرفت. یک هدیهٔ درست و حسابی و بیغش که مدتها منتظرش بودم.
حضرت پدر هم #رضانام_تا_رضاخان را هدیه داده بودند و معطل خواندنم بود.
این شد که...
دوم؛
با سلطان تصمیم گرفتیم این سه کتاب را در طول یکسال همخوانی کنیم.
گفتماش که: «در خانهٔ دو نفرهمان، صبر و حوصله و همت، همیشگیِ شانههای تو بوده. کمک کن که این بار، آلودهٔ کمزوری و نااستواری خودم نشوم.»
گفت: «شاید چند دیوانهٔ دیگر هم مثل خودمان خواستند که همراه مسیر یکسالهمان شوند.»
و اینطور شد که...
سوم؛
آهسته آهسته، مسافران اتوبوس شوالیه از راه میرسیدند.
گروه سه کتاب، #سهکتاب شد. فاصلهٔ بین «سه» و «کتاب» به نیمفاصله بدل شد و فاصلههای مسافران اتوبوس هم به مرور کمتر شد...
روزانهخوانیهایمان آغاز شد و من هم #قافخوانی را شروع کردم...
پنجم؛
روز اول فروردین امسال، قسمت صفرم #قافخوانی را در هُرنوی عزیزم با شما گرامیان به اشتراک گذاشتم و شروع شد...
ششم؛
رسیدم به اول مرداد.
بالاخره در سیسالگی، روغنِ سربازی باید به تن من هم مالیده میشد.
#قافخوانی را باید چه میکردم؟
به رسم مشورتهای همیشگی، سراغ برادر بزرگترم آقای #صاحبدل رفتم که چونان نامش، همیشه پر از رجاء است.
با پررویی گفتم که قافخوانی را بسپارم به شما؟ و با همان محبت و لطف و بزرگواری همیشگی، مایهٔ دلگرمی شدند.
من دو ماه نبودم و چراغ هرنو، با صدای گرم اهالی #سهکتاب روشن ماند.
و وقتی هم که آموزشی تمام شد، بر رسم دوماههٔ هرنو باقی ماندیم.
حالا دیگر #قافخوانی را چندین نفر میخواندند...
هفتم؛
و امروز، اینجا، شما پانصد و پنجاه و پنج نفر، ایستگاه آخر #قافخوانی را شنیدید...
آقای #صاحبدل، در دقیقهٔ آخرِ ایستگاه جملهٔ آخر را میخوانند که:
«اسلام پدید آمد و غریب بود و بعد از این به عاقبت هم غریب شود...»
خداوندا!
ما، از محبتمان (هر چقدر کجومعوج) به پیامبرت بود که یک سال از او خواندیم و گفتیم و صدا ضبط کردیم. هنر نکردیم. منتی هم نیست، که اگر باشد از جانب تو و اوست بر ما.
اما همین محبت را گواه بگیر و قَسَمت میدهیم که ما را ، از غریبکنندگانِ اسلامِ محمد(ص) ِ خودت قرار مده.
آمین.
و الصلاة و السّلام، علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین
هشتادوچهارمین کتاب ۰۲
#حرف_مچاله
#تام_فرانکلین
#پانتهآ_خوشنویس
#نشر_کنار
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
بسمالله
#رزق چهارم
امام مهدی(عج) : لِیعمَل کلُّ امْرِءٍ علَی ما یقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا .
هر یک از شما باید کاری کند که با آن به محبّت ما نزدیک شود.
خانوادهای آبرومند با دختری ۷ساله و پسری ۱۲ساله، جهت بازسازی منزلشان، نیازمند وام قرضالحسنهای به ارزش ۱۰میلیون تومان هستند.
این خانواده ساکن شهرستان آبدانان استان ایلام هستند.
✅ شماره کارت:
۵۸۹۲۱۰۱۵۰۳۴۲۱۸۱۶به نام مصطفی جواهری (جهت کپی کردن شماره کارت، روی آن کلیک کنید؛ کارت برای خیریه است و پس از واریز نیازی به اطلاعدادن نمیباشد.) لازم به ذکر است که پس از تسویهٔ وام توسط پدر خانواده، مبلغِ جمعآوری شده را به امر خیر یا وام قرضالحسنهٔ دیگری اختصاص میدهیم. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
من رأی میدهم.
بی حرفِ پیش؛ بی حرفِ پس.
راستش را بخواهید، هنری هم نداشتهام برای انقلاب و وطن و خون شهیدانش که حالا بخواهم گلهمند باشم یا هر چه.
از بیکفایتیها عصبانی میشوم. ولی مگر خودم چه گُلی به سر مملکت زدهام؟
اگر بتوانم همینجایی که هستم را یک قدم به جلو هُل بدهم، وظیفهام را درست انجام دادهام.
همین.
#عشق_به_وطن_ضرورت_است_نه_حادثه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امام علی علیهالسلام: طوبی لِمَن أحسَن إلَی الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ.
خوشا به حال آن که به بندگان خدا نیکی کند و برای آخرت خود زاد و توشه برگیرد.
🔸 #گزارش_مالی:
#رزق چهارم
۱۸.۱ میلیون تومان جمع شد!
۷۲ نفر در رزق چهارم شریک بودند.
از پنج هزارتومان تا ده میلیونتومان.
ده میلیون تومان، به خانوادهٔ آبدانانی به صورت وام قرضالحسنه تقدیم میشود و پس از بازگشت، صرف قرضالحسنهای دیگر یا امیر خیری دیگر میشود.
هشت میلیون باقیمانده هم انشاءالله صرف رزق پنجم خواهد شد که گزارشش را تقدیم میکنم.
خداوند از همگی قبول کند انشاءالله.
دستبوس، قدردان و ممنونِ تکتک شما ۷۲نفری که در این امر خیر شریک بودید هستم. خداوند به رزق و روزی همهٔ شما برکت بدهد.
✅ آمادهٔ رزق بعدی شویم.
#خیریه_هرنو
دعاجو و دعاگو
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هشتادوپنجمین کتاب ۰۲
#چون_بوی_خوش_تلخ_کندر
#فرهاد_مهراد
#وحید_کهندل
#نشر_ماهی
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- «آراء رو جمع میکنن، غروب که میشه میارن مسجد. وای اگه بدونین چه خبر میشه، چه ازدحامیه. اون شب تا صبح کسی نمیتونه بخوابه! فلانی یه تیک، فلانی یه تیک، فلانی یه ضربدر، فلانی یه ضربدر!»
+ «میگم جمعه انتخاباته؟»
رونوشت به پروردگار متعال: من بعد از اینکه بابت گناهانم به عقوبت رسیدم و پیش از اینکه به بهشت بَرین روانه بشوم، تقاضای زندگی در این سریال را دارم. با تشکر.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هشتادوششمین کتاب ۰۲
#خداوندگار_لحن
#محمد_طلوعی
#محمدرضا_بهزادی
#محمد_میرزاخانی
#نشر_پرنده
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
و عشق چارهٔ همهچیز است به شرطی که شعلههای آن روشن بماند.
📚 #آمیخته_به_بوی_ادویهها
#مریم_منوچهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هشتادوهفتمین کتاب ۰۲
#رضانام_تا_رضاخان
#هدایتالله_بهبودی
#موسسه_مطالعات_و_پژوهشهای_سیاسی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
«راهش اینه که حرف، حرف دلت باشه. کی از فرداش خبر داره؟ همی مو. اگه همی فردا زندگی بهم گفت از جلو چشام برو پس، میتونم بگم چه خبرن؟ نِه!»
📚 #آمیخته_به_بوی_ادویهها
#مریم_منوچهری
پانوشت: عکس را ده سال پیش، چند روز بعد انداختهام. روستای نایبند؛ بهشتی در کویر...
و چونکه اسفنده💜
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هشتادوهشتمین کتاب ۰۲
#آمیخته_به_بوی_ادویهها
#مریم_منوچهری
#نشر_ثالث
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
میروم و میگویم.mp3
10.89M
داستان صوتی «میروم و میگویم»، یکی از داستانهای این مجموعه است با صدای نویسنده.
ببینید برای پرداخت شخصیت مشهدی علیدوست، نویسنده چه آشناییزدایی سحرآمیزی را به کار برده است.
#مریم_منوچهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به کویش قاصدی میرفت و بیدردان ز نادانی
همه مکتوب میدادند و من دادم دلِ خود را...
#خالص_اصفهانی
اولین عزیزی که نام این بنا را درست حدس بزند، هدیهای دریافت خواهد کرد.
پانوشت: و چونکه اسفند ماه است! 💜
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بله بله!
مدرسهٔ علمیهٔ علیا
شهر فردوس
خراسان جنوبی
شما فکر کنید اینجا قرار باشه درس بخونید!
مگه میشه خروجی، غیر از آدم حسابی باشه آخه؟
پانوشت: چرا انقدر همهتون میدونستید اینجا کجاست؟! واقعا چرا؟
فردوس خیلی شهر گمنامیه. از اون گمنامتر، مدرسهٔ علیا!
خلاصه که نوشجان صاحب اولین پاسخ :)