✅حضرت زینب(س) تا چه مدت در اسارت بود و چه زمانی آزاد شد؟
✅زندگانی ایشان پس از آزادی چگونه بود؟
🔹پس از حادثه کربلا حضرت زینب(س)، حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد.
🔸حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبرى (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.
🔹سخنرانى قهرمانانه زینب(س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مىنازید و مىگفت:
▪️ "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى!؟ "
با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت:
▪️ جز زیبایى چیزى ندیدهام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى قربانگاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مىآورد تا در پیشگاه خویش داورى کند».(۱)
🔸آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب (س) با شهامت تمام، برادر زادهاش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد. (۲)
🔹کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را دگرگون نماید. جلسهاى یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریدة حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستى به صورتش مىزد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
🔸در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفتهاند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال ۶۲ هجرى درگذشت. (۳)
🔹برخی معتقدند بعد از ورود کاروان اهل بیت(ع) به مدینه، دلیل روشنی نداریم که حضرت زینب از مدینه بیرون رفته باشد، بنابر این در مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد، اما مکان دفن او در بقیع مشخص نیست، همان طور که شخصیتهای بزرگ دیگری از اهل بیت(ع) در بقیع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمیباشد. (۴)
🔸دربارة مدت اسارت مدت اسارت حضرت زینب و حرکت آنان از شام به مدینه، مرحوم دکتر آیتی بر این باور است که تاریخ حرکت اهل بیت به شام، هنگام رسیدن آنان به دمشق، مدت توقف اسیران در مرکز حکومت یزید، تاریخ حرکت آنان از دمشق به مدینه و هنگام ورود آنان به مدینه، به درستی معلوم نیست. (۵)
🔹برخی نوشتهاند که سر مطهر امام حسین(ع) روز اوّل صفر به شام رسید و چند روز بعد اسیران وارد شام شدند. (۶) روز هشتم ورود اهل بیت(ع) به شام یزید آنان را احضار کرد و بین ماندن در شام یا رفتن به مدینه آزاد گذاشت، که آنان رفتن به مدینه را انتخاب کردند. (۷)
---------------------------------------
📚پینوشتها:
۱ ـ لهوف، ص ۲۱۸؛ مقرم، مقتل الحسین، ص ۳۲۴؛ ارشاد، ج ۲، ص ۱۴۴.
▪️۲ ـ ارشاد، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷.
▪️۳ ـ زینب پیامآور عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانى، ص ۲۸۷، ۳۴۷ ـ ۳۴۸ ـ ۳۵۲.
▪️۴ ـ اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۱۴۰.
▪️۵ – علی نجاتی، قطعهای از بشت، ج ۲، ص ۶۰۷.
▪️۶ – علامه شعرانی، دمع السّجوم، ترجمه نفس المهموم، ص ۲۸۷ – ۲۸۹.
▪️۷ – همان، ص ۵۳۴.
#حضرت_زینب سلام الله علیها
✅ @hosenih_maghtal
✅حرکت کاروان اسرا از کربلا بسمت مدینه
🔹اگر زنان و کودکان در کنار این قبور میماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک میکردند، لذا علی بن الحسین(ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند، چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه(س) اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید. (23)
✅بازگشت به مدینه
🔸امکلثوم(س) در حالیکه همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه شدند، میگریست و این اشعار را میخواند(24):
▪️مدینة جدنا لا تقبلینا
▪️فبالحسرات و الاحزان جینا...(25)
✅پاداش همراهی خوب
🔹حارث بن کعب میگوید: فاطمه دختر علی بن ابیطالب(ع) به من گفت: به خواهرم زینب(س) گفتم: این #مرد_شامی که از شام به همراه ما آمد، شرایط خدمت را نیکو به جای آورد، بجاست که او را صلتی و یا پاداشی دهیم.
🔸زینب(س) گفت: به خدا سوگند چیزی نداریم که به او هدیه کنیم، به جز همین زیورها! گفتم: همینها را به او خواهیم داد!
🔹فاطمه دختر علی(ع) میگوید: من دست بند و بازوبند خود را بیرون آوردم و خواهرم نیز چنین کرد! و آنها را برای آن مرد شامی فرستادیم و عذر خواسته و برای او پیغام فرستادیم که این پاداش همراهی خوب تو با ما است.
🔸آن مرد شامی زیورهای ما را باز پس فرستاد و گفت: اگر من برای دنیا هم این خدمت را کرده بودم پاداشی کمتر از این نیز سزاوار من بود، ولی به خدا سوگند که آنچه کردهام برای خشنودی خدا بوده و به پاس خویشاوندی شما با رسول خدا بوده است.(27)
✅بشیر در مدینه
🔹کاروان آلالبیت به جانب شهر مدینه رهسپار شد.
🔸بشیر بن جذلم میگوید: به آرامی می رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم، حضرت سجاد(ع) فرمود تا بار از شتران برداشته خیمهها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمهها فرود آمدند،
🔹امام علی بن الحسین(ع) مرا طلبید و فرمود:
▪️خدای تعالی پدرت «جذلم» را رحمت کند که شاعری نیکو بود، آیا تو را از شعر بهرهای هست؟!
▪️عرض کردم: آری! یابن رسول الله!
▪️فرمود: هم اکنون وارد شهر مدینه شو! و خبر شهادت اباعبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
🔹بشیر گوید: بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شدم و به جانب مسجد نبوی رفتم، چون به آنجا رسیدم با صدایی بلند و رسا این اشعار را که مرتجلا سروده بودم، خواندم:
▪️یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
▪️قتل الحسین و ادمعی مدرار
▪️الجسم منه بکربلا مضرج
▪️والرأس منه علی القناة یدار (28)
🔹سپس روی به مردم کردم و گفتم: این علی بن الحسین(ع) است که با عمهها و خواهرانش در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده اویم که شما را از ماجرایی که بر آنان رفته است آگاه سازم.
🔸وقتی این خبر را به مردم رساندم، در مدینه هیچ زنی نماند مگر اینکه از خانه خود بیرون آمد در حالی که زاری میکرد و میگریست و من همانند آن روز را به یاد ندارم که گروه بسیاری از مردم یکدل و یک زبان گریه کنند و بر مسلمانان تلختر از آن روز را ندیدم.(29)
👇🏻ادامه دارد...
✅ @hosenih_maghtal
🔹پس از خواندن این ابیات، آن بانو به من گفت: ای مرد! مصیبت و اندوه ما را در سوگ حسین تازه کردی و زخمهایی را که هنوز التیام نیافته بود از نو چنان خراشیدی که دیگر امید بهبودی نیست، خداوند تو را بیامرزد، تو کیستی؟!
🔸گفتم: بشیر بن جذلم، مولایم علی بن الحسین(ع) مرا فرستاد تا خبر ورودشان را به اهل مدینه بدهم، و او با اهلبیت اباعبدالله در فلان نقطه فرود آمده است.(31)
✅استقبال از کاروان کربلا
🔹بشیر گوید: مردم مدینه یکپارچه به سوی کاروان حرکت کردند و من نیز اسبم را به سرعت راندم و دیدم مردم همه راهها را با حضور خود سد کردهاند، به ناچار از اسب پیاده شدم و با زحمت از میان مردم گذشتم و خود را به خیمههای آل البیت رساندم.
🔸علی بن الحسین(ع) داخل خیمه بود، بیرون آمد و دستمالی در دست آن حضرت بود که اشک از رخسار مبارکش پاک میکرد، مردی منبری آورد و آن حضرت بر آن نشست و اشک از دیدگانش جاری بود، صدای مردم به گریه بلند شد و زنان ناله و زاری میکردند و مردم از هر طرف به آن حضرت دلداری و تسلیت میگفتند، آن منطقه پر از شیون و فریاد شده بود،
🔹تا آنکه حضرت سجاد(ع) با دست خویش اشاره کرد که ساکت شوند و سپس این خطبه را ایراد فرمود:
✅خطبه امام سجاد(ع)
▪️الحمدلله رب العالمین، مالک یوم الدین، باری الخلائق اجمعین، الذی بعد فارتفع فی السموات العلی و قرب فشهد النجوی، نحمده علی عظائم الامور وفجائع الدهور والم الفجائع ومضاضة اللواذع وجلیل الرزء وعظیم المصائب الفاظعة الکاظة الفادحة الجائحة.
▪️ایها القوم! ان الله وله الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة وثلمة فی الاسلام عظیمة، قتل ابو عبدالله الحسین علیهالسلام وعترته وسبی نساؤه وصیته و داروا برأسه فی البلدان من فوق عالی السنان و هذه الرزیة التی لا مثلهارزیة.
▪️ایها الناس! فای رجالات منکم تسرون بعد قتله؟ ! ام ای فؤاد لا یحزن من اجله؟ ام ایة عین منکم تحبس دمعها وتضن عن انهمالها؟ ! فلقد بکت السبع الشداد لقتله وبکت البحار بامواجها والسموات بارکانها والارض بارجائها والاشجار باغصبانها والحیتان ولجج البحار والملائکة المقربون و اهل السموات اجمعون.
▪️یا ایها الناس! ای قلب لا ینصدع لقتله؟ ! ام ای فؤاد لا یحن الیه؟ ! ام ای سمع یسمع هذه الثلمة التی ثلمت فی الاسلام ولا یصم.
▪️ایها الناس! اصبحنا مطرودین مشردین مذودین وشاسعین عن الامصار کأنا اولاد ترک وکابل من غیر جرم اجترمناه ولا مکروه ارتکبناه ولا ثلمة فی الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین
ان هذا الا اختلاق(32)
▪️والله لو ان النبی صلی الله علیه وآله تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصایة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا، فانا لله وانا الیه راجعون من مصیبة ما اعظمها واوجعها وافجعها واکظها وافظعها و امرها وافدحها فعندالله نحتسب فیما اصابنا وما بلغ بنا فانه عزیز ذوانتقام (33) .
🔹حمد و سپاس خداوندی را سزاست که پروردگار عالمیان و مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است، آن خدایی که مقامش آن قدر رفیع است که گویا در بلندترین مرتبه آسمانها قرار گرفته (و از دسترس عقل و فکر بلند پروازان بشری بسیار دور است) و آن قدر به آدمی نزدیک است که حتی زمزمهها را میشنود، او را بر سختیهای بزرگ و آسیبهای زمانه و آزار و حوادث ناگوار و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبتهای بزرگ و سخت و رنج آور و بنیان سوز سپاسگزارم.
🔸ای مردم! خداوند تبارک و تعالی که حمد مخصوص اوست، ما را به مصیبتهای بزرگی مبتلا کرد و شکاف بزرگی در اسلام پدید آمد، ابو عبدالله الحسین و عترتش کشته شدند! اهل حرم و کودکان او را اسیر کردند و سر مبارک او را در شهرها و بر نیزه گردانیدند! و این مصیبتی است که همانندی ندارد.
🔹ای مردم! کدامیک از مردان شما بعد از شهادت او میتواند شادی کند؟ ! یا کدام دلی است که به خاطر او محزون نباشد؟ ! و یا کدام چشمی است که بتواند اشک خود را نگاه دارد و آن را از ریختن باز دارد؟ ! هفت آسمان که دارای بنایی شدید است (34) در شهادت او گریستند، دریاها با امواجشان و آسمانها با ارکانشان و زمین از همه جوانب و درختان و شاخههای درختان و ماهیان و لجههای دریاها و فرشتگان مقرب و نیز ساکنان آسمانها تمام بر او گریستند.
🔸ای مردم! کدامین دل است که از کشته شدن او از هم نشکافد؟ ! و یا کدامین دل است که برای او ننالد؟ ! یا کدامین گوش است که صدای شکافی را که در اسلام پدید آمده بشنود و کر نشود؟!
🔹ای مردم! ما صبح کردیم در حالی که رانده شدیم، از هم پراکنده شدیم و از وطن خود دور افتادیم، گویا ما فرزندان ترک و کابل بودیم، بدون آنکه جرمی کرده یا ناپسندی مرتکب شده باشیم با ما چنین کردند، حتی چنین چیزی را در مورد نیاکان بزرگوار پیشین خود نشنیدهایم، «و این به جز تزویر نیست» .
👇🏻ادامه دارد...
✅ @hosenih_maghtal
🔸به خدا سوگند که اگر رسول خدا به جای آن سفارشها، به جنگ با ما فرمان میداد، بیش از این نمیتوانستند کاری انجام دهند! ! انا لله وانا الیه راجعون، چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراشی و چه اندوه تلخ و بنیان کنی؟ ! از خدا اجر این مصیبت را که به ما روی آورده است، خواهانم که او پیروز و منتقم است (35) .
✅صوحان بن صعصعه (36)
🔹در این هنگام، صوحان بن صعصعة بن صوحان عبدی از جای برخاست او مردی زمینگیر بود و از امام عذرخواهی کرد که: پاهای من علیل و ناتوان است، امام سجاد(ع) عذر او را پذیرفت و خشنودی خود را از او ابراز داشت و بر پدرش صعصعه درود فرستاد.(37)
✅ورود به مدینه
🔸اهلبیت(ع) در روز جمعه هنگامی که خطیب سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین(ع) و آنچه را بر او وارد شده بود، برای مردم بازگو کردند.
🔹داغها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی کرده و میگریستند و آن روز همانند روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزاداری پرداختند.
🔸امکلثوم(س) در حالیکه میگریست وارد مسجد پیامبر(ص) شد و روی به قبر پیامبر(ص) کرد و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسین(ع) را برای تو آوردهام!
🔹پس ناله بلندی از قبر مقدس رسول خدا(ص) برخاست! و چون مردم این ناله را شنیدند، به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت.
🔸سپس علی بن الحسین(ع) به زیارت قبر(ص) آمد و صورت بر روی قبر مطهر نهاده گریست.(39) راوی گوید:
✳️زینب(س) آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فریاد زد: یا جداه! من خبر مرگ برادرم حسین را آوردهام و اشک زینب هرگز نمیایستاد و گریه و ناله او کاستی نمیگرفت و هر گاه نگاه به علی بن الحسین(ع) میکرد، حزن و اندوه او تازه و غمش افزوده میشد.(40)
----------------------------------------------
👇🏻ادامه دارد...
✅ @hosenih_maghtal