✅حرکت کاروان اسرا از کربلا بسمت مدینه
🔹اگر زنان و کودکان در کنار این قبور میماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک میکردند، لذا علی بن الحسین(ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند، چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه(س) اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید. (23)
✅بازگشت به مدینه
🔸امکلثوم(س) در حالیکه همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه شدند، میگریست و این اشعار را میخواند(24):
▪️مدینة جدنا لا تقبلینا
▪️فبالحسرات و الاحزان جینا...(25)
✅پاداش همراهی خوب
🔹حارث بن کعب میگوید: فاطمه دختر علی بن ابیطالب(ع) به من گفت: به خواهرم زینب(س) گفتم: این #مرد_شامی که از شام به همراه ما آمد، شرایط خدمت را نیکو به جای آورد، بجاست که او را صلتی و یا پاداشی دهیم.
🔸زینب(س) گفت: به خدا سوگند چیزی نداریم که به او هدیه کنیم، به جز همین زیورها! گفتم: همینها را به او خواهیم داد!
🔹فاطمه دختر علی(ع) میگوید: من دست بند و بازوبند خود را بیرون آوردم و خواهرم نیز چنین کرد! و آنها را برای آن مرد شامی فرستادیم و عذر خواسته و برای او پیغام فرستادیم که این پاداش همراهی خوب تو با ما است.
🔸آن مرد شامی زیورهای ما را باز پس فرستاد و گفت: اگر من برای دنیا هم این خدمت را کرده بودم پاداشی کمتر از این نیز سزاوار من بود، ولی به خدا سوگند که آنچه کردهام برای خشنودی خدا بوده و به پاس خویشاوندی شما با رسول خدا بوده است.(27)
✅بشیر در مدینه
🔹کاروان آلالبیت به جانب شهر مدینه رهسپار شد.
🔸بشیر بن جذلم میگوید: به آرامی می رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم، حضرت سجاد(ع) فرمود تا بار از شتران برداشته خیمهها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمهها فرود آمدند،
🔹امام علی بن الحسین(ع) مرا طلبید و فرمود:
▪️خدای تعالی پدرت «جذلم» را رحمت کند که شاعری نیکو بود، آیا تو را از شعر بهرهای هست؟!
▪️عرض کردم: آری! یابن رسول الله!
▪️فرمود: هم اکنون وارد شهر مدینه شو! و خبر شهادت اباعبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
🔹بشیر گوید: بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شدم و به جانب مسجد نبوی رفتم، چون به آنجا رسیدم با صدایی بلند و رسا این اشعار را که مرتجلا سروده بودم، خواندم:
▪️یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
▪️قتل الحسین و ادمعی مدرار
▪️الجسم منه بکربلا مضرج
▪️والرأس منه علی القناة یدار (28)
🔹سپس روی به مردم کردم و گفتم: این علی بن الحسین(ع) است که با عمهها و خواهرانش در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده اویم که شما را از ماجرایی که بر آنان رفته است آگاه سازم.
🔸وقتی این خبر را به مردم رساندم، در مدینه هیچ زنی نماند مگر اینکه از خانه خود بیرون آمد در حالی که زاری میکرد و میگریست و من همانند آن روز را به یاد ندارم که گروه بسیاری از مردم یکدل و یک زبان گریه کنند و بر مسلمانان تلختر از آن روز را ندیدم.(29)
👇🏻ادامه دارد...
✅ @hosenih_maghtal