✳️جهت مشاهده ی روضه های امام سجاد علیه السلام کلمات زیر را در کانال سرچ بفرمایید:
1⃣زین العابدین
2⃣سجاد
3⃣علی بن الحسین
✅ @hosenih_maghtal
✅ #نماز_نشسته_زینب سلام الله علیها
🔹امام سجاد (ع) فرمود:
▪️«ان عمتی زینب کانت تؤدی صلواتها، من قیام الفرائض
▪️و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام وفی بعض
▪️منازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع والضعف»
🔸عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب
🔸و مستحب را اقامه می نمود و در بعضی منازل به خاطر
🔸شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد.
📚ریاحین الشریعه (پیشین)، ج 3، ص62
✅ @hosenih_maghtal
✅ #چرخاندن_سر_مطهر امام حسین در کوچه های کوفه
📚البداية والنهاية، ابن کثیر، ج ٨ ص ١٩٠
🔸البداية والنهاية : ما قُتِلَ قَتيلٌ إلَا احتَزّوا رَأسَهُ وحَمَلوهُ إلَى ابنِ زِيادٍ ، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا ابنُ زِيادٍ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ إلَى الشّامِ
🔹هيچ شهيدى كشته نشد ، جز آن كه سرش را جدا كردند و آن را نزد ابن زياد آوردند . او هم آنها را براى يزيد بن معاويه در شام فرستاد.
📚تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزی : ص ٢٥٩
🔸تذكرة الخواصّ : إنَّ ابنَ زِيادٍ نَصَبَ الرُّؤوسَ كُلَّها بِالكوفَةِ عَلَى الخَشَبِ ، وكانَت زِيادَةً عَلى سَبعينَ رَأسا ، وهِيَ أوَّلُ رُؤوسٍ نُصِبَت فِي الإِسلامِ بَعدَ رَأسِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ بِالكوفَةِ .
🔹ابن زياد ، همه سرها را در كوفه بر چوب نهاد . سرها افزون بر هفتاد عدد بودند و در اسلام ، آنها نخستين سرها پس از سر مسلم بن عقيل بودند كه در كوفه نصب شدند.
📚الملهوف :
🔸أمَرَ ابنُ زِيادٍ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَطيفَ بِهِ في سِكَكِ الكوفَةِ ، ويَحِقُّ لي أن أتَمَثَّلَ هُنا أبياتا لِبَعضِ ذَوِي العُقولِ ، يَرثي بها قَتيلاً مِن آلِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله فَقالَ:
رَأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ ووَصِيِّهِ
لِلنّاظِرينَ عَلى قَناةٍ يُرفَعُ
وَالمُسلِمونَ بِمَنظَرٍ وبِمَسمَعِ
لا مُنكِرٌ مِنهُم ولا مُتَفَجِّعُ
كُحِلَت بِمَنظَرِكَ العُيونُ عَمايَةً
وأصَمَّ رُزؤُكُ كُلَّ اُذُنٍ تَسمَعُ
أيقَظتَ أجفانا وكُنتَ لَها كَرىً
وأنَمتَ عَينا لَم تَكُن بِكَ تَهجُعُ
ما رَوضَةٌ إلّا تَمَنَّت أنَّها
لَكَ حُفرَةٌ ولِخَطِّ قَبرِكَ مَضجَعُ
🔹الملهوف: ابن زياد، فرمان داد كه سر حسين عليه السلام را در كوچه هاى كوفه بچرخانند . سزاوار است كه به اشعار يكى از خردمندان ، تمثّل بجويم كه بر كُشته اى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله مرثيه خوانده است
سر فرزند دختر محمّد و وصىّ او را
براى تماشاگران، بر سر نيزه مى كنند
و مسلمانان مى بينند و مى شنوند
و هيچ يك، نه انكار مى كنند و نه به درد مى آيند .
چشم ها با ديدن تو، سرمه كورى مى كشند
و مصيبتت هر گوش شنوايى را كر مى كند .
چشم هايى را دچار بى خوابى كردى كه مايه آرامش آنها بودى
و چشم هايى را خواباندى كه از [هراس از]تو ، خواب نداشتند .
هيچ بوستانى نيست ، جز آن كه آرزو دارد
مدفن تو و آرامگاه پيكرت باشد
📚 الإرشاد : ج ٢ ص ١١٨
🔸الإرشاد : لَمّا فَرَغَ القَومُ مِنَ التَّطوافِ بِهِ [أي بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ] بِالكوفَةِ ، رَدّوه إلى بابِ القَصرِ ، فَدَفَعَهُ ابنُ زِيادٍ إلى زَحرِ بنِ قَيسٍ ، ودَفَعَ إلَيهِ رُؤوسَ أصحابِهِ ، وسَرَّحَهُ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ عَلَيهِم لَعائِنُ اللّه ِ ولَعنَةُ اللّاعِنينَ فِي السَّماواتِ وَالأَرَضينَ ، وأنفَذَ مَعَهُ أبا بُردَةَ بنَ عَوفٍ الأَزدِيَّ ، وطارِقَ بنَ أبي ظَبيانَ في جَماعَةٍ مِن أهلِ الكوفَةِ ، حَتّى وَرَدوا بِها عَلى يَزيدَ بِدِمَشقَ
🔹هنگامى كه دشمنان از چرخاندن سر حسين عليه السلام در كوفه فراغت يافتند، آن را به درِ كاخ باز گرداندند و ابن زياد ، آن را به زَحر بن قيس سپرد و سرهاى ياران امام حسين عليه السلام را نيز به او سپرد و او را به سوى يزيد ـ كه لعنت هاى خدا و لعنت كنندگان در آسمان ها و زمين ها بر او و پدرش باد ـ فرستاد. ابو بُردة بن عوف اَزدى و طارق بن ابى ظبيان را نيز با گروهى از كوفيان ، همراه او روانه كرد ، تا آن كه با آن سرها در دمشق بر يزيد وارد شدند
✅ @hosenih_maghtal
🔹در زیارت مختصر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام آمده است:
▪️السلامُ علی المُعَذَبِ فی قَعرِ السُجون و ظُلَمِ المَطامیر ذِی الساقِ المَرضُوض...
▪️سلام و درود الهی بر موسی بن جعفر (علیهما السلام)آنکه گرفتار شکنجه زندانهای تاریک بود و با پاهایی مجروح(خرد شده😭) از این جهان رخت بربست.
✳️اما معنی 🔻مَرضُوض🔺
🔸مَرْضُوض : [ رضّ ]: كوفته شده ، لِه شده ، کوبیده شده.😭
🔻🔶اما دوجای دیگر هم این کلمه در مقاتل به چشم میخورد:
😭اول وقتی آمدند پشت درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ملعون دومی گفت : وقتی با لگد به درب زدم صدای شکسته شدن(له شدن) استخوان های فاطمه (سلام الله علیها) را شنیدم....
😭دوم زمانی بود که ۱۰ نفر آمدند و گفتند کیسه های ما را از طلا و نقره پر کنید...
⁉️گفتند مگر شما چه کردید؟
😭گفتند:
▪️نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِكُلِّ يَعبوبٍ شَديدِ الأَسرِ...
▪️ما بوديم كه سينه [حسین علیه السلام] را با اسب هاى بزرگ و تيزرو ، خرد كرديم بعد از اینکه بر پشتش تاختیم...
✳️اینجا میگوید بر سینه تاختیم بعد از اینکه بر پشت و کمر او تاختیم...
❇️وقتی که روی سینه ی مبارک نشست و خواست سر مطهر را جدا کند و نتوانست... بدن را برگرداند😭
اینجا میگوید ما پس از اینکه بر پشت حضرت تاختیم بدن را بر گرداندیم و دوباره بر سینه ی حضرت اسب تازاندیم...
😭یعنی بدن را از دو طرف زیر سم اسب بردند...
😭یعنی ...
💐صلی الله علیک یا اباعبدالله...
✅ @hosenih_maghtal
✅ با ورود اسرای کربلا به کوفه چه اتفاقاتی رخ داد؟
🔹 دو روز بعد از واقعه عاشورا، روز دوازدهم محرم، کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد.
🔸معروف است که اجساد شهدای کربلا، سه روز غیر مدفون روی زمین باقی ماند. مرحوم سپهر می نویسد:
🔻بالجمله شهدا را بیشتر در روز دوازدهم که روز سوم شهادت ایشان بود به خاک سپردند.[1]
🔻مرحوم آیت الله بیرجندی می گوید: اکثرا دفن شهدا را در روز دوازدهم محرم نوشته اند.
🔹روز دوازدهم محرم، اهل بیت رسالت (علیهم السلام) به شهر کوفه وارد شدند. هنگامی که خبر به ابن زیاد رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند، دستور داد که سرهای شهدا را که قبلا ابن سعد فرستاده بود، برگردانند، و بر سر نیزه ها نصب کنند و پیش روی اهل بیت حرکت داده، همراه اسراء وارد شهر کنند و در کوچه و بازار برگردانند تا قهر و غلبه سلطنت یزید بر مردم معلوم گردد، و بر ترس مردم افزوده شود.
🔸مردم کوفه چون از ورود اهل بیت آگاه شدند از شهر بیرون رفتند.
🔹ابن سعد به همراه اسیران راه پیمود، چون به نزدیکی کوفه رسید مردم کوفه برای تماشای اسیران گرد آمدند.
🔸گویند زنی از زنان کوفه(ام حبیبه) سربرآورد و گفت:
🔻«شما اسیران از کدام قبیله اید؟
😭گفتند: ما اسیران آل محمدیم.»
✅مردانی که در کاروان اسرا همراه زنان بودند:
🔹همراه زنان، علی بن الحسین(ع)، حسن بن حسن مثنی -برادرزاده امام حسین که با کشتن 17 نفر به دلیل زخمی شدن از کارزار او را بیرون آوردند- زید و عمر و دو فرزند امام حسن(ع) همراه کاروان اسیران بودند.
🔸اهل کوفه چون نگاهشان بر آنان افتاد، گریستند و نوحه سرایی نمودند. 🔹امام سجاد(ع) فرمود: شما بر حال ما نوحه و گریه می کنید، پس آن کس که ما را کشت که بود؟! [2]
🔸علامه مجلسی از بعضی کتب معتبره از مسلم گچکار روایت کرده است که گفت: ابن زیاد مرا به تعمیر فرمانداری گماشته بود، در این بین که مشغول کار بودم سرو صدا و هیاهو از اطراف کوفه شنیدم.
🔹از آن خادمی که با من بود پرسیدم: این ضجه و ناله در کوفه چیست؟
🔻گفت: همین ساعت سر مرد خارجی که بر یزید خروج کرده آورده اند.
🔻گفتم: این خارجی کیست؟
🔻گفت: حسین بن علی.
🔻چون این شنیدم صبر کردم تا آن خادم بیرون رفت، آن گاه سیلی محکمی بر صورت خود زدم که بر چشمم ترسیدم. دست و صورتم که گچی بود شستم و از پشت فرمانداری بیرون آمدم تا به کناسه رسیدم.
🔹مردم منتظر آمدن اسیرها و سرها بودند، من ایستادم. ناگاه نزدیک به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل می کردند، و در میان آن ها، زنان و حرم حضرت سید الشهدا(ع) و اولاد فاطمه(س) بودند و علی بن الحسین(ع) بر شتر برهنه سوار بود،
✳️و از سختی زنجیر، خون از رگ های گردنش جاری بود، گریه می کرد...
🔸مسلم گفت: مردم کوفه را دیدم که به اطفال خرما و نان و گردو می دادند،
✳️ام کلثوم بر اهل کوفه بانگ زد و فرمود:
😭«ان الصدقه علینا حرام»
😭«صدقه بر ما اهل بیت حرام است»
و آن ها را از دست کودکان می گرفت و دور می افکند، و مردم بر مصائب آن ها گریه می کردند.
🔸سپس ام کلثوم سر از محمل بیرون آورد و فرمود:
🔻ای اهل کوفه، ساکت باشید مردان شما ما را می کشند و زنان شما بر ما می گریند! خداوند در روز قیامت بین ما و شما حکم فرماید. آن بانو در حال سخن بود که ضجه و غوغا برخواست و سرهای شهدا را بر نیزه کرده آوردند.
🔻جلوی آن سرها، سر نورانی حسین(ع) بود که تابنده و درخشنده و شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود،
✳️محاسن شریفش به سیاهی شبه (که سنگ بسیار سیاه براقی است)، خضاب شده که سفیدی بٌن موها ظاهر شده بود، و چهره اش چون ماه می درخشید و
😭باد محاسن شریفش را به راست و چپ حرکت می داد.
✳️حضرت زینب چون نگاهش به سر مبارک افتاد، پیشانی خود را بر چوب جلو محمل زد که خون از زیر مقنعه اش فرو ریخت و با سوز دل به آن سر اشاره کرد و فرمود:
🔻ای ماه نو که چون به کمال رسیدی 🔻خسوف ترا فرو گرفت و پنهان گشتی.
🔻ای پاره دلم، گمان نمی کردم چنین روزی مقدر و نوشته شده باشد.
🔻ای برادر، با این فاطمه خردسال سخن گوی که نزدیک است دلش آب شود.[3]
🔹ابن زیاد سر امام حسین(ع) را فرستاد در کوچه های کوفه و در میان قبایل بگردانند.
✅آیه ای از قرآن که سر امام حسین(ع) بر روز نیزه قرائت کرد
🔹ابی مخنف حکایت آمدن سهل شهرزوری از حج به کوفه را نقل کرده است که شهر کوفه را دگرگون دید.
🔹بازارها و دکان ها بسته و جمعیت ازدحام کرده، بعضی خندان، بعضی گریان، او از مردی سوال می کند؛ چه خبر است، خبر شهادت حسین(ع) را به او می دهد. در همین حال اسرا و سرهای شهدا وارد می شوند.
🔸او در پایان می نویسد:
سرهای منور و عیال آن جناب را آوردند تا به باب بنی خزیمه رسیدند، در آن جا مدتی اسرا را نگاه داشتند، سر پرخون سید مظلومان بر نیزه بلندی بود، دیدم لب های مبارکش حرکت می کرد، چون گوش دادم،
🔹سوره کهف را می خواند، به این آیه رسید:
▪️«ام حسبت انّ اصحاب
الکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجبا»
▪️«آیا گمان کرده ای اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بودند؟»[4]
🔸سهل گوید: گریستم و عرض کردم: ای مولا، امر تو عجیب تر و عظیم تر است.[5]
🔹در «روضه الاحباب» می نویسد: چون ابن زیاد از نزدیک شدن اهل بیت به کوفه باخبر شد، پاسبانان و دیده بانان شهر را امر کرد که مردم کوفه را خبر کنند، که در روز ورود اهل بیت هیچ کس اسلحه را با خود حمل نکند، و با سلاح از خانه بیرون نیاید و ده هزار تن سواره و پیاده از دلاوران لشکر بر خیابان ها و راه ها و محله ها و بازار شهر کوفه گماشت، تا مبادا در وقت عبور آن ها شیعیان امیرالمومنین (ع) قیام کنند.[6]
📚پی نوشت ها:
[1] ناسخ التواریخ، جلد3، صفحه 34
[2] لهوف، صفحه 144
[3] بحار الانوار، جلد 45، صفحه 114
[4] سوره کهف، آیه 9
[5] مقتل ابی مخنف، صفحه 162
[6] ناسخ التواریخ، جلد 3، صفحه 35/30362
✅ @hosenih_maghtal
✅ #دیر_راهب
🔹در آغوش گرفتن سر مبارک امام حسین توسط راهب نصرانی
📚مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۴ ص ۶٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسی : ج ۴۵ ص ٣٠٣:
🔸لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً یُقالُ لَهُ قِنَّسرینَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا یَخرُجُ مِن فیهِ، ویَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم یَرَ شَخصا، قال: طوبى لَکَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِیَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً.
🔹مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب: 🔻هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند،
🔻راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت.
🔻راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مىگفت:
🔻«خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت:
🔻«من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد. راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى:
🔻«من ، شفیع تو در روز قیامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.
✅ @hosenih_maghtal
✅ #رسیدن_به_کوفه
🔹رسیدن اهل بیت علیهم السلام به شهر کوفه
🔸وقتی دختران امیرالمومنین علیه السلام را به شهر کوفه وارد کردند، مردم آن شهر برای تماشای اهل بیت گرد هم آمدند.
🔸امکلثوم بر آنان نهیب زد که:
▪️«ای اهل کوفه! آیا ازخدا وپیامبرش خجالت نمی کشید که این چنین به تماشای اهل بیتش آمدهاید؟»۱
🔹یکی از زنان کوفه که کاروان اسرا را به حالی دید که دشمن سنگدل را هم اندوهگین می کرد، از بالای بام پرسید:
▪️«مِن أیِّ الأُساری أنتنَّ» شما از اسیران کدام کشور و از کدام قبیله هستید؟
🔸درجواب گفتند:
▪️«نحن أُساری آل محمد صلیالله علیه وآله وسلم»۲
🔹ما از اسیران اهل بیت پیغمبریم.
🔸مردم کوفه به عنوان ترحم وتصدق نان و خرما و گردو برای کودکان و بچه های اهلبیت میآوردند که باز امکلثوم نهیب زد:
▪️ «إنَّ الصدقة علینا حرام». وی صدقات را از دست بچه ها میگرفت به زمین پرتاب میکرد ومیفرمود:
🔸«مگر نمیدانید صدقه برما فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حرام است؟!»۳
📚مقتل مقرم به نقل از
۱. الدمعة الساکبة،ص۳۶۴
۲. ابن نما،ص۸۴و لهوف،ص۸۱
۳. اسرار الشهادة،ص۴۷۷ و تظلم الزهراء،ص۱۵۰
✅ @hosenih_maghtal
✅چگونگی ورود خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم به کوفه
به نقل از حذلم بن ستیر:
محرم سال۶۱ ه.ق وارد کوفه شدم، در هنگامی که زین العابدین علیه السلام با زنان خانوادهاش از کربلا باز میگشت وسربازان با آنان بودند و درمحاصرهشان داشتند و مردم برای تماشای آنها بیرون آمده بودند.
هنگامی که آنان را، سوار برشتران بیجهاز، وارد کردند، زنان کوفی به گریه و زاری پرداختند. شنیدم که زین العابدین علیه السلام باصدایی آهسته، ناشی از بیماری و درد یوغ، دست بسته به گردن می گوید:«هان! این زنان میگِریند.پس چه کسی ما را کشت؟!»
📚شهادت نامه امام حسین علیه السلام به نقل از الأمالی، مفید،ص۳۲۱،ح۸. الأمالی،طوسی:ص۹۱،ح۱۴۲.
✅ @hosenih_maghtal
✅اهانت عبیدالله بن زیاد به سر امام حسین (علیه السلام) در کوفه
📚 الأمالي للصدوق: ص ٢٢٩ ح ٢٤٢ ، روضة الواعظين: ص ٢١٠ ، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ١٥٤ ح ٣
🔸الأمالي للصدوق عن حاجب عبيد اللّه بن زياد : إنَّهُ لَمّا جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام أمَرَ فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ مِن ذَهَبٍ ،
😭وجَعَلَ يَضرِبُ بِقَضيبٍ في يَدِهِ عَلى ثَناياهُ ، ويَقولُ :
😭لَقَد أسرَعَ الشَّيبُ إلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّه ِ .
فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : مَه ! فَإِنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَلثِمُ حَيثُ تَضَعُ قَضيبَكَ . فَقالَ : يَومٌ بِيَومِ بَدرٍ.
🔹الأمالى، صدوق ـ به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد ـ : هنگامى كه سر حسين آورده شد ،
😭فرمان داد كه آن را جلويش در تشتى از طلا گذاشتند و با چوب دستى اش شروع به زدن بر دندان هاى او كرد و مى گفت :
😭اى ابا عبد اللّه ! زود پير شدى [و محاسنت سفيد گشت]!
🔸مردى از قوم [حاضر در مجلس]گفت : دستْ نگه دار كه من ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله دهان بر جايى مى نهاد كه تو چوب دستى ات را گذاشته اى .
ابن زياد گفت : روزى در برابر روز بَدر !
✅ @hosenih_maghtal
✅ #رسیدن_به_کوفه
🔹رسیدن اهل بیت علیهم السلام به شهر کوفه
🔸وقتی دختران امیرالمومنین علیه السلام را به شهر کوفه وارد کردند، مردم آن شهر برای تماشای اهل بیت گرد هم آمدند.
🔸امکلثوم بر آنان نهیب زد که:
▪️«ای اهل کوفه! آیا ازخدا وپیامبرش خجالت نمی کشید که این چنین به تماشای اهل بیتش آمدهاید؟»۱
🔹یکی از زنان کوفه که کاروان اسرا را به حالی دید که دشمن سنگدل را هم اندوهگین می کرد، از بالای بام پرسید:
▪️«مِن أیِّ الأُساری أنتنَّ» شما از اسیران کدام کشور و از کدام قبیله هستید؟
🔸درجواب گفتند:
▪️«نحن أُساری آل محمد صلیالله علیه وآله وسلم»۲
🔹ما از اسیران اهل بیت پیغمبریم.
🔸مردم کوفه به عنوان ترحم وتصدق نان و خرما و گردو برای کودکان و بچه های اهلبیت میآوردند که باز امکلثوم نهیب زد:
▪️ «إنَّ الصدقة علینا حرام». وی صدقات را از دست بچه ها میگرفت به زمین پرتاب میکرد ومیفرمود:
🔸«مگر نمیدانید صدقه برما فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حرام است؟!»۳
📚مقتل مقرم به نقل از
۱. الدمعة الساکبة،ص۳۶۴
۲. ابن نما،ص۸۴و لهوف،ص۸۱
۳. اسرار الشهادة،ص۴۷۷ و تظلم الزهراء،ص۱۵۰
✅ @hosenih_maghtal
✅ #ام_حبیبه
🔹ام حبیبه زنی بود که در کودکی نابینا بود و همراه پدر خود برای شفا گرفتن به درب منزل امیرالمؤمنین علی (ع) رفت که به دست حضرت حسین(ع) شفا گرفت و بعد از آن کنیز این خانواده و همبازی حضرت زینب(س) شد.
🔸بعد از ماجرای کربلا که کاروان اسرا را به کوفه برده بودند. ام حبیبه به کنیز خود غذا میدهد که در میان اسرا پخش کند اما حضرت زینب(س) غذاهای توزیع شده میان اهل کاروان را میگیرد و به کنیز بر میگرداند و میگوید که ما صدقه خور نیستیم.
🔹ام حبیبه وقتی در جریان این واقعه قرار میگیرد متعجب میشود و خواستار این میشود که آن خانم را ببیند.
🔸در گفتگویی میان او حضرت زینب(س) او مطلع میشود که کاروان اسرا خاندان رسول خدا(ص) هستند که این چنین مورد بی حرمتی قرار گرفته اند...
-------------------------------------------------
🔹ام حبیبه خادمه زینب (س) در دوران حضور وی در کوفه، صدای ام کلثوم را که می شنود، می گوید:
🔸«غیر از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) صدقه بر احدی حرام نمی باشد. اینان که هستند؟»
🔹زینب (س) نگاهی به ام حبیبه می کند و می فرماید:
«من الان از سرزمین کربلا می آیم. این گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست.»
اما، گویی ام حبیبه او را نمی شناسد.
🔸زینب (س) با سوز دل می فرماید: «ام حبیبه! منم، زینب، دختر علی (ع)، تو در این کوفه کنیز من بودی. چگونه است که مرا اینک نمی شناسی؟»
🔸ام حبیبه نگران و مضطرب سؤال می کند: «اگر تو زینب هستی، او هیچ گاه بدون برادرش حسین جایی نمی رفت، بگو حسینت کجاست؟»
🔹دل زینب (س) آتش می گیرد و می فرماید: «نگاه بر نوک نیزه رو به رویت بنما. آن، سر بریده حسین می باشد!»
✅ @hosenih_maghtal