✅پرسش:
سلام وخدا قوت
ببخشيد من23سالمه وهمسر بنده 26سالشونه
3ساله ازدواج کرديم،ولي همسرم فقط از لحاظ هديه خريدن ابراز احساسات ميکنه واصلا به زبون نمياره که دوستت دارم
دوست دارم با عزيزم و...صدام بزنه ولي نميزنه
بهش ميگم دوستت دارم ميگه ممنون خوب کاري ميکني
اصلا موقع رابطه جنسي چيزي نميگه
لطفا بگيد چيکار کنم؟ويچيزي ديگه اگر هر حرفي بزنم ميگه دليلي داري براش که اينو ميگي
اگر بگم هييي خدا شکرت ميگه برا چي ميگي مگه چيزي تو رندگيت کم داري که اينجور آه ميکشي؟آخه بعضي وقتا ميگم ميخوام نفس تازه کنم باورش نميشه.
با تشکر
🌸☘☘☘☘☘🌸
🌺پاسخ:
سلام بر شما
ممنون از ارتباط و اعتمادتان به اين مركز
پاسخ شما را در قالب نكات زير بيان مي كنم.
- اگر خواهر و برادر يا عمه ها و عموها يا دايي و خاله ها و اطرافيان و دوستان خود و مردم شهرها و قوم هاي مختلف را با دقت زير نظر بگيريد، مي يابيد كه آنها هيجان هاي مثبت و منفي خود را به يك شكل ابراز نمي كنند. غرائز، اقليم ها، رسم و رسوم و فرهنگ، رسانه ها، سبك تربيتي والدين، الگوها، نگرش هاي مثبت و منفي، آموزش، تفاوت هاي فردي و تفاوت هاي جنسيتي نقش مهمي در چگونگي ابراز هيجان ها دارد.
- اگر شوهر شما سختش است هيجان عشق خود را ابراز كند. نبايد تصور كنيد كه او شما را دوست نداريد. مردان معمولا اين گونه اند.همين كه خود بارها گفته عشقش را به طور غير كلامي ابراز مي كند، بدانيد اصل دوست داشتن هست ولي روش ابراز دوستي او گفتاري نيست.
- گروهي از مردان عشق خود را به زبان هم مي گويند. البته برخي زبان و قلبشان هماهنگ نيست در گفتار چيزي مي گويند و در عمل كار ديگري مي كنند. مهم اين است كه شوهر شما قلبا شما را دوست دارد. شوهر شما به دلائل مختلفي عشق خود را ابراز نمي كند. آن دليل را شناسايي كنيد و موانع را رفع كنيد. مثلا ممكن مردي باور داشته باشد كه زن ظرفيت ابراز گفتاري عشق را ندارد و لوس مي شود. شما با رفتار درست خود بايد اين باور غلط را اصلاح كنيد.
- اگر شوهر شما متدين است نظر دين را به او بيان كنيد و بگوييد شنيدن گفتار عاشقانه شوهر چه قدرتي در زن ايجاد مي كند و نتيجه اين قدرت به تقويت اقتدار مرد و تحكيم روابط مي انجامد پيامبراکرم (ص): «قَولُ الرَجُلِ لِلْمَرأَةِ اِنّى اُحِبک لايَذهَب مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛ سخن شوهر كه به زنش بگه «واقعا دوستت دارم»، هرگز از قلب همسرش بيرون نميره.
- به شوهرتان بگوييد كه شما متدين هستيد ولي زني كه فقر عاطفي داشته باشد زمينه انحراف را دارد. داستان واقعي يك فنجان محبت را برايش بخوانيد.
- براي حل مشكلات و اختلافات خود وقت و بي وقت بحث و گفتگو نكنيد. بگو مگو فتنه آتش فتنه را شعله ور مي كند و حرمت ها را مي شكند. قهركردن، گريه كردن مكرر، در لاك خود رفتن، منزوي شدن، تسليم، تظاهر، مقابله به مثل، تندخويي و پرخاش روش هاي بچگانه و نابالغانه براي رويارويي با اختلافات است. ذهن را مديريت كنيد در روز زمان مخصوصي را به حل اين مشكلات فكر كند. اگر با گفتگو در فضايي آرام و صميمانه نتوانستيد مشكلاتتان را حل كنيد از مشاور خانواده يا حداقل فردي مورد اعتماد هر دو، با تجربه و امين براي حل مشكل كمك بگيريد.
- كتاب همسرداري را از سايت ا
- از كنترل شوهر اجتناب كنيد.
- شوهرتان را با ديگران مقايسه نكنيد.
تذكر روان شناختي
بهترين شيوه براي آموزش ابراز كلامي عشق اين است كه همسرتان به طور غيرمستقيم يادبگيرد نه اين كه به شكل مربي به او اموزش دهيد يا او را توبيخ كنيد و با ديگران مقايسه اش كنيد. براي ايجاد عادت هاي جديد نبايد انتظار داشته باشيد سريع تغييري روي دهد و به او فرصت دهيد.
https://eitaa.com/hosiniya
28.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه شناسایی و دستگیری یکی دیگر از سرکردگان داعشی در اغتشاشات اخیر توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) استان فارس
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طنز آخوندی
😁 حیف که تو آخوند شدی تو باید پزشک می شدی😂
😍 چند دلیل مهم که ثابت می کنه آخوندی بهتر از پزشکیه😜
https://eitaa.com/hosiniya
004.mp3
2.47M
✅️ جمعیت مؤمنین کم نیست فقط ساکتند!!!
🔸️خداوند سکوت کنندگان را در آیاتی از قرآن لعن کرده است.
🔸️دین با زبان همه ی مؤمنین باقی می ماند.
🔸️چرا نمیخواهید اسمتان در مدافعان دین ثبت شود؟؟
#ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/hosiniya
Salam Hameye Zendegim [ leymermusic.ir ]_۲۰۲۲_۱۱_۰۹_۰۸_۱۶_۰۹_۲۹۸.mp3
12.08M
"سلام همه ی زندگیم
سلام امامحسین من
سلام عزیز فاطمه (س)
سلام عشق امام حسن
کربلایی سید رضا نریمانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
https://eitaa.com/hosiniya
کریمی بالابلندبابا_۲۰۲۲_۱۱_۰۹_۰۸_۲۸_۴۹_۸۱۱.mp3
9.89M
" نماهنگ؛ بالا بلند بابا.... !
حاج محمود کریمی
برای پدر و مادر شهیدان آرمان علی وردی و روح الله عجمیان
و همه شهدای امنیت
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
https://eitaa.com/hosiniya
👆👆عاقبت لیدر اعتراضات دانشجویی دیروز، آینهعبرت معترضین دانشجویی امروز
حمزه_غالبی رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در انتخابات ۸۸ بود؛ او هم روزی سرسختانه مبارزه میکرد، برای تصوراتی مثل: تقلب انتخاباتی، خفقان و نداشتن آزادی، دیکتاتوری رهبری و سرکوبگری لباسشخصیها، کشتن نداآقاسلطان توسط عوامل نظام، احساس فلاکت ایرانی و...
♦️وی پس از دستگیری و محکومیت به حبس، هنگام مرخصی از کشور فرار کرده و حالا پس از مدتی زندگی در کشور فرانسه(مهد بهاصطلاح آزادی غربی) برای شما از تغییرات تصورات خویش روایت میکند...
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر هنوز دنبال هدف اصلی اغتشاشات اخیر هستید حتماً این ویدیو را با دقت مشاهده کنید!
✍ https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار زیبای یک دبیر
⭕️ چادر دانشآموزانی که باچادر به مدرسه میآیند رو میبوسه👏
✍ https://eitaa.com/joinchat/1089077342Ce67880372a
🍂
🔻 حکایت دریادلان
نوشته : احمد گاموری
┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅
🔻 قسمت هشتم
جنگ تن به تن و نابرابر!
با خراب شدن موتور قایق، آرام تر حرکت کردیم و از بقیه بچه ها عقب ماندیم. راه را گم کرده بودیم. چهار بشکه بیست لیتری بنزین و مقدار زیادی هم مهمات داخل قایق ما بود و به خاطر همین پارو زدن هم کمکی نمی کرد. ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود، و ما همچنان سرگردان. خبری از بچه ها نبود، فقط صدای تیراندازی و انفجار می شنیدیم و مسیر را کورمال کورمال جلو می رفتیم تا اینکه دو سیاهی دیدیم؛ یکی کوچک و دیگری بزرگتر، هر كاری می كردیم نمی توانستیم ارتباط بیسیمی برقرار كنیم با فرمانده ارشد، در تعلیماتی كه دیده بودیم اساتید می فرمودند اگر در محاصره دشمن قرار گرفتید و قادر به ارتباط با فرماندهی نشدید باید به اختیار عمل كنید، و یا با دشمن مقابل و یا از محرك فاصله بگیرید و به عقل و آموزش هايی كه دیده بودید، عمل کنید، و ماهم همین كار را انجام دادیم.
فرمانده دستور آماده باش داد و به من گفت: احمد چكار كنیم؟ با همفكری تصمیم گرفتیم به سمت سیاهی کوچک تر برویم، چون که تسلط مان روی آن بیشتر است.
گمان می کردم از یگان های دشمن باشند؛ اما کمی که جلوتر رفتیم صدای چند نفر را شنیدیم که با هم فارسی صحبت می کردند. بلند پرسیدیم: شما کی هستین؟ خودتآن را معرفی کنید. یکی از بچه ها که صدای مرا شناخته بود گفت: گاموری تو هستی؟! ما از نیروهای ناوتیپ امیرالمؤمنین هستیم.
جلو رفتیم و شروع کردیم به صحبت. از آن ها پرسیدم: آن سیاهی چیست؟
گفتند: اسکله الامیة است.
باورمان نمی شد که بالاخره به محدوده مورد نظر رسیده باشیم. از وضعیت بقیه بچه ها پرسیدم، گفتند تسلط دشمن بر روی بچه ها زیاد بود و تجهیزات نظامی زیادی بكار برده و بیشتر قایق ها را با توپ و تیربار منهدم کردند. آن چه که مشکل را بیشتر می کرد سوخت و مهماتی بود که داخل همه قایق ها حمل می شد و باعث شده بود که قایق هایی که مورد هدف قرار گرفتند آتش بگیرند یا منفجر شوند.
آن ها گفتند که ما جلو میرویم و شما پشت سر ما بیایید. به سمت اسکله راه افتادیم نزدیک که شدیم، آن ها از ما جدا شدند. چونكه موتورهای ما هر دو سِلو كار می كرد و قادر نبودیم پا به پای آن ها جلو برویم. از نوع حرکت بچه های خودی و با توجه به حملات موردی و ناپیوسته آن ها متوجه شدیم که علی الظاهر هدف، تصرف کاملِ اسکله نیست و بچه ها مأموریت برگشت دارند. فقط قرار است خسارتی به تجهیزات دشمن وارد شود و حملات کوچکی داشته باشیم تا روحیه دشمن تضعیف شود. ناگهان هدف دشمن قرار گرفتیم و شروع کردند به سمت ما تیراندازی.
بچه هایی که داخل قایق ما بودند مرد و مردانه با دشمن می جنگیدند، و تلفاتی هم از دشمن سر تا پا مسلح گرفتیم و با دوشكا، آر پی جی۷ و نارنجك تفنگی یا همان تخم مرغی؛ به سمت آن ها شلیک می کردیم. عجب شهامتی داشتند بچه ها. با صدای هر الله اكبر شلیكی به سمت دشمن می شد و جنگ تن به تن نابرابری شروع شده بود. خدایا آن چیزی كه در روضه ها شنیده بودیم كه سپاه امام حسین علیه سلام در برابر سپاه یزید بطور نابرابر قرار گرفتند و حادثه عاشورا بوجود آمد، یعنی چه!
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
https://eitaa.com/hosiniya
🍂
🔻 حکایت دریادلان
نوشته : احمد گاموری
┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅
🔻 قسمت نهم
آویزان به اسکله
من و برادر قنواتی در عملیات های زمینی زیادی شركت كرده و با دشمن از نزدیك جنگیده بودیم اما انصافاً بین جنگ دریایی و جنگ خشكی، زمین تا آسمان فاصله می دیدیم، در جنگ دریایی نه پناهگاهی بود، نه عوارضی، دشمن بالا بود و تسلط خوبی نسبت به ما داشت و براحتی قادر به ردیابی است. اما سلاح ایمان و شهادت افضل افضل ها برای یك رزمنده است.
خب تلاش می كردیم تا بتوانیم قایق را در زوایای مختلف ببریم تا دشمن كمتر روی ما دید داشته باشد. شش نفر دیگر به غیر از من همه مجروح شده بودند. از سمتی كه آمدم تا حدی که عراقی ها را لبه اسکله می دیدم. آماده زدن آرپیجی شدم. چند مرتبه باصدای الله اكبرجانم فدای رهبر شلیك كردم. چون تصمیم داشتیم تا آخرین گلوله و آخرین قطره خون بجنگیم و این کار را کردم؛ ولی این بار فرق می کرد. تا آمدم نشانه بگیرم از بالای اسکله چند نارنجک دستی داخل قایق پرتاب كردند. تا خواستیم بجنبیم، عقبه قایق، جایی که گالن های بنزین را گذاشته بودیم، آتش گرفت. به بچه ها گفتم سریع همه بپریم داخل آب. پوتین هایم سنگین شده بود و مرا به زیر آب می کشید. خوشبختانه پوتینهایم زیپ دار بود و سریع آن ها را از پا در آوردم و به سمت یکی از پایه های اسکله شنا کردم. همه بچه ها وقتی به داخل آب پریدند با این که جراحاتی داشتند، کم نگذاشتند. دیگر آنها را ندیدم و هنوز هم هیچ خبری از آن ها ندارم، فقط حاج عبدالله قنواتی توانسته بود خودش را به بچه ها برساند یا بچه ها با او و با آن ها به عقب برگردد ( كه خود داستان ها دارد).
به پایه اسکله چسبیدم. سر وصدای بچه ها را می شنیدم که به اسکله نزدیک می شوند، حمله می کنند و برمی گردند.
عراقی ها روی اسکله جایی را به عنوان باند هلیکوپتر تعبیه کرده بودند و قرار ما با بچه ها برای شروع عملیات کنار پایه ای بود که کاملاً زیر باند قرار گرفته بود. منتظر بودم كه شاید بچه ها خودشان را به من برسانند تا عملیات را ادامه دهیم؛ اما هیچ خبری از آن ها نبود. طول اسكله ۸۵۰ متر در عرض ۱۵۰ متر بود، بر روی قسمتی از آن اسكلت آهنی كار گذاشته شده بود كه اصطلاحاً آن را ساختمان چهار طبقه می گفتند، اما عملاً ساختمان در كار نبود. فقط سنگرهای بزرگ و گروهی در آن قسمت ساخته بودند كه شاید بعنوان آسایشگاه از آن استفاده می شد.
با هر دو دستم دستگیرههایی که روی پایه اسکله برای استفاده در مواقع لایروبی و بالا و پایین رفتن از پایه وجود داشت، محکم گرفته بودم. تنم یخ زده بود. بعد از چند دقیقه دستهایم به خاطر آویزان بودن بیحس شد. باید جابجا می شدم و این خیلی به ضررم بود. یکی به این خاطر که دست و پاهایم به قشارهایی¹ که به پایه چسبیده بود می خورد و لبه های تیز و تیغ مانند آن تنم را زخمی می کرد؛ دیگر این که با هر حرکت من جلیقه نجاتی که تنم بود به قشارها می خورد و صدایی ایجاد می کرد و همین توجه دشمن را جلب می کرد و باعث شد چندین مرتبه به سمت من تیراندازی كند، و حتی هفت و هشت بار هم نارنجک دستی پرتاب کردند، که من بلافاصله خودم را بالای آب می کشیدم تا ترکش های آن به بدنم نخورد. وقتی نارنجک داخل آب منفجر شود ترکش آن بالا نمی آید. البته این ترفند فقط برای نارنجک جواب می داد و تیرهای غیر منتظره ای که به سمتم می آمد یا از شانس خوب من بود یا شانس بد آن ها که به من نمی خورد. هر چند که یکی از آن ها وقتی به پایه برخورد کرد باعث شد براده آهنی از پایه جدا شود و به سرم اصابت کند و....
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
https://eitaa.com/hosiniya
🍂
🔻 حکایت دریادلان
نوشته : احمد گاموری
┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅
🔻 قسمت دهم
احمد! احمد! كجايی بابا؟
همه جا تاریک بود و فقط شعله های کمرنگی از قایق هایی که می سوختند به چشم می خورد. به سختی سیاهی هایی را می دیدم که روی آب بودند و گاهی تکان می خوردند و همین حرکت، تیر و ترکشهای دشمن را به آن سمت می کشید. نمی دانستم آن ها چه هستند؛ تکه های نیم سوخته قایق، گالن های سوختی که منفجر شده بودند یا اجساد مطهر بچه ها که جلیقه نجات تن شان بود و روی آب مانده بودند. بوی چوب و مهمات سوخته را دوست داشتم ولی گوشت سوخته هرگز!ِ به شش نفری فکر می کردم که همراهم بودند، و بهترین حالتی را که برایشان تصور می کردم داشتن وضعیتی شبیه به خودم بود. دعا می کردم اتفاقی برایشان نیفتاده باشد و مدام از خدا می خواستم که نیروی کمکی زودتر از راه برسد. هر قسمتی از دست یا پایم که با قشارها برخورد می كرد می برید و بشدت می سوخت و درد می کرد اما بعد از چند دقیقه کاملاً بیحس می شد و دیگر چیزی احساس نمی کردم. شاید به خاطر این بود که تا گردن داخل آب بودم. و آب شور خلیج فارس این خوبی را داشت که باعث می شد خونریزی زخم ها زوتر قطع شود. لحظه ای درخواب و بیداری احساس كردم پدر و برادرم كه جزء همرزمانم بودن و در اكثر عملیات ها سه نفره در كنار هم می جنگیدیم در این عملیات هم باهم بودیم، صدایم می زند احمد احمد كجایی بابا، كه برادرم محمد با صدای لرزان و بلند فریاد می زد بابا بابا احمد اینجاست، تا به خودم آمدم سرم رفت زیر آب و متوجه شدم كه خستگی و خواب بر من غلبه كرده و در این دریای پهناور جز من و خدا و ماهیان دریا و این بعثی های نامرد كسی دیگر نیست.
به فكر فرو رفتم و مروری بر جوانانی كه در عملیات های قبلي به درجه رفیع شهادت نایل آمده بودند می كردم.
شهید خاكی كه بعد از تشیع جنازه اش در سن ۱۵ سالگی اولین اعزامم به محور ماهشهر-آبادآن بود و شهید همرزمم داریوش زنگنه كه هر دو ما مخابرات محور آبادآن-ماهشهر بودیم و در عملیات های بعدی شهید شد، یا شهید محمود رئیس قنواتی كه درعملیات فتح المبین فرمانده گردان ما بود، شهید همرزم عبدالرضا سعادت كه در خط كوشك، خمپاره بدن شریفش را تكه تكه كرد و هر قطعه از بدنش را از گوشه ای جمع كردیم. خدایا چه بگویم، از شهید سهراب گرگیان كه هنگام تحویل خط میسان روی زانوی خودم به شهادت رسید. صدای غرش شناوری را از دور می شنیدم. صدای قایق های خودمان كه به یقین نبود چون خیلی یغور و وحشتناك بود. همین طور نزدیك و نزدیك تر می شد تا متوجه شدم یك ناوچه نیروی دریایی عراقی است كه از شانس بدَم طنابش را دقیقاً جایی كه من ایستاده بودم، بستند، و چند نفر هلهله كنان بالای اسكله رفتند و تعدادی هم به استقبال شان آمدند و شروع به یزله عربی و تیراندازی كردند من هر لحظه انتظار این را می كشیدم كه الآن من را ببنند و به سمتم تیراندازی كنند ،چهار، پنج نارنجك دستی كه همراه داشتم و در جلیقه نظامیم بود را آرام آماده كردم كه درصورت لزوم ابتكار عمل را به دست بگیرم، اما دقایقی نگذشته بود كه با عجله سوار شدند و حركت كردند، و من هم نفس راحتی كشیدم، نمی دانم این هم بگویم یا نه گلاب به روتون تا صبح چند بار این نامردها قضای حاجت شون را بر سر من خالی می كردند، كه آرزو می كردم با تیربار دوشكا بزننم اما این كار را نكنند. تكلیفی نداشتم و خود را به دست خدا سپرده بودم، اما باور بفرمایید كه برای منی كه درسن نوجوانی بودم این همه امتحان سخت بود، در بلاتكلیفی كامل بسر می بردم. از یه طرف یورش تك به تك قایق های رزمی خودمان امید به دلم می داد و با دور شدن یاس! ازاین طرف هم كه ناخداگاه مورد هجوم سلاح های جور واجور دشمن، از نارنجك دستی بگیر تا تیر بی هدف و سخت تر توالت بالای سرم كه كارد به این شكم های گنده بخوره كه خلاصی نداشتم و متاسفانه جایی امن تر از اینجا هم پیدا نكردم...
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
https://eitaa.com/hosiniya
madh 1.mp3
3.42M
#مدح | مرد راهم، دل به دریا میزنم
هیئتثاراللّٰهزنجان
مدّاح: #حاج_مهدی_رسولی
https://eitaa.com/hosiniya
12-rasooli-2.mp3
5.71M
•🌿•
واحد | اقتدا به طریق شهدا
🎙بامداحی: حاج مهدی رسولی
بسیار دلنشین
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/hosiniya
راهکارهای کمک به کودکان خشن و عصبانی
🔸از تنبیههای غیرعلمی دوری کنید
🔸نقشتون رو به خوبی ایفا کنید. یک مدل مناسب که میتونه عصبانیتش رو کنترل و مدیریت کنه.
🔸پاداشی رو برای رفتارهای غیر خشن در نظر بگیرید.
🔸خودتون الگوی خوبی واسش باشید.
🔸والدینی خونگرم و حامی باشید.
🔸به فرزندتون مهارتهای رفتاری رو آموزش بدید و اونا رو مدل کنید.
🔸جایگزینهایی رو برای خشم و عصبانیت پیدا کنید و به فرزندتون بیاموزید.
🔸خیلی شفاف با بچهتون در مورد احساسات صحبت کنید. بهش کمک کنید تا احساسات خودشو به روشی سالم و مناسب بیان کنه و همه راههای مناسب برای مدیریت خشم رو درنظر بگیره.
🔸مهارتهای خودتون رو در تربیت اونا افزایش بدید.
🔸هرگونه اضطراب و استرس رو حذف کنید.
🔸همیشه بعد از بروز خشم به خود و فرزندتون وقت استراحتی بدید. این کار باعث فروکش کردن عصبانیت و ایجاد آرامش میشه.
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش کشیدن نقاشی با اعداد انگلیسی 😍
https://eitaa.com/hosiniya
کربلای معلی.mp3
7.6M
" کربلای معلی
کربلایی محمدحسین پویانفر
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
https://eitaa.com/hosiniya
داستان
💚 وقتی خدا امر کند ...
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
https://eitaa.com/hosiniya