🍂 فکرش را نمیکردیم
ادامهی راهتان
اینقدر سخت باشد..!
..و امروز مائیم و راهی
که باید رفت، تا آخر
▪︎روزتان، به امید پیروزی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
🍂؛⚡️؛🍂
⚡️؛ 🍂
🍂 در کوچه های خرمشهر ۲۲)
خاطرات مدافعین خرمشهر
مریم شانکی
┄═❁๑❁═┄
🔸 سید صالح موسوی
ما به چند دسته کوچک تقسیم شدیم و در حالی که سخت زیر آتش دشمن بودیم به طرف پادگام حرکت کردیم. با سوت خمپاره ها دراز میکشیدیم و پس از انفجار دوباره پیش میرفتیم. در آن لحظات من به فیلم های جنگی که قبلاً دیده بودم فکر میکردم و صحنه های جالب آنها در ذهنم تداعی میشد اما بعدها پی بردم که فداکاریها و از خود گذشتگی های بچه ها چیز دیگری است و ریشه در فرهنگی اصیل تر دارد و فراتر از آن است که به تصویر کشیده شود.
نیروهای دشمن زیاد بودند و نمی توانستیم آنها را عقب بزنیم. ناگزیر به طرف کشتارگاه و ساختمانهای پیش ساخت، عقب نشستیم و در سمت چپ پلیس راه به همراه تعدادی از سربازان که به خاطر نداشتن فرمانده پراکنده بودند محلی را برای مقر انتخاب کردیم. تعداد نیروهای ما در مقابل دشمن بسیار کم و ناچیز بود می گفتند: توپخانه فلان در راه است... ! در کیلومتر چهل...
دیگر کیلومتر چهل در دهان همه بچه ها افتاده بود اما کسی به دادمان نمی رسید و از توپخانه خبری نبود. گاه پیش می آمد که بچه ها در طول روز به هفت - هشت جبهه سر میزدند و دهها کار انجام میدادند طوری که هنگام شب دیگر قوایی برایشان باقی نمیماند. با این حال خدا دشمن را کور کرده بود و نمیدید که ما نیرو نداریم.
یک روز با رضا دشتی و ستوان «خلیلیان» و چند تن دیگر تصمیم گرفتیم به شناسایی برویم این اولین اقدام جدی ما بود. قرار براین شد که به دو گروه تقسیم شویم. من و رضا دشتی در یک گروه و ستوان خلیلیان و غلام آبکار در گروه دیگر قرار گرفتند و حرکت کردیم. گروه ما باید به دنبال گروه دیگر وارد منطقه میشد اما از بی تجربگی در همان اوایل کار یکدیگر را گم کردیم. با هر قدمی که بر میداشتیم خمپاره ای در کنارمان منفجر میشد. ساعت پنج و نیم بود که وارد منطقه شدیم. حدود یازده کیلومتر را به صورت هلالی طی کرده بودیم و میبایست کیلومتر ۲۵ پشت دشمن را شناسایی میکردیم. پس از پنج ساعت پیاده روی دیگر، چند ساختمان از دور نمایان شد. در اطراف ساختمانها بشکه های نفت یا گازوئیل شعله ور بودند و میسوختند. شعله های آتش به حدی بود که زیر نور آن میتوانستیم جاده خرمشهر اهواز را به خوبی ببینیم. تعدادی تانک در فاصله دویست متری ما مشغول جابه جایی بودند و صدای زنجیرشان به وضوح شنیده میشد. نمیدانستیم از نیروهای خودی هستند یا از دشمن! بدون اینکه به طرفشان شلیک شود جلو میآمدند. پس از مشورت برای فهمیدن موضوع به طرف تانکها حرکت کردیم. وقتی به جاده نزدیک شدیم صدای نفراتی را که به عربی با هم حرف میزدند به راحتی میشنیدیم. خطر در چند قدمی ما بود با دو قبضه آرپی داشتیم. نمی توانستیم بیشتر از دو سه تانک را بزنیم. پس از مشورت با بچه ها دوباره آن همه راه را برگشتیم.
به خاطر پیاده روی زیاد پاهایمان در پوتین میسوخت و زخم شده بود. در میان راه به پیشنهاد رضادشتی تیمم کردیم و بدون در آوردن پوتین نمازمان را خواندیم. پس از خوردن نان خشک هایی که از اطراف جمع کرده بودیم به عنوان شام، دوباره حرکت کردیم. وقتی به مقر رسیدیم بلافاصله موضوع را به سرهنگ مسئول منطقه گزارش داده و گفتیم که: اگر نجنبید فردا ضربه سختی از دشمن خواهیم خورد.
مسیر شناسایی را نیز توضیح دادیم اما آتشی روی دشمن انجام نشد. آن شب را کنار خیابان دراز کشیدیم و از خستگی زیاد بلافاصله به خواب رفتیم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#در_کوچههای_خرمشهر
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️خاطرۀ قالیباف از رانندگی در اتوبوس اولین گروه آزادگان ایرانی
رئیس مجلس، در جمع آزادگان عملیات خیبر:
«...زمانی که وارد خاک عراق شدیم، نماینده صلیب سرخ اتوبوس را نگهداشت و گفت: تنها راننده باید در اتوبوس حضور داشته باشد و شخص دیگری نباید باشد. از اینرو بنده راننده اتوبوس را پیاده کردم و خودم جای آن نشستم. نماینده صلیب سرخ از من پرسید شما چکاره هستید؟ گفتم: من فقط یک راننده هستم. خاطرم هست شهید همدانی نیز در اتوبوس بعدی داشت میآمد ...».
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۰۰
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔻 عملیات کربلای ۵
🔘 ساعت چهار بعد از ظهر بود که تانکها پاتک زدند. بچه هایی که عقب رفته بودند، وقتی دیدند ما نرفتیم همه برگشتند. به طوری که مانده بودیم آنها را چه جور پشت خاکریز جا بدهیم. سر سنگر بود. نشستم و بیرون را نگاه کردم یک دفعه دیدم توپ ١٠٦ عراقی ها به سمت خاکریز میآید. آقای علی ابراهیمی هم کنار من بود. گفتم: ١٠٦ را بزنید. زدیم یکی را کشتیم و یکی را هم زخمی کردیم. توپ ١٠٦ هم با آرہی جی منهدم شد. عراقی زخمی را به این طرف خاکریز آوردیم. سروان بود.
🔘 علی ابراهیمی که عرب زبان بود از او سؤال کرد چرا با ١٠٦ تک کردید؟
جواب داد: مجبورمان کردند. به ما گفتند یا بروید یا شما را میزنیم. میخواستند ما دو تا را سپر قرار بدهند تا بفهمند شما چند نفر هستید.
پرسیدم: فرمانده شما کیست؟
گفت: سرهنگ جشعمی
گفتم: این سرهنگ چه جور انسانی است. آدم است یا نه؟ گفت: شیعه است و آدم پر ابتکاری است. از دو شب قبــل کـه صدام حسین او را منتقل کرد به عنوان فرمانده تیپ ۷ خوب کار کرده است.
گفتم: او پشت خاکریز می آید یا نه؟
گفت: نه. فکرش خوب کار میکند اما کسی نیست که بیاید پشـت خاکریز شما را نگاه کند.
گفتم: خیلی خب این زخمی را به قرارگاه ببرید.
🔘 به علی ابراهیمی گفتم: من بر این سرهنگ جشعمی برتری دارم.
پرسید: چطوری؟ گفتم: درست است که فکر او خوب کار می کند اما مردی نیست که مثل من از خودش بگذرد به آب و آتش بزند یا پشت خاکریز بایستد. در همین موقع بچههای اطلاعات عملیات داخل نخلستان یک سرگرد عراقی را اسیر کردند. او گفت که فرمانده گردان فلان هستم. توضیح داد که در این قسمت چقدر نیرو هست. او گفت: هدف صدام، گرفتن دوعیجی و عقب زدن شماست. اگر شما را عقب بزند، همه لشکرها دور می خورند و شما مجبور میشوید تا پشت مرز ایران و عراق، عقب نشینی کنید. عراقی ها قطعاً به شما تک میزنند. سیصد تانک اینجا مشغول کار است.
🔘 دوباره به سنگر برگشتم. از بالا دیدم تانکهای عراق با سرعت شصت هفتاد کیلومتر به طرف ما میآیند. نیروهای پیاده عراقی در چهل متری ما بودند. دست بردم و گفتم آر.پی.جی بدهید. بچه ها دستپاچه شده بودند و نمیدانستند چکار میکنند. پریدم پایین و آرپی جی برداشتم. یکی از تانکهای عراقی از خاکریز عبور کرد. آر.پی.جی را زمین گذاشتم و کلاش برداشتم. تیراندازی کردم که تانک نتواند از تیربار استفاده کند. بچه ها هم نارنجک می انداختند. تانک دستپاچه شد. دنده عقب گرفت تا فرار کند. حدود بیست متر با ما فاصله گرفت. چون فاصله کم بود، گلوله آرپی جی کمانه می کرد.
خودم را عقب کشیدم و از پهلو به شنیهایش زدم. تانک داخل کانال سرنگون شد و آتش گرفت. تانکهای دیگر پشت خاکریز خودشان برگشتند. آنها متوجه شدند اگر بیست تانک هم به آنجا بیاید، چون عرض معبر کم است فقط سه تانک میتواند جلو بیفتد و باقی تانک ها ناچار هستند پشت سر آنها قرار بگیرند.
🔘 اگر غیر از این بود، برای ما مشکل درست میکردند آنها که دیدند هرچه تانک بیاید، مـا میزنیم از فرستادن تانک ها صرف نظر کردند.
درگیری تن به تن حدود سه ساعت طول کشید. حتی یک نفر از بچه ها هم فرار نکرد. از این طرف هادی سعادتی آمد و گفت آقای قاآنی با شما کار دارد. گفتم: بگو فعلاً گرفتار است.
بیسیم چی من گفت: حاج آقا من بیسیم.چی شما هستم یا پیک شما؟ گفتم: بیسیم را بینداز کنار و مهمات بیاور. به طرف جاده دویدم و از کنار در شروع کردم به آر.پی.جی زدن. آن قدر زدم که از گوشم خون آمد. گوشم برای چند ساعتی نمیشنید. بعضی از بچه ها هر سؤالی داشتند مینوشتند و جلویم می گذاشتند. از روی نوشته می گفتم چکار کنند.¹
🔘 بچه های بهداری و آقای طالب زاده مثل پروانه توی خط می گشتند. بچه های ادوات گریه می کردند و دایم دورم می چرخیدند. مثل روز عاشورا شده بود. چرا که اتکای بچه ها به چند نفر بود و مواظب بودند که اینها بمانند، ولو بقیه شهید شوند. آقای میرزایی جانشین ادوات لشکر گریه میکرد و مرتب به من می گفت: هر کاری داری، بگو تا من انجام بدهم. تو پشت خاکریز بایست که زنده بمانی.
۱- من بعد از طریق القدس اصلاً آر پی جی نمیزدم به خاطر این که گوش را از دست داده بودم میترسیدم گوش راستم را هم از دست بدهم ولی آنجا مجبور شدم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا بچهها به بلوغ زودرس میرسند
♻️#انتشارش_با_شما
﷽
⭕️فضیلت زیارت آل یاسین
✍🏼 یکی از حقوقی که شیعیان باید نسبت به اهلبیت علیهمالسّلام رعایت کنند زیارت آن عزیزان خـداست.
چه از راه دور، چه از راه نزدیک؛
چه در زمان حیات ایشان،
چه پس از شهادت ایشان.
حتی در دوران غیبت هم ما وظیفه داریم با زیارت کردن امام زمانمان از راه دور، ارتباط قلبـی خود را با ایشان حفظ کنیم.
یکی از زیارتهای معتبرِ
🟢 امام عصر عليهالسّلام
زیارت شریف آل یاسین است که از ناحیه خود حضرت به دست ما رسیده است.
🟢 امام عصر عليهالسّلام فرمودند:
هرگاه خواستید به واسطه ما اهل بیت، به سوی خدا و ما توجه کنید همانطور بگویید که خدا فرموده:
🦋 سَـلٰامٌ عَلىٰ آلِ ياسيٖنَ
اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا دٰاعیَٖ اللهَ وَ ...
بنا بر این فرمایش حضرت، برخی احتمال دادهاند این زیارت نورانـی از شمار احادیث قدسی باشد.✨
زیارت آل یاسین
و
دعای بعد از آن
مضامین عمیق و پرباری دارد و مداومت بر آن، باعث میشود که انس ویژهای با امام عصر علیه السّلام پیدا کنیم.
♥️ خــداوند
در قرآن فرموده:
♦️هـرگاه کسـی به شما سلام و عرض ارادتی کرد، شما بهتر از آن یا مثل آن پاسخ بدهید.
📖 سوره نساء ۸۶
طبیعتاً اگـر کسی با زیارت آل یاسین ، به امام زمان علیه السّلام، سلامهای متعدد
🧮 ۲۳ سلام
بدهد و برای سلامتـی و فرج حضـرت دعا کند، مولای کریم ما پاسخ شایستهتری به او خواهند داد.👌🏼
لذا قرائت هـر روزِ زیارت آل یاسین
دریاهایی از خیر و برکت در زندگی انسان جاری میکند و سبب دور شدن بلاها و رسیدن به حاجات است.
#توسلات_مهدوی
#زیارت_آل_یاسین
#تا_همیشه_سلام
#التماس_دعای_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃◃