قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 299
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا (46)
مال و فرزندان آرايش زندگى دنيايى اند; [ولى ]کارهاى ماندنى شايسته، در پيشگاه پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيکوتر است. (46)
وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا (47)
و [ياد کن] روزى را که کوه ها را به راه مى اندازيم و زمين را نمايان [و بى پوشش] مى بينى و محشورشان مى کنيم و هيچ يک از آنها را وانمى گذاريم. (47)
وَعُرِضُوا عَلَىٰ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدًا (48)
و صف کشيده بر پروردگارت عرضه مى شوند [و خدا مى گويد]: به راستى [تنها] نزد ما آمديد همان گونه که اول بار شما را آفريديم. [شما در قدرت ما شک نداشتيد] بلکه خيال مى کرديد براى [حسابرسى] شما موعدى قرار نخواهيم داد. (48)
وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا (49)
و آن کتاب [که حاوى اعمال است، در ميان] نهاده مى شود پس مجرمان را مى بينى که از آنچه در آن است هراسانند و مى گويند: اى واى بر ما! اين چگونه کتابى است که هيچ [کار] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اين که آن را به حساب آورده است؟! و آنچه را انجام داده اند، حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ کس ستم نمى کند. (49)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا (50)
و [ياد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده کنيد پس [همه ]سجده کردند جز ابليس، او از جن بود; پس از فرمان پروردگارش سرپيچى کرد، با اين وصف آيا او و نسلش را به جاى من سرپرستانى [براى خود ]برمى گيريد در حالى که آنها دشمن شمايند؟! [او و نسلش ]براى ستمکاران بد جايگزينى [به جاى من] هستند. (50)
۞ مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا (51)
من آنان را نه در آفرينش آسمان ها و زمين احضار کردم [تا کمکم باشند] و نه در آفرينش خودشان، و من آن چنان نيستم که گمراه کنندگان را بازويى [براى کمک خود] بگيرم. (51)
وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شُرَكَائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَوْبِقًا (52)
و [ياد کن] روزى را که [خدا به مشرکان ]مى گويد: شريکان مرا که خيال مى کرديد [شريک منند] صدا بزنيد [تا نجاتتان دهند] پس آنان را مى خوانند، ولى خواسته ايشان را اجابت نمى کنند و ميان آنان هلاکت گاهى قرار مى دهيم [که نمى توانند از آن عبور کرده و رابطه برقرار کنند]. (52)
وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا (53)
و گناهکاران آتش را مى بينند و درمى يابند که در آن خواهند افتاد و گريزى از آن نمى يابند. (53)
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
نکات تفسیری صفحه ۲۹۹:
اعمال نیکِ ماندگار:
زندگی انسان ها با همه ی تفاوت هایشان از یک نگاه مانند یکدیگر است؛ تولد، کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی، پیری و مرگ. البته ورود از یک مرحله ی عمر به مرحله ی دیگر، به آرامی و بی سروصدا صورت می پذیرد و چندان ملموس نیست. از این رو خداوند در آیه ی 45 با نمونه ای ساده که برای همه ی ما آشناست، زندگی دنیا را معرفی می کند. به فرموده ی این آیه، دنیا مانند زمینی است که با بارش باران، سبز و حاصل خیز می شود و در نظر بینندگان جلوه و خودنمایی می کند؛ امّا پس از مدّتی، خزان فرا می رسد و آن گیاهان سرسبز، خشک و شکننده می شوند؛ به طوری که بادهای پاییزی آن ها را به این سو و آن سو می پراکنند. بی شک بسیاری از ما این پدیده را بارها تجربه کرده ایم؛ بسیاری از درختان را دیده ایم که در بهار جوانه می¬زنند و در پاییز برگ هایشان را از دست می دهند و در زمستان، مانند تکه چوبی خشک و پوسیده می شوند.
آری، ما نیز یک روز مانند غنچه ی نوشکفته، کودک هستیم؛ بعد همچون گلی پرطراوت به جوانی می رسیم؛ سپس مانند گیاهان پاییزی، رو به پیری و ناتوانی می نهیم؛ و پس از آن، مانند گیاهان زمستان، خشک و بی جان می شویم؛ و پس از چند صباحی، استخوان های پوسیده مان به خاک تبدیل می-شود. این واقعیتی است که چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید، با آن
روبه رو هستیم. از این رو آفریدگار مهربان ما در آیه ی 46 به ما یادآوری می کند که هرچند دارایی انسان و فرزند و خانواده اش، دل چسب و دوست داشتنی هستند، دیر یا زود از دست می روند، و تنها چیزی که برای انسان باقی می ماند، رفتار و کردار اوست. پس چه خوب است که بیشترین تلاش انسان، برای انجام کارهای شایسته باشد؛ کارهایی که تا ابد با او همراه هستند و از او جدا نمی شوند. گفتنی این که (اَّلبّْقِیّْتُ الصُّلِحّْتُ) (اعمال نیک ماندگار)، همه ی کارهای خوب را شامل می شود؛ امّا در روایات اهلبیت، از برخی از کارها و اعمال نیک ماندگار به طور خاص نام برده شده و تأکید شده که این کارها، تأثیر ویژه ای بر سعادت جاودان انسان دارند؛ مانند گفتن برخی از ذکرها، خواندن نماز شب و دوست داشتن اهل بیت. بر اساس روایات، مال و فرزندان که در آیه ی 46، زیور و زینت زندگی دنیای ناپایدار معرفی شده اند، می توانند با قرار گرفتن در راه خدای پایدار، به اعمال نیک ماندگار تبدیل شوند؛ چنان که در روایتی از پیامبر گرامی اسلام می خوانیم: «هنگامی که آدمی زاد می میرد، کارهایش به پایان می رسد؛ مگر سه چیز[که از آن ها سود می برد]:
1ـ فرزند شایسته ای که برای او دعا کند؛
2ـ علم و دانشی که از خود به جای گذارد و مردم از آن
سود برند؛
3ـ صدقه ای که آثار آن پیوسته ادامه داشته باشد [مانند ساختن درمانگاه ها، پرورشگاه¬ها و ...].»
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 300
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا (54)
و همانا در اين قرآن براى مردم از هرگونه مَثَلى بيان کرديم و انسان از هر چيزى جدل پيشه تر است. (54)
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا (55)
و هنگامى که هدايت براى اين مردم آمد چيزى مانع ايمان آنان و طلب آمرزش از پروردگارشان نشد، جز اين که [منتظرند] سنت [ما در مورد عذاب ]پيشينيان، درباره ايشان [نيز] به کار رود يا عذاب رويارويشان بيايد. (55)
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ ۚ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ۖ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا (56)
و ما رسولانمان را نمى فرستيم مگر مژده دهنده [براى مؤمنان] و اخطار کننده [براى سرکشان] و آنان که کافرند با [حربه] باطل جدال مى کنند تا به وسيله آن حق را تباه سازند و [آنان] آيات مرا و اخطارها را به مسخره گرفتند. (56)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ ۚ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا ۖ وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا (57)
و کيست ستمکارتر از آن کس که به وسيله آيات پروردگارش تذکر داده شود ولى از آنها روى برگرداند و آنچه را پيش تر به دست خود انجام داده است فراموش کند؟! همانا ما بر دل هاى آنان پوشش هايى نهاده ايم تا آن [قرآن] را نفهمند و در گوش هايشان سنگينى انداختيم [تا نشنوند. ازاين رو] اگر آنان را به راه راست دعوت کنى هرگز هدايت نيابند. (57)
وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ۖ لَوْ يُؤَاخِذُهُمْ بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ۚ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا (58)
و پروردگار تو آمرزگار صاحب رحمت است، اگر به سزاى آنچه کسب کرده اند آنان را مجازات مى کرد قطعاً در عذابشان تعجيل مى نمود [ولى چنين نمى کند ]بلکه موعدى براى آنان هست که هرگز غير آن پناهگاهى نخواهند يافت. (58)
وَتِلْكَ الْقُرَىٰ أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا (59)
و اين شهرها [که نابود شدند] چون [اهل آنها]ستم کردند هلاکشان نموديم و براى هلاکت آنان موعدى مقرر داشتيم. (59)
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا (60)
و [ياد کن] وقتى را که موسى به خدمتگذار خود گفت: من دست [از سير خود ]برنمى دارم تا به محل تلاقى آن دو دريا برسم [چه زود برسم] يا مدتى طولانى راه پويم. (60)
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)
پس وقتى که به محل تلاقى دو دريا رسيدند [مراقبت از] ماهى خود را از ياد بردند، پس [آن]راه خود را در دريا سرازير در پيش گرفت. (61)
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
نکته تفسیری صفحه ۳۰۰:
قرآن، کتابی کامل:
بدون تردید هر فرد اندیشمند و عاقلی می پذیرد که انسان برای داشتن سلامت، و رسیدن به سعادت، به برنامه ی دقیق و حساب شده ای در زندگی نیاز دارد. البته باید دانست که سعادت انسان فقط مربوط به زندگی دنیای او نیست. امّا اختلاف بزرگ اندیشمندان در طول تاریخ بر سر این بوده که آیا انسان ها می توانند خودشان برای زندگی شان برنامه ی دقیق و بی عیبی تنظیم کنند و بر اساس آن به سعادت برسند یا نه. طبق نظر پیامبران و دانشمندان توحیدی، تنظیم چنین برنامه ای توسّط خود انسان ها محال است؛ زیرا کسی می تواند برای انسان برنامه ی دقیق و بی نقصی بنویسد که از تمام ابعاد وجود او، استعدادها و نقاط ضعف و قوّتِ وی باخبر باشد؛ همچنین به خوبی بداند که انسان در کجا و در چه مرحله ای از این جهان واقع شده و چه مراحلی را پیش رو دارد. آیا انسانی که چند دهه در دنیا زندگی می کند، می تواند برای همنوعان خود نسخه ی سعادت بپیچد؟! واقعیت این است که تاریخ نیز پاسخ منفی به این پرسش می دهد.
از این رو آفریدگار مهربان انسان ها که از تمام نیازهای بندگانِ خود آگاه است، برنامه ی دقیق و
بی نقصی را برایشان فرو فرستاده و به آنان تضمین داده که در صورت به کار بردن این برنامه، در دنیا و آخرت به سعادت می رسند. در آیات 15 و 16 سوره ی مائده می خوانیم: «بی شک از سوی خدا نور و کتاب روشنگری نزدتان آمده است که خداوند با آن، کسانی را که از خشنودی¬اش پیروی کنند، به راههای سلامت راهنمایی می کند و آنان را از تاریکی ها خارج کرده، به نور می رساند و به راه راست هدایت می کند.» آیه ی مورد بحث(54 کهف) نیز می فرماید: «به راستی در این قرآن هر مطلب مهمّی را [که برای هدایت مردم لازم باشد،] بیان کرده ایم.» آری، قرآن با زیباترین روش، آفریدگار هستی را به انسان ها شناسانده و آنان را از آفرینش جهان و نیز خودشان آگاه کرده و به آنان آموخته که چگونه در دنیا زندگی کنند، و راه پیش رویشان را به روشنی به ایشان نشان داده و موانع راه را برایشان برشمرده است، و در یک کلام، آنچه را که انسان برای سعادت به آن نیاز دارد، بیان کرده است. در روایتی از امام ششم می خوانیم: «خدای متعال به وسیله ی قرآن مطالبی را نازل کرده که تمام حقایق را روشن کرده است؛ تا آنجا که به خدا سوگند هیچ چیزی را که بندگان خدا به آن نیاز دارند، فروگذار نکرده است؛ به طوری که هیچکس نمی تواند بگوید: ای کاش این مطلب [نیز] در قرآن بود؛ مگر آن که خدا آن را هم در قرآن نازل کرده است. » البتّه به یاد داشته باشیم که یکی از مهم ترین دستورهای قرآن، مراجعه به پیشوایان معصوم دین و پیروی از آنان است؛ کسانی ¬که به خواست خدا از هر عیب و نقصی، پاک هستند و از تمام نیازهای بشـر کاملاً آگاهند. در حقیقت، قرآن هنگامی هدایت گر کامل انسان هاست که با امام معصوم همراه باشد. از این رو در روایتی از امام صادق می خوانیم: «اخبار گذشتگان و اخبار آیندگان و داوری و قانون گزاری در میان شما، در کتاب خدا آمده است و [البتّه] ما [اهلبیت] از این مطالب خبر داریم [نه دیگران].»
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 301
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا (62)
و هنگامى که [از آن جا] گذشتند [موسى] به خدمتگذار خود گفت: غذاى چاشتمان را نزدمان بياور که از اين سفرمان خستگى بسيار ديديم. (62)
قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا (63)
گفت: ديدى [چه شد]؟ آن وقت که به آن صخره پناه برديم من [مراقبت از ]ماهى را از ياد بردم و [آن] با وضع عجيبى راه خود را در دريا گرفت و رفت و فقط شيطان بود که از ياد من برد که آن را [براى تو] ياد کنم. (63)
قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ ۚ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا (64)
[موسى] گفت: اين همان است که ما در طلبش بوديم پس با پى گرفتن ردّ پاى خود [از همان راهى که آمده بودند] برگشتند. (64)
فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا (65)
پس بنده اى از بندگان ما (خضر) را يافتند که از نزد خويش رحمتى به او داده و علمى از پيش خود به وى آموخته بوديم. (65)
قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا (66)
موسى به وى گفت: آيا [اجازه مى دهى] من دنبال تو بيايم بر اين قرار که از آنچه به تو آموخته شده است مايه رشدى به من بياموزى؟ (66)
قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (67)
گفت: تو هرگز بر همراهى من صبر نتوانى کرد. (67)
وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا (68)
و چگونه مى توانى بر چيزى صبر کنى که به آن احاطه علمى ندارى؟ (68)
قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا (69)
گفت: إن شاءاللّه مرا شکيبا خواهى يافت و با هيچ فرمانى از تو مخالفت نخواهم کرد. (69)
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا (70)
گفت: پس اگر دنبال من آمدى هيچ چيز از من نپرس تا خود درباره آن مطلبى براى تو بگويم. (70)
فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا (71)
پس به راه افتادند تا وقتى که در کشتى سوار شدند، او شکافى در آن پديد آورد [موسى] گفت: آيا آن را شکافتى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که کارى زشت انجام دادى! (71)
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (72)
گفت : آيا نگفتم که تو هرگز بر همراهى من صبر نتوانى کرد؟ (72)
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا (73)
گفت: مرا به خاطر فراموش کردن (قرارمان) مؤاخذه نکن و در کارم به من سخت مگير. (73)
فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا (74)
پس به راه افتادند تا وقتى که به پسرى برخوردند [خضر] او را کشت [موسى ]گفت: آيا فرد بى گناهى را بى آن که کسى را کشته باشد کشتى؟! راستى که کارى ناپسند مرتکب شدى! (74)
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۱🌷
موسی و خضرـ قسمت اول:
روزی حضرت موسی در میان بنی اسرائیل سخنرانی می کرد. کسی از او پرسید: چه کسی در زمین از همه داناتر است؟ موسی گفت: داناتر از خودم سراغ ندارم. در این هنگام، به موسی وحی شد که ما بنده ای داریم که در مجمع البحرین(محل اتصال دو خلیج عقبه و سوئز) زندگی می کند و (در برخی موارد) از تو دانشمندتر است. موسی عرض کرد: آیا ممکن است او را ببینم؟ خدا فرمود: یک ماهی در زنبیل بگذار و حرکت کن. موسی همراه جوان باایمان بنی اسرائیل و جانشین خود یعنی «یوشع بن نون» به راه افتاد تا به صخره ای رسید. در آنجا قدری خوابیدند. در آن هنگام، ماهی در زنبیل جان گرفت و تکانی خورد و به طور شگفت انگیزی به دریا افتاد. یوشع این صحنه را دید؛ ولی فراموش کرد که به موسی بگوید. سپس دوباره به راه افتادند و بقیه ی آن روز و شب را تا بامداد راه رفتند. در آن هنگام، موسی به یوشع گفت: صبحانه مان را بیاور که از این سفر خسته شدیم. یوشع، ماجرای دیروز را برای موسی بازگو کرد و موسی نیز مانند هم سفرش شگفت زده شد. در این هنگام، موسی گفت: این همان نشانه ای بود که دنبالش بودیم، و از همان راهی که آمده بودند، بازگشتند تا به کنار صخره رسیدند. در آنجا، مردی را دیدند که با یک تکّه پارچه خود را پوشانده بود. او «خضر» بود. موسی به او سلام کرد و خود را شناساند و هدفش را از آمدن به آنجا بازگفت. خضر گفت: تو تحمّل با من بودن را نداری. خدا به من دانشی بخشیده که به تو نداده، و به تو علمی بخشیده که به من نداده است. موسی گفت: به خواست خدا خواهی دید که من فرد صبوری هستم و تو را نافرمانی نمی کنم. خضر گفت: اگر می خواهی دنبال من بیایی، حق نداری از کارهایی که من انجام می دهم، سؤال کنی تا اینکه خودم راز کارهایم را برایت روشن کنم. سپس از کنار دریا به راه افتادند. یک کشتی آمادهی حرکت بود. از سرنشینان کشتی خواستند که آن ها را نیز سوار کنند. آن ها خضر را شناختند و هر دو را رایگان سوار کردند. امّا همین که آن دو سوار کشتی شدند، خضـر، یکی از تخته های کشتی را با تیشه کَند. موسی گفت: این ها ما را بدون کرایه سوار کردند؛ چرا کشتی شان را سوراخ کردی؟ ممکن است همهی آنها غرق شوند. واقعاً کار زشتی کردی! خضر گفت: نگفتم نمی توانی صبر کنی؟ موسی گفت: مرا به سبب فراموش کاری ام بازخواست مکن و بر من سخت نگیر. سپس از کشتی پیاده شدند و در ساحل دریا به راه افتادند. در همین حال، به پسربچه ای رسیدند که با بچّه ها مشغـول بازی بود. خـضر، سر پـسر را گرفت و از بدنش جدا کرد و او را کشت. موسی با حیرت تمام پرسید: چرا خون بی گناهی را ریختی؟ چه کار ناپسندی کردی! ... .
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 302
۞ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (75)
گفت: آيا به تو نگفتم که هرگز بر همراهى من صبر نتوانى کرد؟ (75)
قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا (76)
گفت: بعد از اين اگر از تو چيزى پرسيدم با من مصاحبت مکن که از ناحيه من به حجتى قاطع رسيده اى [و براى همراه نبردنم دليل دارى. ] (76)
فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا (77)
پس به راه افتادند تا وقتى به اهل قريه اى رسيدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از مهمان کردنشان خوددارى کردند و در آن ديوارى يافتند که مى خواست بيفتد و [خضر] آن را بر پاداشت [موسى] گفت: اگر مى خواستى براى آن مزدى مى گرفتى [که غذا بخريم]. (77)
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا (78)
گفت: اينک [وقت] جدايى ميان من و تو است، به زودى تو را از حکمتِ آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه مى کنم. (78)
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا (79)
اما آن کشتى مال بينوايانى بود که در دريا کار مى کردند و پيش روى آنان پادشاهى بود که هر کشتى [سالمى] را به غصب مى گرفت، من خواستم معيوبش کنم [تا شاه غاصب در آن رغبت نکند]. (79)
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا (80)
و اما آن پسر [که او را کشتم] پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسيديم آن دو را به طغيان و کفر بکِشاند. (80)
فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا (81)
پس خواستيم که پروردگارشان، پاک تر و مهربان تر از او را به آن دو عوض دهد. (81)
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ۚ ذَٰلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا (82)
و اما آن ديوار مال دو پسر يتيم در اين شهر بود و زير آن گنجى متعلّق به آن دو وجود داشت و پدرشان [مردى] صالح بود; پس پروردگار تو اراده کرد که [آن دو] به قوّت فکرى خود برسند و گنجشان را بيرون آورند [و اين به خاطر ]رحمتى بود از پروردگار تو و من اين را از پيش خود نکردم. اين بود حکمت آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى. (82)
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا (83)
و از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، بگو: حتماً خبرى از او براى شما مى خوانم. (83)
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۲🌷
موسی و خضر قسمت2:
پس از کشته شدن آن پسربچّه به دست خضر و دوّمین اعتراض موسی به او، آن دو به سفر خود ادامه دادند؛ البتّه با این شرط که در صورت اعتراض مجدّدِ موسی به کارهای خضر، همراهی آنان به پایان رسد. آنها پس از مدّتی به شهر ساحلی ناصریه رسیدند. دیگر چیزی از زاد و توشه ی سفر برایشان نمانده بود و خستگی و گرسنگی به شدّت آنان را رنج می داد. برای همین از مردم شهر تقاضا کردند که آنان را میهمان خود کنند و بر سر سفره شان بنشانند؛ امّا مردم آن شهر که بسیار بخیل و تنگ نظر بودند، از پذیرایی ایشان خودداری کرده، آنان را به حال خود رها کردند. در همین حال که آنان در شهر قدم می زدند، به دیوار نیمه خرابی رسیدند که چیزی نمانده بود به زمین بریزد. خضر دست به کار شد، مصالحی فراهم آورد و آن دیوار را تعمیر کرد. حضرت موسی که خسته و گرسنه بود، و از همه مهم تر احساس می کرد شخصیّت خودش و همراهش در آن شهر خرد شده است، برای بار دیگر تعهّدش را فراموش کرد و معترضانه گفت که اگر می خواستی، می توانستی مزدی برای این کارت از مردم شهر بگیری تا گرسنگی مان را با آن برطرف کنیم. در این هنگام، خضر به موسی گفت: اینک وقت جدایی من و تو فرا رسید؛ ولی برایت می گویم که راز کارهایم چه بود:
1ـ آن کشتی را برای این سوراخ کردم که به افراد مستمندی تعلّق داشت که زندگی شان را با آن می گذراندند و اگر به مقصدی که داشتند، می رسیدند، کشتی شان توقیف و مصادره می شد؛ زیرا در آن طرف، پادشاه ستمگری فرمانروایی می کند که کشتی های سالم و خوب را به زور از آنان می گیرد، و من می خواستم کشتی شان کمی خراب شود تا آن پادشاه از گرفتنش منصرف شود.
2ـ آن پسربچّه را برای این کشتم که او در آینده به انسانی کافر و طغیانگر تبدیل می شد و اگر زنده می ماند، پدر و مادر باایمانش را به شدّت می آزرد و حتّی ممکن بود آنان را به کفر و گمراهی بکشاند. البته به جای او، خدا به زودی فرزند پاک و باایمانی را به آنان هدیه می کند که بسیار مهربان و بامحبّت خواهد بود.
3ـ آن دیواری که تعمیر کردم نیز متعلق به دو پسربچّه ی یتیم و بی سرپرست بود و زیر آن، گنجی قرار داشت که بعدها برای این دو پسربچّه مفید خواهد بود. پدر این دو یتیم، فرد صالح و نیکوکاری بود و خداوند برای او چنین پاداشی به فرزندانش داده بود. البته این را بدان که من هیچ یک از این کارها را خودسرانه نکردم و تمام آن ها، مأموریت الهی بود.
در حقیقت، خضر انسانی معمولی نبوده و وظایف معمولی هم نداشته است؛ بلکه شخصی بود که بنا بر ارتباط ویژه اش با جهان ملکوت، مأموریت های ویژه ای داشته که انسان های دیگر حتّی حضرت موسی که پیامبر خدا بوده چنین وظایفی ندارند.
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 303
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا (84)
ما در زمين به او تمکن داديم و از هر چيزى وسيله اى به وى عطا کرديم. (84)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا (85)
پس [براى سفر به مغرب] راهى را دنبال کرد. (85)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا (86)
تا وقتى که به غروبگاه خورشيد رسيد، آن را يافت که در چشمه اى لجن آلود غروب مى کند و نزد آن قومى را يافت [که فساد مى کردند] گفتيم: اى ذوالقرنين! [دو راه وجود دارد]: يا عذاب مى کنى و يا در ميانشان شيوه اى خوب در پيش مى گيرى. (86)
قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا (87)
[ذوالقرنين شيوه خوب را برگزيد و] گفت: اما هر که ظلم کرده است پس عذابش خواهيم کرد، آن گاه به سوى پروردگارش بازگشت داده مى شود; پس [در آخرت ]او را عذابى سخت خواهد کرد. (87)
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا (88)
و اما هر که ايمان آورده و کار شايسته کرده است بهترين پاداش را خواهد داشت و ما [نيز] از ناحيه خود دستورى آسان به او خواهيم داد. (88)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (89)
سپس [براى سفر به مشرق] راهى را دنبال کرد (89)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا (90)
تا وقتى که به طلوعگاه خورشيد رسيد، آن را يافت که بر قومى [صحرانشين ]طلوع مى کند که براى آنان پوششى جز تابش خورشيد قرار نداده بوديم. (90)
كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا (91)
[وضعيت اين قوم صحرانشين] اين گونه بود و قطعاً ما به آنچه از امکانات نزد او (ذوالقرنين) بود احاطه داشتيم. (91)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (92)
سپس [براى سفرى ديگر] راهى را دنبال کرد (92)
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا (93)
تا وقتى که به ميان دو کوه رسيد نزد آن دو [کوه ]قومى را يافت که فهم هيچ سخنى براى آنان آسان نبود. (93)
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا (94)
[آن قوم] گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فسادگرند آيا [مى پذيرى] ما مزدى براى تو قرار دهيم که ميان ما و آنها سدّى بسازى؟ (94)
قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (95)
گفت: آنچه پروردگارم مرا در آن تمکن داده بهتر است [از مزد پيشنهادى شما]، پس شما مرا با نيرويى کمک کنيد تا ميان شما و آنان حايلى محکم قرار دهم. (95)
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا (96)
قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد، [آنها را روى هم چيد] تا وقتى که آن را هم سطح طرفين دو کوه کرد، گفت [در کوره ها] بدميد تا وقتى که آهن ها را مانند آتش سرخ کرد، گفت: مس آب کرده بياوريد تا بر روى آن بريزم. (96)
فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (97)
پس [يأجوج و مأجوج] نتوانستند بر آن بالا بروند و نتوانستند سوراخش کنند. (97)
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۳🌷
ذوالقرنین:
از این آیات فهمیده می شود که ذوالقرنین، فرمانروایی باایمان، قدرتمند و عادل بوده و لشکرکشی های متعدّدی به سمت غرب، شرق و منطقه ای کوهستانی ـ که احتمالاً در سمت شمال قرار داشته ـ کرده است. در حرکت او به سوی مغرب زمین، او به سرزمینی رسیده که در هنگام غروب آفتاب، به سبب شکل خاصّ آن سرزمین، به نظر می آمده که خورشید در چشمه ای تیره و گل آلود غروب می کند. مردم آن سرزمین، تحت فرمانروایی او قرار می گیرند و او تصمیم می گیرد که ستمکاران را مجازات، و با افراد باایمان و نیکوکار، به خوبی و عدالت برخورد کند. لشکرکشی بعدی او، به سمت شرق بوده است. او به جایی رسیده که مردمِ آن به شکلی بسیار ابتدایی زندگی می کردند؛ آنان، نه خانه ای داشتند و نه لباسی که خود را از آفتاب سوزان حفظ کنند و احتمالاً همچون اقوام بدوی زندگی می کردند. ذوالقرنین، آنان را نیز زیر چتر حکومت خود قرار داد. سپس به راه خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید که در میان دو کوه قرار داشت. در آنجا به مردمی برخورد که زندگی بسیار ساده ای داشتند. آنان از تبادل افکار خود نیز ناتوان بودند و سخن یکدیگر را نمی فهمیدند؛ امّا به نحوی به ذوالقرنین فهماندند که اقوام وحشی «یأجوج» و «مأجوج»، آنان را آزار می دهند و حاضرند هزینه ی مناسبی بپردازند تا ذوالقرنین در میان آن دو کـوه ـ که تنـها راه بـرای رسیدن به آنجا بود ـ سدّی بسازد و شرّ آنان را از سرشان کم کند.
البتّه ذوالقرنین که طمعی به مال دنیا نداشت، به جای گرفتن مزد، از آنان خواست که به کمک او بیایند و وسایل مورد نیاز را برای این کار فراهم کنند. او دستور داد شکافِ میان دو کوه را از قطعه های بزرگ آهن پر کنند، سپس اطراف آن را با هیزم و مواد آتش زای دیگر بپوشانند و آنگاه هیزم ها را آتش بزنند. هنگامی که قطعات آهن، سرخ و گداخته شد و کاملاً به هم چسبید، دستور داد که روی آهن، مس گداخته بریزند تا استحکام آن چندبرابر شود و آهن از زنگ زدگی در امان بماند. بدین ترتیب، سدّ محکم و بلندی در میان دو کوه ساخته شد که یأجوج و مأجوج دیگر نتوانستند از آن بگذرند یا آن را سوراخ کنند. آن سد آن قدر محکم بود که ذوالقرنین بنا بر دانش الهی خود پیش بینی کرد که تا پایان جهان خراب نمی شود و در آستانه ی قیامت نابود می شود. گروهی احتمال می دهند که ذوالقرنین همان «کورش کبیر»، پادشاه قدرتمند و عادلِ ایرانِ باستان، باشد. بر اساس شواهد تاریخی، کورش بر روی سرش دو برآمدگی داشته که با کلمه ی ذوالقرنین (دارای دو شاخ) منطبق است. همچنین کورش سفرهایی به غرب، شرق و شمال داشته است. جالب توجه اینکه هم اکنون در تنگهی «داریال» که در کوه های قفقاز قرار دارد، سدی آهنین وجود دارد که به گفتهی مورّخان، در دوران کورش و توسّط او ساخته شده است. همچنین برخی معتقدند که منظور از یأجوج و مأجوج، مغول ها هستند که در دوران کورش، جلوی جنگ ها و خونریزی های آنان گرفته شد. طبق روایات، ذوالقرنین، یکی از بندگان شایسته ی خدا بوده است ، و نه پیامبر.
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
قرآن ترجمه المیزان
سوره 18
سوره مبارکه الكهف
صفحه 304
قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي ۖ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ ۖ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)
[ذوالقرنين بعد از اتمام سدّ] گفت: اين رحمتى است از پروردگار من [براى آنان که از شرِّ مهاجمان نجات يافتند و تا موعدى مقرر باقى خواهد ماند ]پس وقتى که وعده پروردگارم آمد، آن را صاف و هموار سازد و وعده پروردگارم حق است. (98)
۞ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ ۖ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا (99)
و در آن روز رهايشان کنيم تا [چون موج ]بعضى با برخى ديگر در هم شوند و در صور دميده شود، پس آنان را يک جا گرد آوريم. (99)
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضًا (100)
و در آن روز جهنم را چنان که بايد براى کافران به نمايش مى گذاريم. (100)
الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا (101)
همان کسانى که چشم [بصيرت] آنان از ياد من در پرده بود و نمى توانستند [سخن حق را ]بشنوند. (101)
أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِيَاءَ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا (102)
پس آيا کسانى که کفر ورزيده اند، پنداشته اند اين که بندگانِ مرا به جاى من اوليا [و معبودهاى] خود مى گيرند [بر ايشان کارساز است]؟ همانا ما جهنم را براى پذيرايى کافران آماده کرده ايم. (102)
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا (103)
بگو: آيا شما را از زيانديده ترين [مردم] از نظر عمل خبر دهيم؟ (103)
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (104)
همان کسان که سعى آنان در زندگى دنيا به هدر رفته است، در حالى که مى پندارند که خوب عمل مى کنند. (104)
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا (105)
آنان کسانى اند که آيات پروردگارشان و لقاى او (معاد) را انکار کرده اند و در نتيجه، اعمالشان تباه شده است; از اين رو در روز قيامت براى آنان ارزشى نخواهيم نهاد. (105)
ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا (106)
اين است [وصف زيانکارتران]; سزاى آنان جهنم است، بدان سبب که کفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند. (106)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (107)
همانا کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته کرده اند، باغ هاى فردوس جاى پذيرايى از آنان است. (107)
خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا (108)
جاودانه در آن خواهند بود و در طلب انتقال از آن جا نيستند. (108)
قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا (109)
بگو: اگر دريا براى [نوشتن] کلمات [مخلوقات] پروردگارم مرکب شود، دريا پايان مى يابد پيش از آن که کلمات پروردگارم پايان يابد اگرچه مانند آن [دريا] را به کمک بياوريم. (109)
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (110)
بگو: جز اين نيست که من بشرى هستم مانند شما [ با اين امتياز] که به من وحى مى شود که معبود شما معبودى يگانه است; پس کسى که اميد لقاى پروردگارش را دارد [به رستاخيز معتقد است ]بايد کارى شايسته انجام دهد و هيچ کس را در عبادت پروردگارش شريک نسازد. (110)
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۴🌷
زیان کارترین مردم:
فرض کنید که سه نفر برای خرید به بازار رفته اند. نفر یکم با سرمایه اش معامله ی خوب و پرسودی می کند و با سود بسیاری به خانه باز می گردد.
نفر دوّم، بخشی از سرمایه اش را به علت بی توجّهی از دست می دهد و البتّه اشتباه خود را می پذیرد. به همین سبب هنوز امید است که بتواند از سرمایه-اش به درستی استفاده کند.
نفر سوّم امّا به معامله های پرضرری دست می زند و هر چه به او می گویند که اشتباه می کند، از سر غرور نمی پذیرد و با لجاجت تمام به رفتارش ادامه می دهد، و بدین ترتیب، تمام سرمایه اش از بین می رود و ورشکستگی خودش را هنگامی باور می کند که هیچ چیزی برایش نمانده است! آیا کسی را زیان کارتر از او می توان تصوّر کرد؟ واقعیّت این است که ما انسان ها مانند آن خریدارها هستیم، و دنیایی که در آن زندگی می کنیم، مانند بازار است.
امام هادی فرموده است: «دنیا، بازاری است که گروهی در آن سود می کنند و گروه دیگری در آن زیان می بینند.» مهم ترین سرمایه ی ما در این بازار، عمر محدود ماست که با آن می توانیم به سعادت و زندگی خوب ابدی دست پیدا کنیم؛ امّا برخی از انسان ها در این بازار فریب می خورند و با کفر و گناه و نافرمانی پروردگار جهان از سرمایه ی عمرشان درست استفاده نمی کنند. عده ای از این افراد قبول دارند که اشتباه می کنند. بنابراین امیدی هست که قبل از به پایان رسیدن عمر، راه درست را پیدا کرده، گذشته شان را جبران کنند. امّا گروه سوّمی نیز وجود دارند که تقریباً امیدی به سود کردن شان در این بازار نیست؛ کسانی که با غرور تمام، آیات خدا را انکار کرده، پیامبران خدا را مسخره می کنند، و معاد را دروغ می شمرند و تمام تلاششان را در این راه به کار می بندند، و در عین حال، خود را رشدیافته ترین انسان های زمین معرّفی می کنند. مطالعه ی تاریخ به خوبی نشان می دهد که در هر زمانی افرادی به این بیماری لاعلاج دچار بوده و هستند، و تنها زیانکاری خود را زمانی پذیرفته اند که چنگال مرگ، گلویشان را فشرده است. فرعونِ کافر و جنایت کار نه تنها خود را رشدیافته می دانست، ادّعای هدایتگری مردم را نیز داشت. بسیاری از مشرکان قریش، بر سر جنگ و مخالفت با پیامبر جان خود را از دست دادند. در دوران خلافت حضرت علی ، خوارج نهروان، علی را به کفر متّهم کردند و در این راه جان خود را از دست دادند. چند سال بعد، برخی از مدّعیان پیروی از پیامبر ، نوه ی آن حضـرت یعنی امام حسین را به بهانه ی شورش بر ضد خلیفه ی پیامبر کشتند و در هنگام حمله فریاد برآوردند: «ای لشکریان خدا، برای جهاد، بر مرکب هایتان سوار شوید و به بهشت دل خوش کنید.»! آری، این ها همه زنگ خطری برای ماست که مبادا تعصّب های بی جا و غرور و تکبّر و خودمحوری چنان بر دیده ی عقلمان پرده بیفکند که تفاوت سقوط و پرواز را نفهمیم و مانند دیوانگان، بر دوست شمشیر بکشیم و دشمن را در آغوش بگیریم!
@Hossein_qoran
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊