#حضرت_رقیه_س_شهادت
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته
کار عشق است که با آبله ی پا رفته
در دل آتش کوچه، پی مولا رفته
چقدر غربت این بچه به زهرا رفته
هرکه می دید قدش را، به لبش زمزمه بود
می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود
به سرش, شوق وصال پدرش را دارد
بوسه هم از لب او، دردسرش را دارد
او خدا، دست دعا، چشم ترش را دارد
اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد
سر شب در دل او نور امید آمد و گفت
ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت:
@hosenih
شب تاریک خرابه! سحرم می آید
عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید
دخترش هستم از او باخبرم می آید
اشک شوق است به چشمان ترش می آید
تا که او هست محال است مرا غم ببرد
تازه او گفته قرار است مرا هم ببرد
می شود عمه مرا باز تو دردانه کنی
تو مرا ناز ترین دختر ویرانه کنی
نظرلطف به بال وپر پروانه کنی
شدنی بود اگر موی مرا شانه کنی
دختر فاطمه ای فاطمه را یاری کن
تا نبیند پدرم موی مرا کاری کند
@hosenih
من خجالت زده از روی به هم ریخته ام
جای زخم است به ابروی به هم ریخته ام
به همم ریخته گیسوی به هم ریخته ام
عمه جان این تو و این موی به هم ریخته ام
دوسه روزی ست به آشفتگی ام می خندند
نا مرتب شده این زندگی ام، می خندند
پدرم را که ببینم گله را میگویم
درد جاماندن از قافله را میگویم
گله ی پای پر از آبله را میگویم
خنده ها کرد به ما، حرمله را میگویم
گله ها دارم ازآن دست، که احساس نداشت
آه از آن روز که این قافله عباس نداشت
شاعر: #ناصر_دودانگه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره
دختری توی خونه تون داری؟
تاحالا شونه کردی موهاشو؟
تا حالا دیدی حال خوبی که
داره وقتی می بینه باباشو
@hosenih
دیدی آب خوردن قشنگش رو
چادرم داره تو پر و بالش؟
چقدر دوست داره نوزادو؟
وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟
ای به قربون اشکای چشمت
گریه کردی اینا مگه روضه اس
گونهی نازک و لطیفش نه
گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس
عصر روز دهم میگن ترسید
شیعه میمیره با همین یک داغ
بچه از تاریکی نمیترسه ؟
تو خرابه نبود شمع و چراغ
گم شدن از رو ناقه افتادن
واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟
بچهی کوچیکو کتک میزنن؟
غیر زجر اینجا دیگه هیچکس نیست ؟
دختره با شیرین زبونیهاش
گفتن از آرزو و آینده اش
دندونای شکستهشو چی بگم
دختره و قشنگی خنده اش
آغوش بابا رو میخواست دیگه
انتظارش حالا به سر رسیده
به همین قدرشم کفایت کرد
سر باباش از سفر رسیده
دلبری کرد مثل اون وقتا
سرشو رو سر بابا میذاشت
بوسه داد صورت کبودش رو
خون خشکو که از لبش برداشت
@hosenih
کر میشه گوش شام امشب از
قصه ی دختری که دق میکنه
سر بابا و دامن دختر ؟
قلب دختر کوچیکه دق می کنه
شاعر: #سعیده_کرمانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم
پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم
چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟!
یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم
@hosenih
لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم
خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم
تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد
مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم
غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک
به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم
برای من علی اکبر النگویی خرید اما
به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم
زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم
نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم
لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید
خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟
یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد
خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم
@hosenih
در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم
ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم
عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب
نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از گالری انگشتر و حرز ریان
#طرح_شماره_دو
🔹طرح استثنایی حرز امام جواد علیه السلام🔹
💥 با پرداخت 💥
👈 #فقط۱۴۶هزارتومان 👉
💥 صاحب 💥
💥 اقلام زیر 💥
💥 شوید:
1⃣ #حرز کبیر امام جواد علیه السلام، دستنویس بر روی پوست طبیعی
2⃣ یک عدد بازوبند (یا گردنبند) #چرمی باکیفیت (با کش محکم و مرغوب) 💯
3⃣یک عدد #پیکسل مذهبی
4️⃣یک عدد #کارت_شناسایی #شهدا
5⃣یک عدد #تسبیح دخترانه زیبا
6⃣قرعه کشی ۵ عدد #تربت کربلای معلی
📭ارسال #رایگان به سراسر ایران
...🌸🌹💐....🌸🌹💐....
موجودی فقط ۵۰ عدد
✅آیدی جهت سفارش
👇👇👇👇 👇
@admiin_herz
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
⭕️فروشگاه حرز حسینیه👇
https://eitaa.com/joinchat/127467707C01d6e87e2e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
کاش اِمشب بود قَدری گیسوانم بیشتر
تا کُنَم فَرشِ مَسیرِ میهمانم بیشتر
از سَرِ بازار یِک هِدیه بَرای دیدَنَت...
...می خَریدَم، بود اَگَر قَدری زَمانَم بیشتر
@hosenih
این یَتیمی دَردِسرهای بَدی دارد پِدر
من نمی خواهم دگر زِنده بمانم بیشتر
اَهلِ ویرانه مَرا خِیلی تَحَمُّل کَرده اَند
باعِثِ زَحمَت شُدَم، بَر عَمّه جانم بیشتر
روز از گَرما مریضَم، تازه شَبها می شَوَد...
...دَر هَوای سَرد، دَردِ اُستُخوانم بیشتر
چون نِمی خواهَم تو ناراحَت شَوی، ساکِت شُدَم!
بینِ صُحبَت می شَوَد لُکنَت زَبانم بیشتر
آن شَبِ غارَت هَمه دَر دود و آتَش سوختیم
سوخت اَمّا موی من اَز خواهَرانم بیشتر
@hosenih
صُبح تا حرفِ کَنیز آمَد وَسَط، اُفتاد زود...
...لَرزه بَر جانِ هَمه، اَمّا به جانم بیشتر
بَر لَبِ تو بوسه زَد هَم سَنگ هَم نِیزه وَلی
عُقده دارِ بوسه های خِیزَرانم بیشتر
شاعر: #رضا_رسول_زاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام میآمد؟
چگونه، دخترکت، سویِ شام، میآمد؟
@hosenih
اگرچه بی پر و بالم، بگو که یادت هست
سه سالهات، همهجا، با مقام میآمد؟
دوباره، کاش، همان روزگار برمیگشت
دوباره، کاش، همان احترام میآمد
به غیرتِ تو، پدر، برنخورد، آنجا که
رقیه، داشت، به بزمِ حرام، میآمد؟
تو رویِ نیزه و من در تمامِ طولِ مسیر،
فقط به روی لبم، این کلام، میآمد:
@hosenih
قسم به جانِ تو بابا، گرسنه خوابیدم،
"زِ خانهها، همه بوی طعام، میآمد"
شاعر: #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
پیچیده امشب عطر بابا در خرابه
بیتابم و افتادم از پا در خرابه
گفتم می آید! از همان اول برایش
فوراً گرفتم پیش خود «جا» در خرابه
@hosenih
آمد! ولی با «سر»...گرفتم از لبانش
گریان ترینِ بوسه ها را در خرابه
بوسیدم آن موی کم و خاکستری را
شد روضهٔ مکشوفه معنا در خرابه
پیشانی اش زخمی، گلویش تکّه تکّه
بد بر سرم آمد بلایا در خرابه
با دست لرزانم در آغوشَش گرفتم
میرفت آه و گریه بالا در خرابه
@hosenih
جانم به لب آمد نفس بالا نیامد
حیران شدم از کارِ دنیا در خرابه
چشمان خود را بستم و دق کردم آخر
یادِ نوازش های بابا... در خرابه!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
راحتتر است بابا خار از جگر کشیدن
تا که برای دختر یک شب پدر ندیدن
گفتم که بوسهای و اُفتادی از نوکِ نِی
دیدی که کار من نیست از نیزه بوسه چیدن
@hosenih
بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است
تنها نه راه رفتن حتی نفس کشیدن
دیروز با عمو و امروز با حرامی
فرق است از عموجان تا ناسزا شنیدن
من را کدام کشته در دورِ قتلگاهت
بر خارها کشاندن بر تیغها دویدن
ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند
خنده نداشت اما طفل گرسنه دیدن
بوی شراب میداد دست و دهان این زجر
لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن
@hosenih
ترسانده است من را با خونِ دامنش شمر
بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن
از وضعِ حنجر تو پیداست قاتل تو...
هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از بس نشست گوشه ویرانه روضه خواند
آخر به بزم گریه خود شاه را کشاند
میخواست از ادب برود پیشوازاو
خود را کشان کشان طرف آن طبق رساند
@hosenih
تا که رسید دور پدر گشت و گشت وگشت
بر روی خویش لطمه زد و نوحه خواند و خواند
فرشی نداشت پهن کند پیش پای او
سررا به روی دامن خاکی خود نشاند
اهسته و بریده بریده سلام کرد
این لکنت از سیاهی شب یادگار ماند
هر زخم را که دید نفس سخت تر کشید
هنگام دیدن لب بابا نفس نماند
@hosenih
«این لب هزار بار مرا بوسه داده است»
این گفت و لب به روی لب یار جان فشاند
او رفت و هیچ وقت جدا از محن نشد
مثل حسین کنج خرابه کفن نشد
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چهل منزل کتک خوردم، نبودی
به زیر دست و پا مُردم، نبودی
منی که غنچه بودم، تشنه ماندم
توانم رفت و پژمردم، نبودی
چرا وقتی که بد ترسیده بودم
چرا نام تو را بردم، نبودی؟!
شب تاریک، در بین بیابان
من از محمل زمین خوردم نبودی
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
به ضرب چکمه آزردم، نبودی
چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟!
مگر با دختر خود، قهر کردی؟!
@hosenih
سه ساله بودم و قدم کمان شد
تسلای غمم، زخم زبان شد
نبودی جان بگیرم در کنارت
رقیه از یتیمی نیمه جان شد
حجابم را نشد محکم بگیرم
دو دستم بسته بین ریسمان شد
چه دستان بزرگی دارد این شمر
تمام صورتم زهرا نشان شد
حواسم بود روی نیزه بودی
سرت بالاسر من سایه بان شد
سرت را می گذارم روی شانه
که گویم حرف های دخترانه
@hosenih
اگرچه درد دارم قدر کافی
نمی خوابم که مویم را ببافی
نپرس از وضع موهایم که دیگر
ندارد حاجتی بر موشکافی
پر پروانه وارم را شکستند
ندارم استطاعت بر طوافی
شدم خسته ازین سربار بودن
خودم حس می کنم هستم اضافی
مرا با خود ببر، با من بگو که
دگر از این مصیبت ها معافی
بیا امشب به قول خود عمل کن
مرا در لحظه ی آخر بغل کن
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛
با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم
با خنده رفتم کربلا اما از آنجا
تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم
@hosenih
هم کربلا هم کوفه هم دروازهی شام
نام تو را بردند هر جا گریه کردم
گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم
آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم
از کاروان وقتی که جاماندم، برایت
با هر نفس همپای زهرا گریه کردم
دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز،
بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم...
بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو
تا درد دست و تاول پا گریه کردم
@hosenih
با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟
بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم
تو روی نی بودی و زجر بیمروت
با نیشخند آمد من امّا گریه کردم
شاعر: #میثم_کاوسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
شدم بی خانمان دنبال تو چون باد اواره
رود از گریه های من جگر از چشم هر خاره
چنان بی کس شدم بابا پس از تو بین این صحرا
که میگیرم سراغ دوست را از خصم همواره
@hosenih
اگر بابا نباشی تا بخوابم بین آغوشت
چه فرقی می کند بر من چه تابوت و چه گهواره
اگرچه زخمهای من چو غنچه بسته شد اما
اگر آهی کشم هر گُل گریبان می کند پاره
جوان از حادثه گاهی اگر که پیر میگردد
ندیدم کودکی گردد ز داغی پیر یکباره
@hosenih
اگر که آمدی و مرده بودم بر رُخم بنگر
خبرها دارد از سِرِّ درونم رنگ رخساره
پُر از زخمی چنان بابا، که شد دردم فراموشم
بیا که دردهایت را به یک بوسه کنم چاره
شاعر: #موسی_علیمرادی
🙏لطفاً جهت سلامتی #پدر شاعر گرامی، حمد شفا بخوانید.
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e