#حاج_قاسم_سلیمانی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#جان_فدا
کجا در حسرت یک لقمهی نان گریه می کردیم
اگر مانند تویک عمر پنهان گریه می کردیم
اگر مانند تو بر روی خاک سرد تنهایی
به شوق گرمی دست شهیدان گریه می کردیم
به خود برگشته بودیم از دروغ زندگی کردن
به خود برگشته و در سوگ انسان گریه می کردیم
به خود برگشته بودیم عشق می چرخید سرگردان
و ما بیهوده تنها دور میدان گریه می کردیم
کدامین جاده شأنش هست هم نام شما باشد؟
خیابان در خیابان در خیابان گریه می کردیم
کدامین روضه را بر شانه های کربلا خواندی
که ما چشم انتظاران در خراسان گریه می کردیم
عجب انگشتری گم کرده ای ای عشق حق داری
که ما از شوق آن، در حسرت آن گریه می کردیم
عجب انگشتری گم کردهای ما هم اگر بودیم
برای لحظه ای جای سلیمان گریه می کردیم
کجا رفتی کجا انگشتر ملک سلیمانی
چه می شد با شما در سوگ باران گریه می کردیم
**
چه می شد فاطمیه با شما یک بار دیگر هم
برای کودکی سر در گریبان گریه می کردیم
برایت روضه می خوانم همینجا هرچه باداباد
زنی در کوچه پیش چشم فرزندش زمین افتاد
برایت با دلی خون باصدایی خسته می خوانم
برایت از علی از دست های بسته می خوانم
غمم را در دل این روضهی آخر تماشا کن
مرا در بین این جمعیت دلداده پیدا کن
به خاطر می سپاری این منِ افتاده از پا را
من مشغول فریاد و من محو تماشا را
رفیقت نیستم در حق من اما رفاقت کن
مرا در پیشگاه حضرت زهرا شفاعت کن
اگرچه در دل هر واژه از این شعر صد آه است
کسی می گفت قطعا انتقامی سخت در راه است
شاعر: #سیدابولفضل_مبارز
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
رفیقت نیستم در حق من اما رفاقت کن
مرا در پیشگاه حضرت زهرا شفاعت کن
شاعر: #سیدابولفضل_مبارز
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
#حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
احرام بسته ای به تماشا رسیده ای
از یار آنچه را که شنیدیم دیده ای
سعی تو و صفای تو را دیده ایم ما
آنجا که بین کوه و کمر ها دویده ای
افتاده ای و پا شده ای بارهای بار
از معبری به معبر دیگر خزیده ای
با هر طواف در دل بی تاب شعله ها
لبیک گو حماسه ی فتح آفریده ای
حاجی ما تویی که به کوی منای عشق
در پای دوست هستی خود سر بریده ای
افتاده است فاصله ها در میان ما
لب تشنه مانده ایم و به دریا رسیده ای
ما دام روی دام تنیدیم گرد خود
تو دام تن گسسته ای و پرکشیده ای
دست تو می رسد به بلندای آسمان
خرمای بر نخیل خدا را تو چیده ای
باشد قبول هیچ نمی پرسم و مگو
آن رازها که از لب لعلش شنیده ای
شاعر: #حسن_زرنقی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e