eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
از کجا برایِ تو بگم حالا خیلی حرف برایِ گفتنم دارم خودشون دارن باهات حرف میزنن خودِ زخمایی که رو تنم دارم زخمایی که جونم و به لب آوُرد زخمایی که رو پاهام آبله شد جوابِ گریه‌هایِ دخترِ تو خنده شد، کتک شد و هلهله شد لکنتِ زبونم و چیکار کنم خیلی وقتا نفسم رو می‌گیره یکی از دخترایِ شامی میگُف اینجوری بهتره دخترِ بمیره مَسخرم می‌کنه و کِز می‌کنم دعا کن که دخترِ تو جون بده باباشو نشون میده به من میگه تو اگه بابا داری نشون بده بابا، گوشواره‌ی من رو یادته؟ تو خریدی و برام یه خاطرَس یکی از رویِ گوشام کشیدو رفت حالا رویِ گوشایِ این دخترَس منو که دیشب زدن عمه میگُف نزنید که آهِ مظلوم می‌گیره گفتم اینجور نمی‌مونه و یه روز تو میای دلِ من آروم می‌گیره یه بساطی ما داریم، نگو نپرس عمه‌هام یواش یه چیزایی میگن نمیدونم راجبِ کیه ولی هی می‌گن که سرشو بد بریدن من نمی‌دونم کیه اما می‌گم حالا که جدا شده سر از تنش اگه دختری داره اون بیچاره دخترش ندونه سر بریدنش ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ابناءِ مجتبی همه بر این عقیده‌اند ما را برایِ یاریِ تو آفریده‌اند پیش از ازل به نامِ تو ما را خریده‌اند از باغِ لاله غنچه برایِ تو چیده‌اند اصلاً برایِ کشته‌شدن برگزیده‌اند جز نامِ تو نبُردم و آوازه‌ام نشد چیزی به جز غمِ تو غمِ تازه‌ام نشد غیر از لباس و جامه که شیرازه‌ام نشد... غصه نخور اگر زره اندازه‌ام نشد عمامه بینِ خیمه برایم بُریده‌اند از خیمه تا کنارِ من آقا شتاب کن حالا که من فِتاده‌ام از پا شتاب کن مشکل شده‌ست کارِ من اینجا شتاب کن تا ننگری مقطع الاعضا شتاب کن این‌ها سواره بر سرِ جسمم رسیده‌اند نایی نمانده در نفسم بینِ صحبتم از حد گذشته کارِ من و این مصیبتم از راهِ دور گرکه ندیدی چه حالتم... یا سنگ می‌خورد به لبم یا به صورتم با هر طریق، خونِ مرا هم مکیده‌اند جانا بیا که خانه‌ام اینجا خراب شد خُرده حسابِ جنگِ جمل هم حساب شد از خون، تمامِ دور و برِ من خضاب شد در زیرِ دست و پا بدنم آسیاب شد با سُمِّ اسب، قدِ مرا هم کشیده‌اند شد گرد و خاک و در نظرم مثلِ مِه شده پیچیده پیکر من و همچون گره شده دریایِ زخم، این بدنِ بی زره شده یک استخوان نمانده مگر اینکه لِه شده جمعی به چکمه طعمِ عسل را چشیده‌اند یک دم بیا به معرکه در جستجویِ من قاتل نشسته پیشِ سرم رو به رویِ من با چنگ می‌زند به سر و روی و مویِ من خنجر رسیده بر لب و زیرِ گلویِ من جشنی گرفته‌اند و زِ رویم پریده‌اند 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو که لب‌تشنه بودی، چاره‌ای را دست و پا کردند برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک به زورِ ضربه‌هایِ محکمِ سرنیزه تا کردند فقط یک نیزه خالی بود و نیزه‌دار سر می‌خواست که این‌ها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند غریبی می‌کنی بالایِ آن نیزه نمی‌مانی سرت را چند باری رویِ نیزه جا‌به‌جا کردند نخِ قنداق، یا معجر، نمی‌دانم چه بود اما سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما تنت را مثلِ بابا در بیابان‌ها رها کردند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد گریه‌هایِ عجیبِ آن نوزاد پیشِ گهواره‌اش زمین می‌خورد مادرِ بی شکیبِ آن نوزاد همه مشغولِ کودکش بودند خبر از سمتِ علقمه آمد که عمو رویِ خاک افتاده وَ پدر دست، بر کمر می‌زد نا امیدانه مادرِ اصغر... رو به زینب، چکار باید کرد؟ دارد از دست می‌رود طفلم سوخت از تب، چکار باید کرد؟ این‌چنین صحنه را تصور کن این همه درد را کجا دیدی؟ تا به حالا تمامِ عمر آیا سُرفه‌ی خشکِ طفل را دیدی؟ پدرش آمد و عبایی خواست طفل را در عبایِ خود پیچید نرم و آهسته گام بر می‌داشت لبِ او را چقدر می‌بوسید تا عبا را کنار زد بابا دید طفلش دوباره تب می‌کرد پسرِ مظهرِ مناعتِ طبع آب از دشمنش طلب میکرد اشکِ بابا فقط تمسخر داشت به علی رحم شد؟ بگو اصلاً حرمله آمد و نشانه گرفت یک سه شعبه رسید تا گردن گره افتاده بود در کارش پدری مانده بود شرمنده این طرف گریه‌ی حرم بود و آن طرف یک سپاه در خنده وَ گذشت و گذشت و گذشت روزگاری به مادرش طی شد اصغرش را ندید تا وقتی که سرِ او سوارِ بر نِی شد گفت حالا به رویِ این نیزه لااقل قد کشیده‌ای، مادر از کبودیِ پلکِ تو پیداست چِقَدَر زجر دیده‌ای مادر ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لحظه‌ای آمدی که افتادم پیشِ پایت نشد که برخیزم تو برایِ من اشک می‌ریزی من برایِ تو اشک می‌ریزم دست‌هایم قلم شد و بی دست از بلندایِ مرکب افتادم بگذر از من اگر به محضرِ تو اینچنین نامرتب افتادم روزِگاری عجیب دارم من از حرم شرم می‌کند سقا من که امیدِ یک جهان هستم غصه‌ی مَشک می‌خورم حالا تیرها چون به سَمتِ من آمد سنگری دورِ مَشکِ خود بودم آبرویم که ریخت رویِ زمین شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم بدتر از این نمی‌شود حالا قحطِ آب است و من زمین‌گیرم به سکینه بگو که شرمندم با همین شرم و غصه می‌میرم جانِ من فکرِ دیگری بهرِ آن لبِ خشکِ خردسال کنید رفتی از من به اهلِ خیمه بگو این دَمِ آخری حلال کنید مادرت آمده به بالینم السلام علیک ای بانو کمرت را گرفته‌ای، او هم دستِ خود را گرفته بر پهلو برو از پیشِ من نمان اینجا ساعتی بعد، بینِ گودالی هیچکس پیشِ تو نمی‌ماند آن زمان که خودِ تو پامالی من و تو می‌رویم اما من به فدایِ غمِ دلِ زینب وَ قرارِ من و شما باشد رویِ نیزه مقابلِ زینب ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از خود عرش به افلاک نظارت دارد این حسین است که این قدر رعیت دارد اختیار دل ما هست به دستان خودش هر که در مجلس او آمده دعوت دارد حرم اوست به هر جا که به او گریه کنند كربلایش به خدا این همه وسعت دارد دل ما هست حسینیه‌ی دربست حسین این حسینیه به ارباب ارادت دارد خرج هیئت شده سرمایه‌ی نوکرهایش نوکر این‌گونه به بازار تجارت دارد روز محشر که غنیمت نخرند از آدم پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد گریه کردیم برایش که خودش فرموده اشک چیزی‌ست که بر زخم طبابت دارد صبح تا شب به تنش زخم رسید از همه‌سو قدر هفتاد و دو مذبوح جراحت دارد نه که ماییم فقط پای عزاداری او بین گودال بلا فاطمه هیئت دارد چشم امید همه هست به دست کرمش ساربان آمده انگار که حاجت دارد دست جمعی به سرش ریخته‌اند این مردم همه رفتند ولی شمر سماجت دارد خنجرش زیر گلو را نبُرید و دیدند از قفا می‌برد از بس که لجاجت دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماه ذی‌حجه رفت و ما حالا به شب و روز و ماه می‌بالیم جامه‌ی ما لباس احرام است حاجی در طواف گودالیم ما رسیدیم نوکرت باشیم السلام علیک یا مظلوم اشک ما را بخر برای خودت ای که از آب هم شدی محروم آسمان را ببین که با حسرت به رخش اَبروی خم آورده اول شب زمان استهلال خبر از ماه ماتم آورده خبر از درد و داغ آل الله که در این ماه رو به تفسیر است خبر از قامت خم زینب که پس‌ازاین میان زنجیر است خبر از گریه‌های دخترکی که خودش را به این در آن در زد تا پدر را ببیند و آخر بوسه بر زخم زیر خنجر زد از محرم بپرس آهسته که غمت تا کجا و تا چند است؟ راستی که گلوی شش‌ماهه نه که بر استخوان به مو بند است قصه را می‌برم شب هشتم ... پدری داغ یک جوان دیده مثل تسبیح پاره‌ای پخش است بدنی که به دشت پاشیده باید امشب میان این روضه یک سری هم به علقمه بزنیم تا که سقا به روي خاک افتاد ناله همراه فاطمه بزنیم نوبتی هم که باشد آخر سر پیکری در میان گودال است خواهری میزند به سر اما نیزه‌داری چقدر خوشحال است آسمان بود و روی خاک افتاد زخم‌ها بر تنش ستاره شدند آن‌قدر نقطه‌نقطه‌اش کردند هم زره، هم لباس پاره شدند و سرش را به نیزه‌ای بردند همه دیدند که چه نوری داشت سر از تن جدا شده یک‌شب بوي خاکستر تنوری داشت ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
منکه به جز تو سایه‌ی بر سر نداشتم چشم از نگاهِ غم زده‌ات بر نداشتم منت گذار بر سرِ من اِذنشان بده شرمنده‌ام که هدیه‌ی بهتر نداشتم گفتم به پایِ عشقِ تو بهتر بیاورم گشتم ولی به چادرِ مادر نداشتم دیدم توانِ داغِ پسر دارم و ولی در خود، توانِ داغِ برادر نداشتم راضی نمیشوی... بروم خود کفن شوم ای کاش در فراقِ تو، من سر نداشتم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر همین که قصدِ فداییِ تو شدن دارند هزار مرتبه جانم فدایِ این دو نفر به التماس کشیده است کارِ من پیشت ببین که آبرویم ریخت پایِ این دو نفر اگر قبول نداری فدایِ تو بشوند کفن به تن کنم اینک، به جایِ این دو نفر تو در عبایِ خودت دیده‌ای هزار اکبر به من نمی‌رسد آیا بلایِ این دو نفر؟ سکوت کردی و حال رضایتت پیداست دعات بدرقه شد در قفایِ این دو نفر دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زده‌اند ملائک‌اند تمام قُوایِ این دو نفر یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین غرور می‌چکد از ماجرایِ این دو نفر :: به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر ز دور دیده‌ام آخر به دست آوردی تو عاقبت بدنِ نخ نمایِ این دو نفر برون ز خیمه نیایم برایِ دیدنشان اگر چه پَر زده قلبم برایِ این دونفر چه اقتدایِ شریفی به رأسِ تو دارند به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بگو که صبر، همیشه به نام زینب شد بگو که راحت دنیا حرام زینب شد بگو که شاهی عالم، مقام زینب شد بگو که طایفه‌ی ما غلام زینب شد وجود او سبب اقتدار آفاق است بگو که مرکز فرماندهي عشاق است قشم به هر چه که خوبیست در زمین و زمان ندیده هیچ‌کسی مثل او چنین و چنان ندانم این‌که فرشته است یا که یک انسان سزاست تا که به تعظیم او شود دوجهان مفسری که کلامش کلام حیدر بود یقین کنید که زینب از این جهان سر بود زن است و قلب صبورش شده است غم‌خانه زن است دُرّ حیا را شده است دردانه زن است و جان‌به‌کف آورده بود جانانه زن است و پای غم ایستاد مرد و مردانه همان‌که بین اسارت به‌حق دلیل آورد به چشم، واقعه را ماتمی جمیل آورد اگر که ام ابیهاست، مادرش زهرا خودش که ام مصائب شده در این دنیا به صبر، سلسله کوه و دلش شده دریا به عشق، سایه‌ی همراه سیدالشهدا خدا کند که پر از شهیرش جدا نشود دعاش بوده که از دلبرش جدا نشود به روی صفحه‌ی تاریخ مجلسی برپاست چه مجلسی که در آن خواستگار او آنجاست پر است خانه‌ی مولا و این ندا برخاست حسین، شرط عروسي زينب کبراست در آن زمآن‌که گمان خطر رود باشد به هرکجا که حسینش سفر رود باشد شمیم جنت اعلا ز بوی چادر اوست نجابت است غباری که روی چادر اوست کسی که آبرو از آبروی چادر اوست کدام دست پلیدی به‌سوی چادر اوست؟ خداست حافظ بنیان چادر زینب ملائک‌اند نگهبان چادر زینب ازل برای ابد غم برای او می‌خواست غمی به وسعتِ عالم برای او می‌خواست بگو مصیبت اعظم برای او می‌خواست و درد و داغ دمادم برای او می‌خواست ز غصه‌اش قدِ عالم هنوز تا مانده چه خاطرات عجیبی از او به‌جامانده به کودکی غم جان‌سوز مصطفی را دید به مادرش اثر ضرب کینه‌ها را دید سرشکسته و ابروی مرتضی را دید کسی که تشت پر از خون مجتبی را دید هزار مرتبه خون‌جگر ز چشمش ریخت چقدر رخت عزا را به پیکرش آویخت رسید کرب‌وبلا با حسین و عاشورا شکست قامتش از قصه‌های کرب و بلا دوید در وسط خیمه‌ها که ای اَبنا! برادرم شده تنها میان این اعداء به گریه گفت سری زیر دین آوردم ... دو نوجوان به فدای حسین آوردم گذشت تا که زمان وداع آخر شد زمان زندگی‌اش با برادرش سرشد زمین به لرزه درآمد که چشم او تر شد زمان بوسه‌ی زینب به زیر حنجر شد نشست و گفت که جان می‌بری تو از خواهر مباد این‌که ببینم تن تو را بی‌سر فغان ز جانب عرش کبود می‌آمد غروب از وسط خیمه دود می‌آمد و بوي آب خنک که نبود می‌آمد حسین، تشنه ز مرکب فرود می‌آمد زمان قطع سر عشق اول شب بود و آن‌که این‌همه را دیده بود، زینب بود رسید بر سر گودال و گفت ای مظلوم! سلام بر تو که از آب هم شدی محروم چه دید با دل خونین و چهره‌ای مغموم سری بریده شد اما به طرز نامرسوم هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تن داشت دوازده اثر ضربه پشت گردن داشت ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net