#امام_زمان_عج_مناجات
اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن
دمی آغوش مهرت را، بر این آواره، مأمن کن
@hosenih
نباشی، روزگار عاشقت تاریک تاریک است
شب ظلمانیام را با فروغت، روز روشن کن
ببین مغروق و محبوسم در این دنیا و این اعضا
مرا آزاد از بند هوا و حصر این تن کن
ندیدم غیر ویرانی، نبودی هرکجا گشتم
بیا این خاک خشک مرده را، سرزندهگلشن کن
جهان، مجروح جور و جبر جانیهای سنگیندل
بر این دلداده، عشقت را در این جنجال، جوشن کن
@hosenih
اَبی، اُمّی، وَ نَفسی، عالم و آدم به قربانت
اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن
شاعر: #پدرام_اسکندری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
از عشق تو شدهست، فراقت نصیب من
جانم به لب رسید و به سر شد شکیب من
@hosenih
لطفی نما، به گوشهنگاهی، دوا بده
بیمار چشمهای توام، ای طبیب من
گر حرف عشق میزنم، آقای من، بدان
تنها تویی که معنی عشقی، حبیب من
گردد روان سرشک من از دیده، آن دمی
کاید به یاد، روضهی تو ای غریب من
**
خواهر رسید تا به کنارت، چه دید؟! آه...
صَلّیٰ عَلَیْکْ، ای مَهِ خَدُّالتَّریب من
یک جای سالمی، به همه پیکر تو نیست
زینب شود فدای تو، شیبالخضیب من
@hosenih
انگشتر تو هست، چرا دست ساربان؟!
افتاده دست شمر، چرا خاطراتمان؟!
شاعر: #پدرام_اسکندری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#محکومیت_حادثه_تروریستی #ایذه
به دیده اشک و به دل داغ و آتشی بر جان
دوباره لالهی غرق به خون و خوزستان
خبر رسید، که شهرم پر از شقایق شد
چگونه سوختنم را نشان دهم به زبان
فغان ز اینهمه ظلم و فغان ز این همه درد
بگو شده به کدامین گناه کشته کیان
اگرچه شهر من امروز هست صاحبعزا
ولی سیاه نموده به تن، همه ایران
به شمر و حرملههای زمان بگو این است
پیام مردم ایذه به داعشی صفتان
دیار ماست دیار دلیر مردان و
درون تک تک ما غیرت علی مردان
ببین سیاهی جوقای بختیاریها
که ریشههای ستم برکنند از بنیان
به هرکه آب بر این آسیاب ریخت، بگو
فروخت غیرت و ناموس خویش را ارزان
اگرچه قامت شهرم ز غم خمیده ولی
جلوی ظالم، سر خم نمیکند آسان
شاعر: #پدرام_اسکندری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
ای عشقِ تو سلوک الی الله یاحسین
روشن ز نورِ شمسِ رُخَت ماه یاحسین
با فیضِ طوفِ کعبه برابر بُوَد فقط
یک "یاحسین" وقت سحرگاه یاحسین
شاهان عالمند گدایانِ کویِ تو
برتر غلام توست ز هر شاه یاحسین
رویم سیاه و راه ندانم، شها مرا_
تا کشتی نجات ببر راه یاحسین
کوهِ گناهِ بندهی آلوده میشود
با یک اشارهی تو پَرِ کاه یاحسین
هم رهنما و هم ره و هم مقصدم تویی
همراه تو کجا شده گمراه یاحسین
گفتم همیشه موقع برخواستن علی
خوردم زمین و گفتم ناگاه یاحسین
هجران توست سنگ و چو شیشهست قلب من
گشته فراقِ رویِ تو جانکاه یاحسین
روزم، شبم، تمامی عمرم چنین گذشت
هر دم حسین و بازدمم آه یاحسین
✍ #پدرام_اسکندری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e