eitaa logo
ن والقلم(حسینی لیلابی)
1.3هزار دنبال‌کننده
249 عکس
276 ویدیو
39 فایل
✔️ پاسخ به سؤالات اعتقادی ✔️ برگزاری مسابقات تحلیل ها ،نظرات و سخنرانی های حسینی لیلابی
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی به وزیرش گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی، هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت پادشاه ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! اما خدا چه میخورد؟ خداوند غم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، شاه گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند. 💚شب تان آرام به یاد خدا ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به حاکم شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم . حاکم به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ ناگه یکی از میان مردمان گفت : من ضامن می شوم . اگر نیامد به جای او مرا بكشید . حاکم شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت . روز موعود رسید و محكوم نیامد. ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست  كرد: ‌مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید . پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستندکه در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌ محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. حاکم با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت  👈به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛می گویند :  از این ستون به آن ستون فرجه ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
از خواب بیدار شدند دیدند همه خروسهای روستا مرده اند وحشت زده پیش عالم روستا رفتند عالم روستا گفت: «حتما خیری در کار است آرام باشید.» روز بعد بیدار شدند دیدند همه سگهای روستا به طور عجیبی مرده اند. وحشت زده پیش عالم روستا رفتند عالم روستا گفت: «حتما خیری در کار است آرام باشید.» روز بعد شب هنگام باد تندی وزید و همه چراغ ها و شمعها را خاموش کرد و تا صبح در تاریکی ماندند عالم شان گفت «حتما خیری در کار است آرام باشید.» کاشف به عمل آمد که شب گذشته یک گروه بیرحم غارت گر در روستاهای همجوار دست به قتل و غارت و تجاوز زده اند اما چون این روستا نه خروسی داشت نه سگی تا صدایشان بلند شود و نه چراغی و شمعی تا روشنی ش دیده شود پس غارتگران این روستا را ندیده بودند. 👌خلاصه خیلی وقتا ترس و نگرانی بیخود است. 👈و گاهی بدها خوبند ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
بلز پاسکال ، ریاضی دان معروف ،مثل بسیاری از روشنفکرها سوالات مهمی ذهنش را مشغول کرده بود سئوالاتی فلسفی در مورد وجود آفریننده جهان. در تاریخ ۲۳ نوامبر سال ۱۶۵۴ او در تصادفی روی پل نیلی گرفتار شد که در آن اسب‌های کالسکه که کنترل خود را از دست داده بودند از دیواره پل پایین افتادند و کالسکه را به دنبال خود کشیدند. در این حین میله اتصال شکسته شد و کالسکه از اسب‌ها جدا و نیمی از آن از پل آویزان شد. پاسکال به طور عجیب از این حادثه جان به در برد. البته تو چند روزی بیهوش بود وقتی بهشون آمد قلم و کاغذ خواست و نوشت: «خدای ابراهیم، خدای اسحاق، خدای یعقوب، و نه خدای فلسفه دانان و دانشمندان و......پیغام تو را فراموش نخواهم کرد. آمین.» 👈آنچه پاسکال روشنفکر را تکان داده بود عبارت بود از اینکه ؛؛محاسبات عقلی و ریاضی میگفت در اون حادثه پاسکال نباید زنده میموند اما اراده ای او را حفظ کرد و انگار خدا در دل این حادثه وحشتناک خود را به پاسکال نشان داده بود و این یک تجربه شخصی و برهان محکم برای اثبات وجود خدا بود. 👌 بعد از آن ماجرا هر وقت غصه و نگرانی به سراغ او می آمد همان نوشته را نگاه میکرد و با تفکر در قدرت و مهربانی خدا آرامش میگرفت 🌸شعر گر نگه دار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد. اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای. ✔️نکته بیشتر بلز پاسکال در مورد اثبات وجود خدا حرفای دیگری هم دارد او برهان دلنشینی برای اثبات وجود خدا تقریر کرد که به «برهان مصلحت اندیشی»  و «شرط بندی پاسکال» معروف است. خلاصه این برهان عبارت است از اینکه اعتقاد به وجود خدا نفعش بیشتر ضررش کمتر است پس اعتقاد به وجود خدا عاقلانه تر از انکار خداست که این برهان را اولین بار حضرت صادق علیه السلام بیان فرموده است ایشان خطاب به شخصی که در مورد وجود خداوند تردید داشت اینگونه فرمود: « اگر واقعیت قضیه مطابق نظر خداباوران باشد، شما ضرر کرده اید و ایشان نفع کرده اند  ولی اگر مطابق نظر ایشان نباشد(بلکه مطابق با نظر شما باشد)، آنها و شما مساوی هستید.» ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinilila
💠 عارفی گفته شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان بدنم را می‌لرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیده‌ام و طعمه درندگان بیابان نخواهم شد. به نزدیک صدای خروس رسیدم، خرابه‌ای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هر چه داشتم غارت کردند. ناراحت و عبوس به گوشه دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟ خوابیدم. در عالم رویا خبرم دادند، توکل کردی باید تا آخر می‌رفتی، وقتی صدای خروس را شنیدی ترست از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکلت کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت، که خروس بود رها کنند پس گرفتار راهزنان شدی. سحر برخیز و به خرابه برگرد. طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم ۳ گرگ راهزنان را طعمه خود کرده‌اند و هر چه از من به تاراج برده‌بودند آنجا بود. ‌‌‌‌به خداوند توکل کن و کار وامور خویش به او بسپارکه او توکل کنندگان  را دوست میدارد وکارشان را به سرانجام میرساند. 👌گاهی در پس یک اتفاق به ظاهر ناخوشایند خطر بزرگتری دفع می شود یا خیر بزرگتری مخفی شده است ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
در روزگاران قدیم شاهی بود به نام «ابراهیم اَدهَم» ، او با لشکر خود برای شکار روانه ی صحرا شد و در محلی فرود آمد و برای غذاخوردن سفره چیدند. در میان سفره، بزغاله ای بریان بود. ناگاه مرغی روی سفره نشست و مقداری از گوشت همان بزغاله را برداشت و پرید. ابراهیم گفت: دنبال آن مرغ بروید و ببینید با آن گوشت چه می کند. در آن نزدیکی کوهی بود که مرغ پشت آن کوه به زمین نشست. عده ای از لشکر او دنبال مرغ را گرفتند و دیدند مردی را محکم بسته اند، مرغ گوشت را پیش او می گذارد و کم کم آن را با منقار خود می کند و در دهان آن مرد می گذارد! آن مرد را پیش ابراهیم آوردند و او حکایت خود را چنین شرح داد: «از این محل عبور می کردم که عده ای سر راهم را گرفتند و دست و پایم را بستند و در آن جا افکندند. [آن گاه که هیچ راه نجاتی برایم نمانده بود به خدا پناه بردم] و خداوند این مرغ را مأموریت داده برایم غذا می آورد و به وسیله ی منقارش آب آماده می کند و به من می دهد تا این که افراد تو مرا به این جا آوردند.» ابراهیم از شنیدن این موضوع شروع به گریستن کرد و گفت: «در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در چنین مواقعی روزی می رساند، پس چه حاجت به این همه زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه در ارتباط با حقوق مردم و حرص بی جا زدن؟!» اینگونه شد که او از پادشاهی کناره گرفت و زندگی ساده عارفانه برگزید و جز عارفان روزگار گردید. ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
مردی در خواب دید فردی به او گفت: نیمی از عمر تو در وسعت و نیم دیگر در عسرت است. اکنون انتخاب کن کدام اول باشد. مرد گفت: من شریکی در زندگی دارم که باید با او مشورت کنم. وقتی مسئله را به همسرش گفت، همسرش به او گفت نیم اول را انتخاب کن. مرد این کار را کرد و دنیا به او روی آورد. هر گاه نعمتی به او می‌رسید، همسرش به او می‌گفت: به فلان خویشاوند نیازمندت کمک کن! فلان همسایه نیازمند است، دست او را بگیر. بدین سان هر نعمتی که به او می‌رسید، به نیازمندان کمک می‌کرد و شکر نعمت را به جای می‌آورد. وقتی نصف دوم عمرش رسید، همان مرد را در خواب دید که به او گفت: به درستی که خداوند از کار تو سپاسگزاری نمود و تو در تمام عمرت مثل گذشته خواهی بود.   ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احساس تنهایی یکی از شکننده‌ترین حالات روحیه. و کسی که خدا را دارد هیچ وقت تنها نیست که فرمود؛ «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ» آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟! ❣ن و القلم ❣مسابقات با جایزه ┏━━━🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━━━┓   🆔 @hosseinililab ┗━━━🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و زیبا👌😍 مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ، أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ. آن که نزدیکانش واگذارند دورترها به دست گیرند . شرح مختصر؛ كسيرا كه خويشان بسيار نزديك (مانند برادر و عمو و دائى) رها كنند بيگانه بسيار دور براى (يارى و كمك) او خواهد رسيد (خداوند كسانى را مى گمارد كه او را تنها نگذارند). 📗نهج البلاغه،حکمت ۱۴ ن و القلم 🌺مسابقات با جایزه🌺 @hosseinililab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ. هر فريب خورده سزاور سرزنش نیست. نهج البلاغه،حکمت ۱۵ 💠شرح کوتاه هر گرفتار فتنه و بلائى را نبايد سرزنش نمود زيرا بسا شخص از روى اضطرار و ناچارى گرفتار شده پس سرزنش نمودن او روا نبود چون سودى ندارد، بلكه بايستى او را كمك و يارى نمود يا در باره اش دعا كرد تا از آن رهائى يابد.   ن و القلم 🌺مسابقات با جایزه🌺 @hosseinililab