eitaa logo
ن والقلم(حسینی لیلابی)
1.4هزار دنبال‌کننده
241 عکس
252 ویدیو
39 فایل
✔️ پاسخ به سؤالات اعتقادی ✔️ برگزاری مسابقات تحلیل ها ،نظرات و سخنرانی های حسینی لیلابی انتقادات و سوالات👈 @lilabi
مشاهده در ایتا
دانلود
جالبه اذان مغرب رسیدیم به عمود ۹۸۴،  برای نماز توقف کردیم، در آن نقطه حسینیه باصفایی بود به نام حضرت ام البنین. صفوف نماز جماعت تشکیل یافته بود منتظر بودیم تا یکی امام شود تا اقتدا کنیم  شخصی با چهره جذاب معنوی و لباس عربی (عبا چفیه و عقال) که تبسم شیرینی بر لب داشت آمد طرف من و با همان تبسم زیبا با لهجه عربی فارسی حرف میزد گفت من پیشنماز اینجا هستم اما وقتی معمم از ایران باشد من جلو نمی ایستم امروز شما امامت کنید اما قبلش خواهش می کنم حمد را بخوانید تا بیینم قرائت تان صحیح است یا نه؟ گفتم : لهجه م عربی نیست گفت: باشه قبوله ، فقط تلفظ صحیح باشد کافیه حمد را برایش خوندم قبول کرد و تعارف کرد که جلو بایستم . نماز اول را خواندیم  مشغول ذکر و تعقیبات بودم که متولی حسینیه که اصلا فارسی بلد نبود آمد کنارم نشست میخواست حرفی به من بزند اما فارسی بلد نبود. من از همان عرب محترم که امام راتب ( پیشنماز ثابت)حسینیه بود خواستم ترجمه کند. گفت میگوید:  پدرش که این حسینیه را تاسیس کرده خواب دیده  است و از شما  میخواهد خوابش را به ایرانی ها تعریف کنید خواب دیده امام حسین علیه السلام بهش می فرماید: «عَلَیکَ بِزُوّارِ ایران»  تو را به زوار ایرانی سفارش میکنم و این جمله را سه بار تکرار فرموده. متولی حسینیه میگفت ما در این حسینیه به همه زوار خدمت میکنیم اما برای ایرانی ها حساب ویژه باز کردیم . شاید آن شب غرور خاصی داشتیم ، چه انگار نور چشمی ارباب هستیم و خودمان خبر نداریم. شایدم  معنای این خواب این باشد که خداوند اراده فرموده به طرق مختلف  نقشه های شیطانی که برای ایجاد فاصله بین شیعه ایران و عراق طراحی میشود را خنثی کند. خاطره ای از ۹۷ با احترام ؛ حسینی_لیلابی ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
مثل بقیه زائران اربعین تصمیم داشتیم مسیر حدود ۶۵ کیلومتری نجف کربلا را پیاده روی کنیم. وسطای پیاده روی بودیم و گروه هفت نفره ما خسته و استراحت لازم ، بهتر ه بگم خانه لازم خخخ بعضی خستگی ها رو موکب جوابگو نیس باید خونه بری و دوش بگیری و لباس عوض کنی بعدش بخوابی😊 رسیدیم به شهر حیدریه ،  مردی  ازاهالی حیدریه دعوتمون کرد خونه شون. غیر از ما ی گروه عرب عراقی را هم دعوت کرد. رفتیم و دوش گرفتیم و کلی حالمون خوب شد و نماز جماعتی برگزار کردیم. قسمت  طلایی فرا رسید خخخ؛  سفره عربی باز شد کلی میوه ها رو ریختند وسط سفره 🍋🍌🍉🍒 🍊دو نوع غذا خانگی هم آوردن . اما نکته خاطره اینجاست گروه ما چهار طرف سفره را تصرف کرده بودیم اما مهمان های عراقی هنوز تکیه داده بودند و ی جوری ب ما نگاه میکردن. تا اینکه به سختی و با عربی فصیح به ما فهموندن که طبق رسم عراقی ها اول باید سفره را کامل بچینن و آخر سر که سفره کامل شد میزبان دعوت کنه بعد بری کنار سفره. 😊راستش فهمیدیم سوتی دادیم ولی کم نیاوردیم بهشون گفتم طبق رسم ما ایرانی ها سفره حرمت دارد سفره خالی هم که باز شد ما میریم سر سفره خخخ نکته آخر که وقتی بهش فکر کنم چشام خیس میشه؛ چهره مظلوم و آرام میزبان اون شب خوب یادم مونده. کارگر ساده عراقی بود و برای زوار امام حسین سنگ تمام گذاشته بود. ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه(۱) ظهر به اتفاق خانواده از تهران حرکت کردیم طبق معمول ی کم کولر ماشین اذیت کرد اما بالاخره قلقش را پیدا کردم و الا کم کم داشت غُر همسفران به ویژه کم سن ترین همسفر مان که هفت ساله س در میومد.😁 حدود ساعت ۱۶ به روستای امزاجرد واقع در ده کیلومتر مونده به همدان رسیدیم اهالی این روستا همت بلندی از خود نشان داده اند و «موکب بی بی زینب»برای استراحت و پذیرایی تدارک دیده اند. 😍به قول لر ها «چای تَش» و به قول ترک ها «اودون چایی» یعنی «چای خوش رنگی که در کتری های سیاه و روی شعله های آتش به جوش آمده» تا خستگی از تن زوار در بیاره و در کنار آن سیب زمینی کبابی تا هر قدر که بتونی بخوری مهیاست😍😂 همون کوچولو که اشاره ش گذشت پنج تومن به موکب کمک کرد منم رگ غیرتم به حرکت درآمد کارت بانکی دادم به سید علی گفتم برو پنجاه بکش. اما بعدا که دیدم اکثرا صد تومن کارت کشیده اند غبطه خوردم که ملت معرفت شون بیشتره ☺️ 🌸حرف آخر ایول به اهالی روستای امزاجرد همدان یک ساعتی در موکب با صفا یشان توقف داشتیم و با سیب زمینی و چای آتشی صفا کردیم بعدش گازشو گرفتیم به مقصد کرمانشاه. شاید ادامه دارد.... با احترام؛ نایب الزیاره اعضای کانال؛ حسینی لیلابی ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه(۲) حدود ساعت نه شب به پایانه مرزی خسروی رسیدیم ماشین ها را به پارکینگ خاکی هدایت کردند( پارکینگ خاکی شماره ۳ )، با اتوبوس های خط واحد فاصله حدود دو کیلومتری پارکینگ تا حوالی سالن پایانه مرزی را پشت سر گذاشتیم. در موکب های محوطه کمی استراحت و پذیرایی با آب و شربت لیمو و نماز سپس وارد سالن شدیم . قسمت کنترل پاسپورت نسبتا خلوت بود پلیس گذرنامه ایرانی خیلی سریع مهر کرد و رفتیم سمت سالن عراقی ، کمی بیشتر از سمت ایران معطل کردند اما بالاخره عبور کردیم. سمت عراق موکب های عراقی در نان های لوزی شکل سیب زمینی سرخ کرده و چرخ کرده احسان می کردند ما هم یک لقمه قسمت داشتیم. بعد وارد معرکه قیامت اول شدیم😊 ( یعنی مثل قیامت هر کس به فکر خودش است) تا فاصله یک الی دو کیلومتری را سوار اتوبوس های واحد بشه. از آنجا که رد شدیم معرکه قیامت دوم بود😊 هر کسی مقصدی دارد و دنبال مرکب رهوار برای رسیدن به مقصد😊 و راننده های عراقی هم دنبال قانع کردن مسافر بودند راننده حدود دویست کیلویی😄 دستم را گرفت تا ماشین ش را نشان بدهد و مخم را بزند که با بیست دینار ببردمون نجف و چون ماشین ش خوشگل بود مخم زده شد.😊 خانواده سوار شدند اما هنوز صندلی خالی داشت. میگفت عربی بلد نیست پیشش بیا کمک ش کنم در مخ زنی. ده دقیقه ای دستم را گرفته بود و باهم میچرخیدیم دنبال مسافر و مسافرها را میگرفت منم میگفتم ماشین ش ون خوشگل و کولر داره. کمی باهم چرخیدیم مسافر پیدا نشد راننده سنگین وزن ما خسته شد رفت نشست ماشین به من گفت دنبال مسافر بگردم😊 منم در یک حمله حیدری پنج نفر پیدا کردم و ظرفیت تکمیل شد. خلاصه ساعت یازده و نیم ماشبن از خسروی خودمون که میشه مَنذریه عراق حرکت کرد. به راننده گفتم « کم ساعه للنجف» گفت چهار ساعت. حدس زدم الکی میگه همین هم شد بعد از پنج ساعت رانندگی راننده داشت چرت میزد منم نگران به خواب رفتن راننده سنگین وزن مون بودم . ساعت دو_ سه دقیقه به اذان صبح مونده بود دیدم بهترین بهانه است که ماشین را نگه داریم. گفتم « خویه صلاه» اونم خدا خواسته سریع زد کنار و مقابل موکبی نگه داشت نیم ساعتی نگه داشت نماز خوندیم راننده هم در این فرصت ی کم خوابید چای خوردیم به راننده هم چای دادیم بعدش حرکت کردیم ساعت ی ربع به شش در نجف از ماشین پیاده شدیم. شاید ادامه دارد.... ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه اربعین(۳) اول صبح وارد شهر مقدس نجف شدیم فاصله محل پیاده شدن تا حرم مطهر حدود نیم ساعت پیاده روی داشت که این مسافت را به اتفاق خانواده طی کردیم. تا اینکه درخشش زیبای نور آفتاب در گنبد و گلدسته حرم چشمان مان را روشن کرد. و این شعر معروف در ذهن تداعی میکند؛ به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند و در همان نزدیکی حرم که جمعیت موج می زند، این شیعیان با محبت عراقی است که انگار دستور مولایشان را با جان شنیده اند که با آب خنک و چای شیرین قدوم زائران را گرامی بدارند. و تا در آن فضا قرار نگیری امثال من هر چه از محبت این میزبان های دلی بگویم متوجه نخواهی شد ... به اتفاق خانواده پس از چند ایستگاه بازرسی، به صحن فاطمه زهرا(علیها السلام)رفتیم آنجا باید خانمها از آقایان جدا شوند من و سید علی به سمت آقایان رفتیم و خانواده به قسمت خانمها. در آن ازدحام آقایانی که در قاعه( سالن) ، کنار هم خوابیده بودند کمی استراحت کردیم تا اینکه ظهر شد وضویی گرفتیم و نماز خواندیم سپس در یکی از دو صف موازی ناهار به صف ایستادیم حدود نیم ساعت بعد نوبت ما شد و قرمه سبزی به دست به همان «قاعه» برگشتیم. همان جا ناهار خوردیم و آماده شدیم برای تشرف به زیارت امام الموحدین حضرت امیر علیه السلام. به مرحله سخت و شیرین ماجرا رسیده بودیم اذن دخول به ساحت ملکوتی حرم ، با خود کلنجار میرفتم چگونه آقا را برای اذن دخول راضی کنم که من روسیاه را اذن بدهد. این جمله در ذهنم آمد که « مولا جان تو رو به زائرین بی ادعایت من ِ پر ادعای دست خالی ِ روسیاه را هم قبول فرما» این جمله حکایت دل بود و قطره های اشک ... و در این میان بهانه اشکی مضاعف، در نظرم آمد تا کمک کند بیشتر به اذن دخول امیدوار شوم؛ اینجا باید زیارت رأس الحسین را هم نیت کنم که طبق یکی از پنج قول سر مقدس امام حسین علیه السلام در آغوش پدر آرام گرفته است. صلی الله علیک یا ابا عبدالله و در کنار ضریح چه حس آرامشی دارد این همان نور الهی است که خداوند در امتداد آیه نور از سوره نور وحشت زدگان از ظلمت را به آن اشاره فرمود:«فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیه اسمه». امیرِ امینِ خداوند را با زیارت امین الله زیارت کردم و دوگانه ای برای یگانه به جای آوردم. سپس زیارت حضرت آدم ابوالبشر و ابوالبشر ثانی حضرت نوح را نیت کردم که آن دو پیامبر خدا در همان ضریح آرمیده اند به قول شاعر یزدی در قبر هم چشمشان به نور جمال مولا منور است؛ قبرش درون دیده ی آدم که چشم او در خاک هم بنور جمالش منوّر است ادب زیارت، آنهم در این شور و شلوغیِ مشتاقانِ زیارت، اکتفا به زیارتی مختصر و وداع است. و در همان لحظه های وداع از کنار قبور دانشمندانی از فرزندان و شیعیان آن حضرت که در جوارش آرمیده اند عبور میکردیم؛ علامه حلی، علامه نراقی،مقدس اردبیلی ، میرزای شیرازی، شیخ انصاری، آیت الله خویی، آیت الله حکیم، شیخ عباس قمی و... فاتحه ای تقدیم حضور شان کردم. .....ادامه دارد ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab