eitaa logo
ن والقلم(حسینی لیلابی)
1.3هزار دنبال‌کننده
248 عکس
269 ویدیو
39 فایل
✔️ پاسخ به سؤالات اعتقادی ✔️ برگزاری مسابقات تحلیل ها ،نظرات و سخنرانی های حسینی لیلابی
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدم ای شاه پناهم بده 🔹 و أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ 🔹 و أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ‏ 🔸 و گواهى دهم كه به راستى تو از پایه‌هاى دین 🔸 و ستون‌هاى استوار مسلمانان 🔸 و پناهگاه مردمان با ایمان هستی ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه(۲) حدود ساعت نه شب به پایانه مرزی خسروی رسیدیم ماشین ها را به پارکینگ خاکی هدایت کردند( پارکینگ خاکی شماره ۳ )، با اتوبوس های خط واحد فاصله حدود دو کیلومتری پارکینگ تا حوالی سالن پایانه مرزی را پشت سر گذاشتیم. در موکب های محوطه کمی استراحت و پذیرایی با آب و شربت لیمو و نماز سپس وارد سالن شدیم . قسمت کنترل پاسپورت نسبتا خلوت بود پلیس گذرنامه ایرانی خیلی سریع مهر کرد و رفتیم سمت سالن عراقی ، کمی بیشتر از سمت ایران معطل کردند اما بالاخره عبور کردیم. سمت عراق موکب های عراقی در نان های لوزی شکل سیب زمینی سرخ کرده و چرخ کرده احسان می کردند ما هم یک لقمه قسمت داشتیم. بعد وارد معرکه قیامت اول شدیم😊 ( یعنی مثل قیامت هر کس به فکر خودش است) تا فاصله یک الی دو کیلومتری را سوار اتوبوس های واحد بشه. از آنجا که رد شدیم معرکه قیامت دوم بود😊 هر کسی مقصدی دارد و دنبال مرکب رهوار برای رسیدن به مقصد😊 و راننده های عراقی هم دنبال قانع کردن مسافر بودند راننده حدود دویست کیلویی😄 دستم را گرفت تا ماشین ش را نشان بدهد و مخم را بزند که با بیست دینار ببردمون نجف و چون ماشین ش خوشگل بود مخم زده شد.😊 خانواده سوار شدند اما هنوز صندلی خالی داشت. میگفت عربی بلد نیست پیشش بیا کمک ش کنم در مخ زنی. ده دقیقه ای دستم را گرفته بود و باهم میچرخیدیم دنبال مسافر و مسافرها را میگرفت منم میگفتم ماشین ش ون خوشگل و کولر داره. کمی باهم چرخیدیم مسافر پیدا نشد راننده سنگین وزن ما خسته شد رفت نشست ماشین به من گفت دنبال مسافر بگردم😊 منم در یک حمله حیدری پنج نفر پیدا کردم و ظرفیت تکمیل شد. خلاصه ساعت یازده و نیم ماشبن از خسروی خودمون که میشه مَنذریه عراق حرکت کرد. به راننده گفتم « کم ساعه للنجف» گفت چهار ساعت. حدس زدم الکی میگه همین هم شد بعد از پنج ساعت رانندگی راننده داشت چرت میزد منم نگران به خواب رفتن راننده سنگین وزن مون بودم . ساعت دو_ سه دقیقه به اذان صبح مونده بود دیدم بهترین بهانه است که ماشین را نگه داریم. گفتم « خویه صلاه» اونم خدا خواسته سریع زد کنار و مقابل موکبی نگه داشت نیم ساعتی نگه داشت نماز خوندیم راننده هم در این فرصت ی کم خوابید چای خوردیم به راننده هم چای دادیم بعدش حرکت کردیم ساعت ی ربع به شش در نجف از ماشین پیاده شدیم. شاید ادامه دارد.... ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه اربعین(۳) اول صبح وارد شهر مقدس نجف شدیم فاصله محل پیاده شدن تا حرم مطهر حدود نیم ساعت پیاده روی داشت که این مسافت را به اتفاق خانواده طی کردیم. تا اینکه درخشش زیبای نور آفتاب در گنبد و گلدسته حرم چشمان مان را روشن کرد. و این شعر معروف در ذهن تداعی میکند؛ به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند و در همان نزدیکی حرم که جمعیت موج می زند، این شیعیان با محبت عراقی است که انگار دستور مولایشان را با جان شنیده اند که با آب خنک و چای شیرین قدوم زائران را گرامی بدارند. و تا در آن فضا قرار نگیری امثال من هر چه از محبت این میزبان های دلی بگویم متوجه نخواهی شد ... به اتفاق خانواده پس از چند ایستگاه بازرسی، به صحن فاطمه زهرا(علیها السلام)رفتیم آنجا باید خانمها از آقایان جدا شوند من و سید علی به سمت آقایان رفتیم و خانواده به قسمت خانمها. در آن ازدحام آقایانی که در قاعه( سالن) ، کنار هم خوابیده بودند کمی استراحت کردیم تا اینکه ظهر شد وضویی گرفتیم و نماز خواندیم سپس در یکی از دو صف موازی ناهار به صف ایستادیم حدود نیم ساعت بعد نوبت ما شد و قرمه سبزی به دست به همان «قاعه» برگشتیم. همان جا ناهار خوردیم و آماده شدیم برای تشرف به زیارت امام الموحدین حضرت امیر علیه السلام. به مرحله سخت و شیرین ماجرا رسیده بودیم اذن دخول به ساحت ملکوتی حرم ، با خود کلنجار میرفتم چگونه آقا را برای اذن دخول راضی کنم که من روسیاه را اذن بدهد. این جمله در ذهنم آمد که « مولا جان تو رو به زائرین بی ادعایت من ِ پر ادعای دست خالی ِ روسیاه را هم قبول فرما» این جمله حکایت دل بود و قطره های اشک ... و در این میان بهانه اشکی مضاعف، در نظرم آمد تا کمک کند بیشتر به اذن دخول امیدوار شوم؛ اینجا باید زیارت رأس الحسین را هم نیت کنم که طبق یکی از پنج قول سر مقدس امام حسین علیه السلام در آغوش پدر آرام گرفته است. صلی الله علیک یا ابا عبدالله و در کنار ضریح چه حس آرامشی دارد این همان نور الهی است که خداوند در امتداد آیه نور از سوره نور وحشت زدگان از ظلمت را به آن اشاره فرمود:«فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیه اسمه». امیرِ امینِ خداوند را با زیارت امین الله زیارت کردم و دوگانه ای برای یگانه به جای آوردم. سپس زیارت حضرت آدم ابوالبشر و ابوالبشر ثانی حضرت نوح را نیت کردم که آن دو پیامبر خدا در همان ضریح آرمیده اند به قول شاعر یزدی در قبر هم چشمشان به نور جمال مولا منور است؛ قبرش درون دیده ی آدم که چشم او در خاک هم بنور جمالش منوّر است ادب زیارت، آنهم در این شور و شلوغیِ مشتاقانِ زیارت، اکتفا به زیارتی مختصر و وداع است. و در همان لحظه های وداع از کنار قبور دانشمندانی از فرزندان و شیعیان آن حضرت که در جوارش آرمیده اند عبور میکردیم؛ علامه حلی، علامه نراقی،مقدس اردبیلی ، میرزای شیرازی، شیخ انصاری، آیت الله خویی، آیت الله حکیم، شیخ عباس قمی و... فاتحه ای تقدیم حضور شان کردم. .....ادامه دارد ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab
سفرنامه اربعین(۴) از نجف اشرف برای عزیمت به مشایه( مسیر پیاده روی) از حرم به سمت پله برقی راه افتادیم. از پله برقی خیلی بزرگِ که حرم را به گاراژ وصل میکند پایین آمدیم. راننده ماشین پژو پارس ۲۰ دینار میخواست که ما را به کربلا برساند که البته بعدا معلوم شد که با کولر ۲۵ دینار میشه😊 عمود هزار پیاده شدیم که بخشی از مسافت را پیاده روی کنیم. در پیاده روی در مسیر نجف تا کربلا می توان هزاران صحنه زیبا از دلدادگی و عاشقی ، را مشاهده کرد. از پذیرایی محبت آمیز عراقی ها گرفته تا شور و حال زائران ایرانی که به شکل های مختلف جلوه میکند. صداهای مختلف در گوش هایت رژه می روند از صدای بلند بلندگوهای مداحی های عربی، فارسی، ترکی گرفته تا صدای خوش آمد گویی و تعارف به پذیرایی؛ « هَلا بیهُم» ، «غذا یا زائر» «هلا بزوار اب علی»و.... البته گاهی صدای تذکرات دلسوزانه هم شنیده می شود؛ « اینجا صف خانمهاست، برو آخر صف، زائر حجاب » در میسر مشایه گاهی عراقی های برای دعوت زوار به منزل شان سر راه زوار قرار میگیرند و ما در حوالی عمود ۱۰۰۰ از طرف یک خانواده که دو نفر خانم و چهار پنج تا بچه کوچولو بودند برای دعوت به خونه شان مواجه شدیم خانمی که به متانت و حجب و حیا آراسته بود با گفتن کلمه« مبیت» از ما میخواست به اتفاق خانواده برای استراحت شبانه به منزل شان برویم منم چون با آقای غلامی قرار گذاشته بودیم که شب به منزل حاج عباس در محله حی الغدیر برویم از آن خانم با عبارات« شکرا، خادم الحسین و...» تشکر کردم و به بچه ها رشوه دادیم تا رهایمان کنند رشوه هایی از جنس اسمارتیز ،آب نبات و شکلات😄 در عمود ۱۱۰۰ ساختمان چند طبقه برای استراحت و عبادت زوار احداث شده است و با عبارت« مجمع ابی الفضل العباس» به نام مقدس حضرت ابوالفضل مزین است ، در آن ساختمان نمازی اقامه کردیم . در عمود ۱۱۲۵ به آقای غلامی و جمعی که با ایشان بودند ملحق شدیم و از آنجا با ماشین به منزل حاج عباس رفتیم. شب را در منزل حاج عباس استراحت کردیم، صبحانه ای در منزل صرف شد سپس برای نماز ظهر و زیارت زدیم بیرون. با همه افرادی که مهمان حاج عباس بودند سوار ون شدیم و به سمت حرم حرکت کردیم و از رفقا خواستم نوحه ای بخوانند تا با سینه زنی و اشک به حرم مشرف شویم اما کسی داوطلب نشد گفتم مداحی خوب بلد نیستم اما در حد توانم میخوانم شما همراهی کنید. با شعر معروف ترکی دم گفتیم؛ یا امام زمان شیعه دَه احساسه باخ جلوه پرچم حضرت عباسه باخ اولدی  قوللار     قلم تا   اوجالسون   علم یا ابالفضل  یا ابالفضل و این سینه زنی ساده و بی ریای رفقا چاشنی اشک بود برای همه حتی راننده عراقی که ترکی متوجه نبود اشک می ریخت. مختصر روضه ای خواندم و از آقای حاج آقا محسن که معمم هستند و در جمع حضور داشتند خواهش کردم که روضه را ادامه دهند و ایشان عالی روضه خواندند و همه حسابی گریه کردیم و با این گریه مقدمه حضور در مکانی مقدس و مصیبت بار مهیا شد. از ماشین پیاده شدیم و مقداری که پیاده روی کردیم وارد بین الحرمین شدیم و با تعیین زمان و مکان قرار از خانمها جدا شدیم؛ «تلوزیون امام حسین(ع)ساعت ۴» در میسر حرم حضرت عباس بودیم آقای حاج آقا محسن دمی گرفتند و روضه ای. بالاخره با اذن دخولی قدم در وادی مقدس حرم حضرت علمدار گذاشتیم آن پهلوان مظلوم که نه برای جنگ بلکه برای آوردن آب به خیمه ها رفته بود که ستمگران ناجوانمردانه شهیدش کردند. بعد از زیارت و نماز در محضر وزیر به سمت امام حرکت کردیم. از باب القبله با اذن دخول و اشک وارد حریم بهشتی کشتی نجات امت شدیم. در آستانه حائر حسینی با زیارت وارث، وارث فضایل همه خوبان عالم را زیارت کردیم. طبق عبارات زیارت نامه حضرت علی اکبر و طفل رضیع ،شهدا کربلا و سید ابراهیم مجاب را زیارت کردیم . در تحت قبه بودیم همان جا که دعا مستجاب است و بنده های محتاج، خود را به آسمان اجابتِ خدا نزدیک می بیند. برای همه محتاجان لطف حق دعا کردیم به ویژه برای شفای بیماران . انسان دلش نمیخواهد از آن مکان مقدس جدا شود اما تذکر خدام الحسین یاد آور می‌شود که باید آن جا را ترک کنیم تا سایر مشتاقان بتوانند زیارت کنند . و طبق توصیه زیارت نامه ها عقب عقب از ضریح نورانی فاصله گرفتیم و خود را مقابل ضریحی دیدیم که با چراغ های قرمز یاد آور خون مقدسی است که از گلوی امام مظلوم و تشنه ما جاری شده است😭؛ «المذبح المقدس » آنجا اشک بود و ناله و زمزمه مرثیه ی فاطمه زهرا(س)؛ « وا حسیناه ! یَا بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوک‏» ✍با احترام حسینی لیلابی ⚜ هنوز عضو نشده ای⚜ 👈 درکانال ن و القلم؛ عضو شوید @hosseinililab