#روایتگر_اربعین
#با_مخاطبان
▫️کظم غیظ
چوب پرچم را زده بودم وسط دو بند کولهپشتی؛ حالش را نداشتم این همه راه را با دست بگیرمش.
بین ازدحام جمعیت متوجه شدم پرچم از کوله جدا شد و... تا آمدم برگردم، صدای خوردن چوب بر سر کسی را شنیدم.
پیرمرد عرب، عصبانی بود از اشاره و حالتش فهمیدیم میگوید: جمع کن پرچمت را!
به فارسی و عربی شکسته، عذرخواهی کردم.
هنوز عصبانی بود که رفت و هنوز شرمنده بودم که رفتم.
ساعتی بعد، بین ازدحام جمعیت سنگینی دست کسی را روی شانهام احساس کردم؛ برگشتم، خودش بود همان پيرمردِ عرب. اما عصبانی نبود؛ شرمنده بود.
بنده خدا، کلی لای جمعیت گشته بود تا پیدایم کند؛ تا بگوید حلالم کن اگر چیزی گفتم؛ حلالم کن اگر عصبانی شدم...
#اربعین
#مشّایه
#طریق_الجنه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN