📮گفتار بصيرت بخش امیرمؤمنان با کشته شدگان جمل
✍ هادی نجفی
🔹پس از به سرآمدن شورش جمل، امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه عمار و تعدادی از یاران به محل اجساد بر زمین افتاده شورشیان رسید، در آنجا ایستاد و فرمود:
کشته شدن شما را خوش نداشتم،با شما سخن گفتم و از تندی شمشیرها برحذر داشتم اما شما جوان بودید، نادان و بی محابا ...
و اینک شما و این فرجام زشت !
🔸آنگاه امام پیش آمد تا به جسد کعب بن سور قاضی رسید در حالی که قرآن را به گردن خود آویزان کرده بود. به دستور امام قرآن را از او دور نموده و او را نشاندند. امام فرمود:
ای کعب من آنچه خدایم به من وعده داده بود حق یافتم آیا تو نیز آنچه را خدایت وعده داد حق یافتی؟
گفت من آنچه خدایم وعده داد
جمله دیدم حق و بر وفقِ مراد
تو خدایی را که از خود بافتی
وعدههايش را چگونه یافتی ؟
از نگاه عوامِ ظاهربین کسی که قرآن مکتوبِ روی پوست را به گردن آویخته و سنگینی و سختی حمل آن را در میدان نبرد تحمل نموده است،شخصیتی است قرآنی که همواره سر بر آستان قرآن دارد، اما از نگاه بصیرِ امیرمؤمنان خدای این شخصِ ولایت ستیز غیر از خدائیست که قرآن معرفی نموده است.
آری می شود کسی گفتارش نهجالبلاغه باشد و قرآن، اما رفتارش بسان عمروعاص و شیطان!
🔹آنگاه امام از کنار بدن معبد فرزند مقداد گذشت و فرمود:
خدا پدرش را بیامرزد ، نظر او درباره ما بهتر از خودش بود.
در این هنگام عمار گفت: ما حساب او را از پدرش جدا کردیم و گونهاش را با خاک آشنا نمودیم، بی آنکه سابقه نیک پدرش را در نظر بگیریم، ما در برابر کسانی که با حق عناد دارند پدر و پسر را ملاحظه نمیکنیم.
گونهاش را ما به خاک مالیدهایم
گرچه بر بابش همی بالیده ایم
هر کسی پنجه کشد بر روی حق
بی گمان سازیم او را ما دَمق
حق پذیری ها و کردارِ پدر
کی شود پوشش برای این پسر؟
امام سخن عمار را پسندید و دعایش کرد.
🔸آنگاه امام از کنار کشتهٔ معبد بن زهیر بن امیه گذشت و فرمود: اگر فتنه در انتهای ثریا می بود این جوان به آن دست مییافت!
گر که فتنه در ثریا جای داشت
این جوان روزی به سویش میشتافت
تیغِ حیدر عاقبت کرده خموش
نعرهٔ فتنه خر و فتنه فروش
فتنه را می باید عمارِ بصیر
تا شود خط ولایت را نصیر
در سکوتِ حیله ها لب وا کند
فتنهها را یک به یک افشا کند
#بصیرت #فتنه
#نویسندگان_حوزوی_البرز
@howzavian_alborz