هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📚 در آیه دهم سوره منافقون، با آنکه دو کلمه «فأصدقَ» و «أکنْ»، به هم عطف شدهاند؛ چرا اعرابشان با هم متفاوت است؟
👈"در آیه مذکور، دو فعل مضارع وجود دارد: «أصّدّقَ» و «أکُنْ» که یکی از آن دو به دیگری عطف شده، ولی اعرابشان در برخی قرائات - مانند روایت حفص از عاصم - با یکدیگر متفاوت است. بدین ترتیب که فعل اول، منصوب و فعل دوم، مجزوم است. در اینجا این پرسش به وجود میآاید که چرا دو فعلی که برهم عطف شدهاند، از اعرابی متفاوت برخوردارند؟ درباره علت این تفاوت در اعراب، گفتهاند: فعل مضارع «أصّدّق» به دلیل فاء سببیه یا جوابیهای که بر سر آن وارد شده، و با توجه به اینکه بعد از «لولا»ی تحضیضیه قرار گرفته است، بر اساس قوانین نحوی، باید حرف «أنْ» ناصبه قبل از آن در تقدیر گرفته شود و در این حالت طبیعتاً منصوب خواهد شد. این حکم تنها در صورتی است که قبل از فعل مضارع، حرف «فاء» آمده باشد. اما اگر حرف «فاء» نیاید، فعل مضارع، مجزوم خواهد شد؛ از اینرو فعل دوم «أکُن» مجزوم شده است.
در این حالت، برخلاف حالت قبل که «أن» در تقدیر بود، یک شرط در تقدیر گرفته میشود که این فعل مجزوم(أکن) جواب آن شرط مقدر به شمار خواهد آمد که در اینجا میتوان شرط را «إن تُؤَخٔرنی» دانست.
به عبارتی این آیه با تقدیرهایش اینگونه خواهد بود: «رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی إِلى أَجَلٍ قَریبٍ ف (أن) َأَصَّدَّقَ وَ (إن تؤخرنی) أَکُنْ مِنَ الصَّالِحین».
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از abbasi
#ادبیات_مهارت_محور
📚 پرسش : در آیه ۱۶۲سوره نساء چنین آمده است:
«لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ… وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ…»
عبارت «الْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ» باید مانند «راسخون، مؤمنون و مؤتون» در حال رفع و به شکل «مقیمون» نوشته شود درحالی که منصوب آمده است.
👈پاسخ : در قرآن کریم آیاتی بسیار داریم که یک لفظی بدون اینکه عاملی در کلام باشد منصوب میشود.
در علم ادبیات ابوابی چون باب اختصاص و إغراء و تحذیر بیشتر عهده دار چنین عملیاتی هستند.
مثلاً لفظ منصوب((أهلَ البیتِ))در آیۀ شریفۀ:((…إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً…)).(الأحزاب/۳۳)
در ظاهر عاملی برای نصب ندارد.
ولی گویند در این آیۀ شریفه باب اختصاص جاری شده است به این منظور که قبل از لفظ((أهلَ البیت))یک فعل ((أختصُّ)) یا ((أعنی)) و یا ((أقصدُ)) در تقدیر است که عامل نصب این لفظ شده است.
و در ما نحن فیه نیز عامل نصب لفظ((والمقیمین الصلاة))فعل مقدّر((أمدَحُ)) میباشد که بعد از آن الفاظ مرفوع این لفظ بدلیل داشتن اهمیت فراوان نزد خداوند متعال بسبب فعل((أمدَحُ))منصوب شده است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
واژگان «غبن»، «ضرر» و «خسران» چه تفاوتی با هم دارند؟
"معنای این سه واژه نزدیک به هم است، البته با مقداری تفاوت:
1. واژه غبن: الغَبْنُ، بالتسکین، فی البیع، و الغَبَنُ، بالتحریک، فی الرأْی. و غَبِنْتَ رأْیَک أَی نَسِیته و ضَیَّعْته؛ «غَبْن» به سکون «باء» در خرید و فروش مورد استفاده قرار میگیرد که به فارسی به معنای گول زدن میباشد، خواه این کار به کمتر از قیمت واقعی و یا بیشتر از آن تحقق پیدا کند. و «غَبَن» با فتح «باء» در مورد رأی و نظر کاربرد دارد، وقتی به کسی میگویی نظرت مغبون است؛ یعنی آنرا به فراموشی سپردی و تباهش ساختی.
2. واژه ضرر: این واژه اگر به فتح ضاد (ضَرر) استعمال شود کاربردش در مقابل نفع است، و از اسمای خدا «النافع الضار» شمرده شده است؛ یعنی خداوند به هر کس از بندگان که بخواهد نفع رساننده و هر کس را که بخواهد ضرر میرساند. و اگر به ضم ضاد (الضُّرّ) استعمال شود به معنای بدحالی و ابتلا است، چنانکه خداوند میفرماید: "وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِه"؛و چون انسان را سختى و زیان رسد ما را (در همه حال) به پهلو خفته یا نشسته یا ایستاده مىخواند.
3. خسران: «خسر» و «خسران» به معنای هلاکت و گمراهی است. معنای اصلی آن کمی و نقصان است، و اگر آنرا به معنای هلاکت گرفتهاند، از آن جهت بوده که نتیجه کمبود و نقصان، هلاکت و تباهی است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📚 واژههای قرآنی «حناجر»، «تراقی» و «حلقوم» چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
1️⃣حنجره: در تعریف و توضیح واژه «حنجره» که جمع آن «حناجر» است، عبارات مختلفی به کار برده شده است. اما تعریف واضح آن چنین است: بخشی از مجرای تنفس که بین حلق و ریه قرار دارد و اولین مجرایی است که هوا را از مجرای مشترک، به مجرای مختص تنفس وارد میکند.
2️⃣حلقوم: اصل این ماده، به معنای کندن و جدا کردن است. «حلقوم» که همان حلق و بر وزن «فعلوم» است، متناسب با معنای جدا کردن، به محل ذبح و نحر حیوان گفته میشود. حروف اضافه موجود در حلقوم نسبت به حلق، برای دلالت کردن این واژه بر معنایی فراتر از حلق و به عبارتی امتداد آن میباشد. اما به طور کلی به محل ورود آب و غذا به مِری اطلاق میگردد
3️⃣تراقی: اما معنای «تراقی» جمع مکسر «ترقوه»، ماهیتاً با معنای دو واژه سابق متفاوت است. ترقوه به استخوانهایی گفته میشود که در بالاى قفسه سینه و بین گودی گلو و کتف قرار دارداین استخوان در هر دو طرف گلو (راست و چپ) وجود دارد.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از abbasi
#ادبیات_مهارت_محور
📚 در دعای ماه رجب می خوانیم "وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ"؛ چرا در فراز دوم این دعا، لفظ "جمیع" تکرار نشده است؟
📋 "شرّ" مصدر، جمع آن "شُرُور" به معنای بدى است. این واژه ضد "خیر" است و شامل همه بدی ها و پستی ها است.
در برخی از روایات و ادعیه واژه شرّ برای دنیا نیز تنها و بدون واژه "جمیع" آمده است
برخی می گویند: در عبارت «أعطنی جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخره» کلمه جمیع تکرار شد، ولى در این عبارت «و اصرف عنى جمیع شرّ الدنیا و شرّ الآخره» این کلمه تکرار نشده است، اگر کسی در این عبارات بیندیشد، شاید به این نتیجه برسد که این اختلاف عبارت به این مطلب اشاره دارد که شرّ امرى عدمى است - که همان دورى از رحمت خدا و محرومیت از بخشایش الاهى است -، ولى چون خیر امرى وجودى است، گویا انواع آن بىشمار است. و اما این که چرا «جمیع شر الدنیا، تمامى شرهاى دنیا» در دعا آمده گویا به این جهت است که شرهاى دنیا متعدد است و انواع مختلف دارد، براى همه مردم معلوم نیست.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از abbasi
#ادبیات_مهارت_محور
📚 در دعای ماه رجب میخوانیم (حرّم شیبتی علی النار) خدایا! ریش سفیدم را بر آتش حرام کن. برای افرادی که ریش سفید نیستند یا اصلاً ریش ندارند، این درخواست چگونه معنا پیدا میکند؟
📖 واژه «شیب» اگرچه معنای حقیقیاش موی سفید است و در ماه رجب نیز با به دست گرفتن محاسن همراه میشود، اما در نگاهی وسیعتر شامل تمام موها از هر رنگی میشود: الشَّیْبُ: مَعْرُوفٌ، قَلِیلُه و کَثِیرُه بَیاضُ الشَّعَر، و المَشِیبُ مِثْلُه، و رُبَّما سُمِّیَ الشَّعَرُ نَفْسُه شیْبا».
البته سفیدی مو میتواند کنایه از پیری و ضعف و ناتوانی باشد؛ یعنی خدا یا به دلیل ضعف و ناتوانی در برابر عذاب جهنم، آتش عذاب را بر من حرام کن. چنانکه در داستان حضرت زکریا اینگونه استفاده میشود: «إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً»،شیب در اینجا کنایه از پیرى است.
بنابر این، خواندن این دعا از سوی هر فرد به معنای درخواست پناه از عذاب جهنم است، از آنرو که انسان در برابر عذاب و آتش جهنم ضعیف و ناتوان است.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از abbasi
#ادبیات_مهارت_محور
📖 در آیهی «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً» از لحاظ ادبیات عرب آیا نباید به جای کلمات «أسباطا» و «اثنتی» از کلمات «سبطا» و «اثنی» استفاده میشد؟
📚 پاسخ : عددهای «یازده» و «دوازده» احکام اختصاصی دارند که آنها را از اعداد دیگر، خصوصاً عددهای «سیزده» تا «نوزده» مجزا میکند. برخی از این احکام عبارتاند از:
1️⃣ تطابق هر دو جزء در مذکر و مؤنث بودن: در صورتی که معدود مذکر باشد، هر دو جزء این دو عدد بدون علامت مؤنث استعمال میشود؛ مانند «أحدَ عَشَرَ رجلاً» و «اثنا عشر رجلا» و اگر معدود مؤنث باشد هر دو جزء مؤنث میشود؛
برخلاف عددهای «سیزده» تا «نوزده» که برای معدود مذکر، بخش اول مؤنث و بخش دوم مذکر میآید و برای مؤنث بالعکس؛
2️⃣ معرب بودن جزء اول: در عدد «دوازده»؛ برخلاف دیگر اعداد جزء اول معرب است. از این رو «اثنا» و «اثنتا» برای حالت رفعی و «اثنَی» و «اثنتَی» برای حالت نصبی و جری به کار گرفته میشود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
✳️ قرآن کریم در بیان عذاب الهی گاه از مشتقات ریشه «رمی(تیرباران)» و گاه از مشتقات ریشه «مطر(باران)» استفاده میکند. تفاوت معنایی این دو ریشه در چیست؟
📚 پاسخ:در آیه 4 سوره فیل میخوانیم: «تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیل» که معنای واژه «رمی» به معنای پرتاب کردن و دور انداختن سنگ و یا تیر و یا هر چیزی است که به اندازه کف دست و یا بزرگتر از آن باشد.
اما واژه «مطر» به معنای آبی است که از ابر گرفته میشودکه در قرآن کریم، هرگاه از باب افعال مورد استفاده قرار گرفته باشد برای عذاب به کار میرود. مانند:«فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ».در بیان تفاوت این دو واژه باید گفت:
1️⃣ استعمال مشتقات ریشه «مطر» تنها در زمانی است که چیزی از آسمان به سمت زمین، فرو فرستاده شود؛ برخلاف مشتقات ریشه «رمی» که اعم از این معنا است.
2️⃣ ماده «مطر» فقط شامل مواردی میشود که تعداد زیادی از یک چیز فرو فرستاده شود؛ اما «رمی» شامل پرتاب تنها یک شیء نیز میشود.
بر این اساس، در جایی که از ماده «رمی» استفاده شده است، میتوان اینگونه ترجمه کرد که آنان را با سنگ مورد هدف قرار دادیم و آنجایی که از ریشه «مطر» استفاده شده معنایش آن خواهد بود که بارانی از سنگرا بر سر آنها فرود آوردیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از abbasi
#ادبیات_مهارت_محور
✳️ چرا در آیه ی «وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ ...»، واژهی «جهنم» بین دو روز قرار گرفت؟!
و در آنروز جهنم را حاضر میکنند! (آرى) در آنروز انسان متذکّر خواهد شد، اما چه فایده؟!
📚 همانگونه که در پرسش آمده، چینش این آیه به گونهای است که واژهی «یَوْمَئِذٍ» دو بار در آن تکرار شده است. در تعیین وضعیت ادبی این دو واژه در کتب تفسیری احتمالاتی ارائه شده است،
در نهایت میتوان گفت؛ این آیه، دارای دو جملهی مستقل «جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» و «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» است که هر کدام معنای جداگانه خود را دارند. یکی مرتبط با «ظاهر شدن دوزخ در برابر دیدهها» و دیگری مرتبط با «متذکّر شدن انسانها» است. و کنار هم آمدن آن دو با بهرهگیری از یک واژهی مشابه، نوعی زیبایی در کلام و آرایهسازی در جمله ایجاد میکند، و علاوه بر آن نوعی تأکید در مورد قطعی بودن روز قیامت است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#مسابقه_ادبیات_عرب(۱)
#ادبیات_مهارت_محور
عیّن ما فیه المفعول المطلق أکثر:
(در کدام گزینه مفعول مطلق بیشتری وجود دارد؟)
الف) اِتّبع ما یُعجبک و لا تُعسِّر علی نفسک تعسیراً!
ب) خیر عمل تعمله هو ما یدوم و إن کان قلیلاً، فإنّه أبقی أثراً!
ج) حاسِب النّاسَ حساب من یُداریهم فسبحان من لا یخفی علیه شیءٌ حقّاً!
د) علیک أن تختبر مرارۀ المشاکل اختباراً کثیراً کی تذوق حلاوۀ النجاح جدّاً!
👈 پاسخ سوال رو با ذکر مفعولهای مطلق به آیدی زیر ارسال بفرمایید.
https://eitaa.com/abbasipazhooheshsadegh
آموزش ن:
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📝چرا قرآن در آیه 14سوره عنکبوت به جای نهصد و پنجاه سال میفرماید: هزار سال غیر از پنجاه سال: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً».
پاسخ :
1. از اینکه به جای نهصد و پنجاه سال میفرماید هزار سال غیر از پنجاه سال، دلیلش این است که استثنا دلالت بر تحقق دارد. و ترک آن همراه با تحقق نیست، بلکه به گونهای نزدیک به تحقق است. به عبارت سادهتر اگر گفته شود فلانی هزار سال عمر کرد، ممکن است گمان شود که تقریباً این مقدار عمر کرد نه واقعاً، اما اگر گفته شود، مگر یک ماه یا یک سال، این توهم برطرف میشود و از آن همان مقدار دقیق فهمیده میشود.
2. برخی از مفسران نیز معتقدند که گفتن (هزار سال، مگر پنجاه سال) به جای (نهصد و پنجاه سال)، نگاهی به زیاد جلوه دادن مدت دعوت او دارد. به عبارتی مدت رسالت این پیامبر را بجای چند سده، به یک هزاره نزدیک میکند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#مسابقه_ادبیات_عرب(2)
#ادبیات_مهارت_محور
📚میّز العبارۀ التی جاء فیها المفعول فیه منصوباً:
الف) اُنزل القرآن فی شهر رمضان.
ب) شهر رمضان شهر الصیام.
ج) یصوم المسلمون شهر رمضان.
د) یحبّ المؤمنون شهر الصیام.
👈 پاسخ سوال رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید.
https://eitaa.com/abbasipazhooheshsadegh
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#مسابقه_ادبیات_عرب(2)
#ادبیات_مهارت_محور
📚میّز العبارۀ التی جاء فیها المفعول فیه منصوباً:
الف) اُنزل القرآن فی شهر رمضان.
ب) شهر رمضان شهر الصیام.
ج) یصوم المسلمون شهر رمضان.
د) یحبّ المؤمنون شهر الصیام.
👈 پاسخ سوال رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید.
https://eitaa.com/abbasipazhooheshsadegh
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📚آیا میتوان ضمیر «رسالته» در آیهی تبلیغ را به «ما»ی موجود در «ما انزل الیک» برگرداند؟
📝در آیهی «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»،دو «ما» وجود دارد که اولین آنها(ما أنزل) موصوله و دیگری(ما بلغت) نافیه است. اما واژهی رسالت، اسم است به معنای آن چیزی که رسول(فرستاده) آنرا حمل میکند؛ (اعم از نامه، دستور، خبر و...) که جمع آن رسائل است. این کلمه به ضمیر مفرد مذکری اضافه شده که به «رب» برمیگردد؛ زیرا آن چیزی که رسول (پیامبر اسلام(ص)) آنرا حمل میکند(یعنی ابلاغ ولایت امام علی) رسالتی متعلق به پرورگار است؛ زیرا در اضافه، حرف لام که معنای ملکیت دارد، در معنا مقدر است. در صورتی که ضمیر را به «ما» برگردانیم، این آیه از لحاظ معنا دچار مشکل خواهد شد؛ زیرا این جمله تبدیل به جملهای میشود که معنای آن کاملا بدیهی است و به گفته علمای ادب، خبر از بدیهیات امری بیفایده و خلاف بلاغت است.
به عبارت دیگر، در صورتی که ضمیر را به «ما» برگردانیم، معنای آیه اینگونه خواهد بود: «ای پیامبر آنچه که بر تو نازل شده است را ابلاغ کن، و اگر آنرا ابلاغ نکنی آنرا ابلاغ نکردهای» و این بیان موضوعی بدیهی خواهد بود!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📚واژههایی؛ مانند «وصول» و «بلوغ» که از ریشههای «وصل» و «بلغ» هستند، چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
📝 واژهی «بلوغ» از ماده «بلغ» به معنای رسیدن به انتهای مقصد و منتها از جهت مکان، زمان و ... میباشد.گاهی نیز به چیزی که در شُرُف رسیدن و یا انجامشدن باشد هم گفته میشود، اگرچه کاملا به آن نرسیده باشد.
«وصول» از ماده «وصل» به معنای اتصال و رسیدن، در برابر هجران و دوری است.
بنابراین، «وصول» و «بلوغ» هر دو به معنای رسیدن به چیزی است؛همانگونه که «ایصال» و «ابلاغ» به معنای رساندن است. اما تفاوت بلوغ با وصول در این است که وصول در جایی به کار میرود که «رسیدن» به حد اعلا و بالاترین درجهی خود رسیده باشد؛ اما بلوغ در جایی است که در شرف رسیدن باشد، مانند بچهای که در شرف رسیدن به بلوغ باشد، بالغ گفته میشود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe
هدایت شده از پژوهشگران جوان مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
#ادبیات_مهارت_محور
📚در آیه «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»، واژه «ضنین» چه تفاوتی با واژه «بخیل» دارد که مشتقات آن در دیگر آیات مورد استفاده قرار گرفته است؟
📝 پاسخ : واژه «بخیل» از ریشه «بخل» است که در مقابل «کَرَم» است.
واژه «ضنین» تنها یک مرتبه در قرآن آمده است: «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»؛و آنچه را از غیب به او گویند دریغ نمیدارد».
این واژه از ریشهی «ضنن» است که در معنای «زیاد»،و «چیز نفیس(گرانبها)»مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین «ضنین» به فردی گفته میشود که نسبت به چیزهای نفیس بخل ورزد.
با توجه به این مقدمه، «ضنین» بخل ورزیدن در مورد چیزهای مانند علم است که نزد انسان اهمیت و ارزش دارد و با بخشش آن به دیگران، از ملک انسان خارج نمیشود؛ لذا شبیه به عاریه است. اما بخل در اموری است که با بخشش آن به دیگران، آنچیز از ملک انسان خارج میشود. بنابر این جمله «ضنین بعلمه» صحیح است، اما «بخیل بعلمه» صحیح نیست.
در قرآن کریم نیز هر دوازده مشتقی که از ریشه «بخل» وجود دارد، همگی در ارتباط با بخلورزیدن در امور مالی به کار رفته است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:
http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe