🔴 #اخلاقی
♻️ ادب با خدا
🌻 علامه #حسن_زاده_آملی: ادب با خدا، عبارت است از اقتداى به آداب الهى و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت پاکش؛ که همان عمل به طاعت خداوند عزوجل است و نیز حمد و سپاس او در شدت و گشایش و صبر بر بلا.
🌻 از این رو، ایوب علیه السلام خطاب به خدایش گفت "ُأَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ" (انبیاء/۸۳) حضرت ایوب در این دعا ادب را از دو جهت نگاه داشته است:
1⃣ اول این که نگفته است خدایا! تو مرا به بلا انداخته اى، بلکه مى گوید: مرا بیمار و سختى رسیده است.
2⃣ دیگر این که نگفته است بر من رحم نما! بلکه خود را در معرض رحمتش قرار داده و گفته است تو از همه مهربانان عالم برترى، او چنین گوید، تا مرتبه صبر را حفظ نماید.
📚 رساله لقاءالله، ص ۱۹۴
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#حدیث_روز
♻️ کمبهرهترین مردم از نعمت راحتی
💐 وَ قَالَ الحسن بن علی(ع): أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ.
💐 امام حسن عسکری(ع) فرمود: کم بهرهترین مردم از نعمت راحتی، انسان #کینهتوز است.
📚 تحفالعقول، ص۴۸۸
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#کلام_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#اخلاقى_جتماعى
🌕 لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ.
🌕 بر آوردن نيازهاى مردم پايدار نيست مگر به سه چيز، كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.
📚 حکمت ۱۰۱
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
1_307427952.mp3
21.71M
🎙#صوتی
⚠️ جلسه ۳۱
🎤 واعظ: آیت الله #حائری_شیرازی
🌷 موضوع: انسان شناسی در قرآن
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#سیره_علما
♻️ علامه امینی رحمه الله علیه یکی از علمای ربانی و فقهای متقی و محققان برجسته عصر خود بود که پس از سالها تحصیل و تحقیق و پژوهش با سخنرانی و تالیفات خود از دین اسلام و مذهب تشیع دفاع کرد.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#سیره_علما ♻️ علامه امینی رحمه الله علیه یکی از علمای ربانی و فقهای متقی و محققان برجسته عصر خود بو
#سیره_علما
♻️ علامه امینی در مدرسه نواب
🌕 علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نواب دعوت كردند، قرار شد كه آن پژوهشگر بزرگ اهل بیت سلام الله علیهم، ده روز برای خواص و عوام سخنرانی كند.
🔴 پیدا بود كه چنین مجلسی در نوع خود، مجلسی بی نظیر خواهد بود، جمعیت آن قدر زیاد بود كه بالا خیابان تا چهارراه نادری بسته شده بود. در آن ساعت ها، از دو طر ف خیابان نادری، هیچ اتومبیلی تردد نداشت.
🔵 مردم نه تنها محوطه مدرسه نواب را پر كرده بودند، بلکه در پیاده روها و خیابان نشسته و یا ایستاده بودند.
🌕 علما و فضلا و حتی مراجع تقلید آن وقت خراسان پای منبر علامه امینی آمده بودند.
🔴 تا آن جا كه به یادم مانده است، غیر از آیت الله میلانی، آیت الله میرزا احمد كفایی آقازاده آخوند ملامحمدكاظم خراسانی و آیت الله فقیه سبزواری و آیت الله آقا شیخ كاظم دامغانی در آن مجلس حضور داشتند.
🔵 علامه كه منبر رفتند، خطاب به حضار مجلس شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند: من برای كار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر كردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی كنم كتابخانه ای در شهرهای هند باشد كه من برای جست وجوی علمی ام بدان جا نرفته باشم، عشق و جدیت در عرصه غدیرشناسی، سبب شده بود كه چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم. در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن داشتم.
🌕 همان ساعت های اندك هم، به گونه ای نبود كه بتوان آن را خواب كامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول كار گسترده ای بود كه می باید چند گروه، آن را به انجام می رسانیدند.
🔴 بعد از چهارسال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه كردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت.
🔵 آن روز، آیت الله میلانی پای منبر نشسته بودند؛ طوری كه علامه امینی و ایشان، چهره به چهره یکدیگر بودند، مرحوم علامه كه از تأخیر در پرواز به ایران، سخن می گفت، ناگهان حضار را به وادی دیگری برد كه تصور آن را نداشتند.
🌕 علامه امینی، رو به آیت الله میلانی كرد و با همان لهجه تركی اش فرمود: حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم؛ حالا كه خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا كمبود خوابم را جبران كنم؛ همین كه خوابم برد، در عالم رؤیا چیزی دیدم كه تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم.
🔴 واقعه دیدم! واقعه قیامت را لب های مردم كه همه جای صحرای محشر را پر كرده اند، از تشنگی خشکیده است. كاش تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم ها به این سو و آن سو چرخانیده می شدند. حالا تشنگی و سرگردانی دیگران به من سرایت كرده بود، در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد كه طاقتم تمام شد.
🔵 من كه حال در میان مردم بودم، همراه آنها به هر سو روان می شدم تا به آب دست پیدا كنم. به هر سمت كه شتابان می رفتیم، جز سراب نبود و در حالی كه تشنگی بیشتر آزارمان می داد، سر جای خودمان باز می گشتیم و حیران و نگران می ماندیم، آن ساعت، اضطراب، خرد و كلان خلق را در برگرفته بود.
🌕 ناگهان سرابی و دیوار بلندی نمایان شد. مردم آن جا را دیده بودند كه خیره شده بودند. آن ها ناگاه به آن سمت هجوم بردند؛ طوری كه مرا همراه خودشان بردند
🔴 پیش خودم گفتم: حتماً این جا آب پیدا می شود. برگ سبز علامت آب است نه علامت سراب، حالا می توانم نزدیکتر بروم و تشنگی ام را برطرف كنم، قدم به قدم جلو رفتم تا این كه به جایی نزدیك شدم كه دروازه بسیار بزرگی آشکار شد.
🔵 وقتی نمای آن دیوار بلند و دروازه بسیار بزرگ را دیدم، یاد بناهای تاریخی افتادم كه در جاده ها برای كاروان ها و مسافر ساخته اند.
🔴 درست، وسط آن در بزرگ، مثل درهای بزرگ تیمچه های قدیمی، درب كوتاهی بود كه انگار برای رفت و آمد مردم قرار داده بودند.
🔵 دو سوی آن در كوچك، دو نگهبان بودند كه به هر كس اجازه وارد شدن به آن محوطه بسیار بزرگ را نمی دادند، حالا جمعیت برای رسیدن به آن، سخت هجوم آوردند و می خواهند از آن جا، یکی یکی داخل بروند و سیراب شوند.
🌕 تا خواستم به جلو قدم بردارم، نگهبانی دست راست خودش را طرف سینه ام آورد و گفت: جلو نیا آقا شیخ! من كه نومید شده بودم، اصرار و التماس نکردم و سر جای خودم برگشتم ناگهان، نگهبان دیگر مرا با نام صدا كرد و با لحنی محترمانه گفت: آقا شیخ عبدالحسین امینی! ای صاحب الغدیر!تشریف بیاورید كه بی بی رخصت ورود دادند، تعجب كردم و پیش خودم گفتم؛ مگر این جا كجاست؟
🔴 بعد رو به آن نگهبان كردم و گفتم: آقا! بی بی كه از ایشان اسم بردید، كیست؟ اصلاً این جا كه مردم هجوم آوردند، كجا هست؟ نگهبان لبخند زد و به من خیره شد و گفت: شما كه این همه از علی و زهرا سخن گفته اید، بی بی را نمی شناسی آقا شیخ عبدالحسین!..
ادامه....
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#سیره_علما ♻️ علامه امینی در مدرسه نواب 🌕 علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفت
🔵 چطور نمی دانی كه این مکان، چه مکانی است؟ این جا، جایی است كه در آن حوض كوثر است آقای امینی! همان حوضی كه در قرآن و احادیث اهل بیت خوانده ای و در كتاب خودت آورده ای!
🌕 بی بی زهرای اطهر اكنون سر حوض نشسته اند، تا عاشقان حق را در صحرای قیامت از آب حوض كوثر سیراب كنند، نامحرمان را به این آب گوارای ارزنده راهی نیست!
🔴 بی بی كه از آمدن شما باخبر شدند، رخصت ورود دادند. تشریف بیاورید آقا شیخ عبدالحسین! فرزند روحانی من
🔵 علامه امینی كه به این جای داستان حوض كوثر در صحرای محشر رسیدند، رو به حضرت آیت الله میلانی كردند و گفتند: حضرت آیت الله میلانی! همین كه یك پای خودم را آن طرف در گذاشتم، نسیم خوش و خنکی وزید كه تا آن لحظه، مشام من، چنین نسیمی را حس نکرده بود! بعد آرام آرام به سوی حوض كوثر جلو رفتم. وقتی نزدیك آن رسیدم، بی بی را دیدم كه تمام قد بلند شدند و با لحن مهربانانه ای فرمودند:
🌕 فرزند روحانی من! بیا! جلوتر بیا!
شوق زده شده بودم! از این كه حضرت زهرا از من با عنوان فرزند روحانی من تعبیر كرده بودند، از خرسندی در پوستم نمی گنجیدم.
🔴 ناگهان، صدای گریه و ناله مردم در مدرسه نواب بلند شد، مجلس خطابه، مجلس دیگری شد. علامه امینی كه هنوز بالای منبر نشسته بود.، غش كرد، حدود یك ربع ساعت، صدای هق هق گریه جمعیت به گوش میرسید. انگار، علامه امینی حضار را همراه خودش به صحرای محشر و وادی حوض كوثر برده است.
🔵 مرحوم آیت الله میلانی، كه عمامه خودش را از سر برداشته بود، مثل مردم گریان و نالان بود. شانه های آقا می لرزید.
🌕 صدای علامه امینی بلند شد:
خوشا به حال شما! خوشا به سعادت شما! حضرت آیت الله میلانی! قدر خودتان را بدانید و می دانم كه قدر خودتان را می دانید. تکرارها و تأكیدهای علامه امینی قابل تأمل بود.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
🔴 #اخلاقی
🔰 خدا، همسایه دیوار به دیوار و تکیه گاه محکم
🍁 حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری: ما اين مقداري که فکر ميکنيم ايمان به قيامت داريم، چرا در اعمال ما اثر نميکند؟ به خاطر اينکه خيلي از آن، تصور و توهم است.
🍁 اگر کسي يک صحنه از قيامت را بالحس و الوجدان ببيند، منظم ميشود، درست متوجه ميشود که کجا چه خبر است، چگونه بايد رفت.
🍁 در دعاي مشلول می خوانیم :«يَا جَارِيَ اللَّصِيق يَا رُكْنِيَ الْوَثِيقَ» [یعنی ای همسایه دیوار به دیوار من، ای همراه من، ای تکیه گاه محکم من] هر جا که انسان کمي احساس فاصله يا مشکل ميکند، ميبيند که عجب، خدا هست.
🍁 آن حس و حالهایی که يک وقتي يک نفر در جبهه، در بيابان، در مشکلات، يک تجلّي ديده بود، وقتي متذکر ميشود، همان [حال و توجه و ارتباط] ميآيد و ميگويد: ببين، من در آنوقت با تو بودم و الآن هم هستم، بعد هم هستم.
🍁 خيلي وقتها جاخالي داده ميشود، هرچه مشکل شديد باشد، او جاخالي نميدهد. به سمت او ميروي، ميبيني که هست. تکيه ميکني، ميبيني تکیه گاه محکم است، اگر کوتاهي باشد، در اعتماد ما است.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
⚠️ #اخلاقی
🎤 آیت الله #تحریری
🔸 موضوع: حیات واقعی
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
🔴 #اخلاقی ⚠️ #یاد_مرگ 2⃣ ♻️ یاد مرگ عامل اصلی تربیت 💦 حجت الاسلام و المسلمین #عالی: هيچ عاملي از
🔴 #اخلاقی
⚠️ #یاد_مرگ 3⃣
♻️ عوامل آسان تر شدن مرگ
💦 حجت الاسلام و المسلمین #عالی: در روايات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان مي کند. پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد، اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود.
💦 پيامبر فرمود: حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد، خود ايشان شهادتين را تلقين مي کند.
💦 امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود.
💦 مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة (من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد، شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني بودند که در حال احتضار بود، پيامبر آن جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله، جوان زبانش بسته بود، پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي؟ مادر گفت که او شش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم.
💦 پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست، او در سختي است. زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد. زبان جوان باز شد، پيامبر گفت که چه مي بيني؟ گفت: يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است.
💦 پيامبر فرمود که بگو: يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير، اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش، جوان اين را تکرار کرد، گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد، بعد راحت جان داد.
💦 محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد.
👈 ادامه دارد...
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
🔴 #اخلاقی 🔰 راه تحصیل تقوا 7⃣ ♻️ امتحانات خدا؛ مقدمه رشد انسان 🎤 آیت الله #خوشوقت 🍁 آیهی «وَ إِ
🔴 #اخلاقی
🔰 راه تحصیل تقوا 8⃣
♻️ امتحانات خدا؛ مقدمه رشد انسان
🎤 آیت الله #خوشوقت
🍁 آیهی «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن» را خدای متعال به عنوان سرّ عنایت خودش و تعظیم و تجلیل از ابراهیم علیه السلام نازل فرموده است؛ یا رسول الله صل الله علیه وآله بیاد آور زمانی را که خدا ابراهیم علیه السلام را با کلماتی آزمایش کرد و ابراهیم علیه السلام هم آن کلمات را انجام داد و به جا آورد. آن کلماتی که خدا به ابراهیم علیه السلام گفت، چه بود؟
👈 کلمهی دوم
🍁 ابراهیم علیه السلام در حدود نود چهار سال سن داشت، هنوز خدا بچّهای به او نداده بود، زن ابراهیم علیه السلام بچّهدار نشده بود؛ عقیم بود. او یک کنیزی به نام هاجر علیه السلام داشت؛ دید حالا که بچّهدار نمیشود طوری نیست این کنیز را به ابراهیم علیه السلام بدهیم، خدمت کند.
🍁 اتّفاقاً خدا یک پسری به نام اسماعیل علیه السلام به این هاجر علیه السلام داد. این زن نتوانست این مسأله را ببیند؛ شیطان در جلدش رفت و گفت: این کنیز و بچّه را باید ببری یک جایی بگذاری که نه انسان باشد نه روزی و آب و…؛ یعنی بمیرد دیگر. یکچنین حالتی برای بیچاره پیدا شد.
🍁 خدا هم به ابراهیم علیه السلام دستور داد هر چه این زن میگوید عمل کن. او این مادر و پسر علیه السلام را برداشت و آورد مکّه گذاشت. آنجا هیچچیز نبود؛ نه آب داشت، نه نان داشت، نه انسان داشت؛ هیچچیز نبود. کوه خالی، گذاشتشان آنجا و گفت: خدا گفته است دیگر. نگفت: آخر انسان را که اینجا نمیگذارند. این همه جاهای خوب هست؛ انسان دارد، نان دارد، آب دارد. این حرفها را نزد چون خدا ایمان زیاد به او داده بود.
🍁 این حرفها در انسانی که دارای ایمان زیاد است نمیزند امّا کسی که ایمانش ضعیف است؛ میزند و میگوید انسان عاقل میآید اینجا زندگی کند؟ این معنایش مردن است دیگر؛ نه آب دارد، نه نان دارد، نه چیزی. خدا به او گفت: آنها را بگذار و برگرد؛ حق نداری بمانی. ابراهیم علیه السلام هم آنها را گذاشت و برگشت.
🍁 همهی اینها را به عنوان امتحان انجام میداد. امّا سخت بود؛ مگر میشود پدر در نود و چهار سالگی خدا یک پسر به او بدهد، حالا او را بیاورد وسط بیابان بگذارد تا گرگها بخورند؟!
🍁 هیچکس این کار را نمیکند امّا ابراهیم علیه السلام میگفت: کسی که گفته اینها را ببر آنجا بگذار، فکرهایش را کرده است. گذاشت آنجا و برگشت، امّا آنها را به خدا سپرد.
🍁 در مدت کوتاهی آب آنها تمام شد مادر چند مرتبه بین دو کوه صفا و مروه رفت و آمد کرد تا ببیند آبی، چیزی میبیند برای این بچّه بیاورد، امّا گیر نیاورد. آخر سر آمد دید این بچّه پایش را در اثر عطش به زمین مالیده و از زمین دارد آب در میآید. اطراف آب را سنگچین کرد و حوض درست شد، آبها جمع شد، عدّهای بودند اطراف مکّه زندگی میکردند دیدند اینجا لاشخورها و عقابها دارند دور میزنند و میپرند، احساس کردند چیزی باید اینجا باشد که اینها میچرخند. آمدند دیدند بله؛ یک مادر و بچّه و حوض آبی هست. آن موقع آب خیلی قیمت داشت. پیشنهاد کردند اجازه بده ما هم بیاییم اینجا چادر بزنیم؛ تا با شما زندگی کنیم و از این آب استفاده کنیم.
🍁 آنها هم از خدا میخواستند؛ لذا اجازه دادند، آنها هم اینجا آمدند. نفری یک بز، یک گوسفند هم به اسماعیل علیه السلام دادند. اینها هم زندگیشان کم کم راه افتاد، این هم یکی از امتحانات سنگین ابراهیم خلیل علیه السلام بود که کاملاً آنگونه که خدا میخواست انجام داد.
👈 ادامه دارد...
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🔸 #مدرسه_عباسقلی_خان
⚠️ جلسه: ۲۰
🔰 دوره آموزشی تحریف از دیروز تا امروز
🎤 حجت الاسلام و المسلمین #بابائی
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#حدیث_روز
♻️ معیار حقگویی و باطلگویی
💐 امام موسیکاظم علیهالسلام: أَي فُلَانُ اتَّقِ اللَّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فِيهِ هَلَاكك فَإِنَّ فِيهِ نَجَاتَك أَي فُلَانُ اتَّقِ اللَّهَ وَ دَعِ الْبَاطِلَ وَ إِنْ كانَ فِيهِ نَجَاتُك فَإِنَّ فِيهِ هَلَاكك.
💐 اى فلانى! از خدا پروا دار و حق را بگو؛ هر چند هلاکت تو در آن باشد که بىگمان نجات تو در آن است.
💐 اى فلانی! از خدا پروا دار و باطل را ترک کن؛ هر چند نجات تو در آن باشد که بىگمان هلاکت تو در آن است.
📚 تحفالعقول، صفحه ۴۰۸
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#کلام_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#سیاسی_علمی_تاریخی
🌕 روزگارى بر مردم خواهد آمد كه محترم نشمارند جز سخن چين را، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار كمك به نيازمندان خسارت، و پيوند با خويشاوندان منّت گذارى، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم است، در آن زمان حكومت با مشورت زنان، و فرماندهى خردسالان، و برترى خواجگان اداره مى گردد.
📚 حکمت ۱۰۲
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#مناسبتی
☀️ تولد: ۱۳۵۱/۹/۱۵
🥀 شهادت: ۱۳۹۵/۸/۲۲
♻️ ۲۲ آبان ماه سالروز شهادت اولین خبرنگار مدافع حرم شهید محسن خزایی
⬇️⬇️⬇️⬇️
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#مناسبتی ☀️ تولد: ۱۳۵۱/۹/۱۵ 🥀 شهادت: ۱۳۹۵/۸/۲۲ ♻️ ۲۲ آبان ماه سالروز شهادت اولین خبرنگار مدافع حرم
#در_محضر_شهدا
#مناسبتی
🥀 فعالیت فرهنگی شهید محسن خزایی در سوریه
🎤 راوی: برادر شهید
🍁 قبل از آغاز درگیری های سوریه، به عنوان مدیر امور اداری بیت مقام معظم رهبری در سوریه به همراه خانواده اعزام شد؛ ولی یک ماه نگذشته بود که درگیری های سوریه آغاز شد، او خانواده اش را سریعا از سوریه به زاهدان فرستاد و خودش همان جا ماند، می گفت مظلومیت مردم سوریه روایت نمی شود، می گفت مسئولیتی به عهده ما است و باید آن مظلومیتی را که در سوریه اتفاق میافتد را به گوش جهانیان و مردم برسانیم.
🍁 او تلاش می کرد که روایتگر زنده ای از این جنگ باشد، و علاوه بر اینکه در بیت مقام معظم رهبری کار می کرد، به ساخت برنامه های خبری و ارسال آنها به شبکه خبر اقدام کرد.
🍁 خبرگزاری بی بی سی و الجزیره اعتراف می کردند که او جزء خبرنگاران شجاعی بود که در نزدیک ترین نقطه به محل درگیری و نقاط خطرناک می رفت و خبر تهیه می کرد.
🍁 به او می گفتم چرا وقتی گزارش تهیه می کنی کلاه آهنی بر سر نمی گذاری؟ می گفت اگر من کلاه آهنی بگذارم در مقابل دشمن ضعف را به نمایش می گذارم، می گفت از لحاظ اصول خبرنگاری زیاد شایسته نیست که کلاه بر سر داشته باشم.
🍁 حاج محسن تا زمان شهادت ۵ سال و اندی در سوریه بود،از ابتدا تا لحظه شهادت در سوریه بود؛ در واقع از اواخر سال ۹۰ رفت و در ۹۱ خانواده را بردند و مستقر شدند و بعد از درگیری ها بدون وقفه و تنها بعد از ۴ یا ۵ ماه برای مرخصی می آمد و اینجا هم که بود بی قرار بود.
🍁 در دوران جنگ هم علاقه زیادی به جبهه رفتن داشت و همیشه هم دوست داشت ادای تکلیف کند اما به خاطر سن و سال کمی که داشت اعزام نشد و این فرصت اینجا برایش فراهم شده بود.
🍁 از همان زمانی که سن و سال کمی داشت شور و حالی در وجودش بود که به قول خود بچه های جنگ، طوری جنگ را روایت می کرد که مایی که در جنگ بودیم تعجب می کردیم که گویا در جنگ بوده است.
🍁 می گفت دعا کنید که بیبیزینب من را پس نزند و انشاءالله شهادت نصیب من شود، ما هم می گفتیم این حرف را نزن چون برای ما شهادتش سخت بود.
🍁 وقتی خودم رزمنده بودم از خدا می خواستم که اول صبر شهادت را به پدرم بدهد و بعد شهادت را نصیب من کند، اینقدر بچه هایش را دوست داشت، وابستگی خاصی به فرزندانش داشت، برادرم هم همین طور بود و خواهرهایم سنگ صبوری برایش بودند، و من چون برادر بزرگ تر بودم، بیشتر حس بازدارندگی را در مقابل او داشتم و او همیشه از من حساب می برد.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
#طلبگی
♻️ ارزش لباس روحانیت
☀️ #امام_خامنه_ای(حفظه الله): قدر اين عمامه را هم بدانيد، اگر ماها به لوازم اين عمامه عمل بكنيم، چيز بسيار شريفى است.
☀️ اين لباس، همان
چيزى است كه دشمن نتوانسته آن را فتح كند، كسانى از اهل اين لباس فاسد شدند و در طول تاريخ، فسادشان هم
ضررهاى بسيار شديد و لطمههاى بزرگى به اسلام و مسلمين زده؛ اما دشمن نتوانسته اين حصار منيع را فتح كند.
☀️ با اهل اين لباس خيلى هم مبارزه كردند؛ خيلى هم توى سرشان زدند؛ خيلى هم دام بر سر راهشان گستردند؛ اينها
در طول اين سالهايى بود كه ما يادمان است، يا قريب به زمان ما بود؛ مثل زمان رضاخان كه بنده يادم نيست، اما
قضايايش را اجمالاً شنيدهام.
☀️ جاها و جاذبههايى درست كردند، تا طلبه را كه در مضيقههايى گرفتار مىشود، از درس
و بحث و حوزه به آنجاها بكشانند و دهانش را با يك آبنبات شيرين كنند؛ براى اينكه از اين سمت منخلعش كنند.
☀️ البته يك عده از سستعنصرها و آدمهايى كه آن نضج شخصيتىِ لازم را نداشتند، رفتند و مجذوب هم شدند؛ اما آنها قادر نشدند كه اين قلعه را فتح كنند.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯