eitaa logo
حوزه آنلاین
7.9هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
263 ویدیو
102 فایل
🔻در هوای حوزه تنفس کنید... 🔹 تحت اشراف جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه ارتباط با ما: @Shahrelm
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ آغاز سير و سلوك‏ آقا سيد على در ابتداى جوانى، بنابر امر پدر بزرگوارشان، با امام قلى قراباغى و سپس با پدر بزرگوارشان، حاج ميرزا حسين قاضى مصاحبت اخلاقى داشته‏اند. پس از هجرت به نجف اشرف در درس مرحوم آيت‏الله شيخ حسن مامقانى حاضر شده، اما پس از مدتى، دست و دامن از دنيا شسته و به كلى از اسباب عادى منقطع و با تمام‏ اركان، مشغول تصفيه‏ى نفس و باطن گرديد و به خدمت جمعى از بزرگان اوليا رسيد و با عده‏اى از شاگردان اخلاقى مرحوم آخوند مولا حسين‏قلى همدانى آشنا شد، ولى مصاحبت تام با آقا سيد احمد تهرانى معروف به «كربلايى» داشته. عده‏ى زيادى از اعلام عصر ما، از شاگردان اخلاقى ايشان بوده‏اند. پدر آن جناب، حاج ميرزا حسين قاضى در سال 1285 هجرى در تبريز ديده به جهان گشود. وى از شاگردان اخلاقى و درسى آقا ميرزا محمد حسن شيرازى بود. ايشان در 4 ربيع الاول سال 1366 هجرى، در نجف اشرف وفات نمود و در وادى السلام نجف، كنار پدر بزرگوارشان، به خاك سپرده شد. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۳ ... مرحوم استاد مى‏فرمود: در ابتداى جوانى- كه در سن هجده سالگى بودم- پدرم سفارش فرمود هر روز ساعتى نزد امام قلى قراباغى- كه پيرمردى باكمال بود- بروم و از مصاحبت با ايشان، بهره‏مند گردم، گرچه سخنى نفرمايد. بنابراين هر روز بعد خدمت وى مى‏رسيدم. گاه‏گاهى سخنانى مى‏فرمود.[1] يكى از شاگردان ايشان مى‏گفت كه استاد، اين بيت را زياد مى‏خواندند: عن قريب است كه از ما اثرى باقى نيست‏ جام بشكسته و مى ريخته و ساقى نيست‏ نيز يكى از شاگردان ايشان گفته است: وقتى از تهران به قصد زيارت عتبات و ملاقات استاد به نجف رفتم، در ابتداى ورودم، استاد را ملاقات كردم، وى بالبداهه، اين رباعى را خواند: اى دل تو مگو كه بعد هفتاد و دو سال‏ قربانى دوست گشتن امرى است محال‏ آن كلمه كه اولش حلال است و حرام‏ يك چله بگوى تا محال آيد حال‏ يكى از دوستانى كه ايشان را ملاقات كرده بود مى‏گفت: «با آن كه چهار همسر و فرزندانى زياد و نزديك به 36 نفر نان‏خور داشت، مثل كسى بود كه كسى را ندارد! عجيب اين بود كه راه عادى براى معيشت خود و عيالاتش نداشت.» استاد علامه به نقل از ايشان مى‏فرمود: «من برخلاف مرحوم بهارى هستم، هر چه در زندگى فشارهاى مادى و تنگدستى من بيشتر مى‏شود، حال من خوش‏تر است.» ________________________ [1] ذكر حالات و كمالات ايشان را در كتاب احوالات عرفا پاسداران حريم عشق) نگاشته‏ايم. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۴ ... نيز استاد[علامه طباطبائی] مى‏فرمود: «در سال‏هايى كه در نجف اشرف بودم و بر اثر جنگ، بروات به عراق نمى‏آمد، و معيشت بنده هم از ملكى بود كه در تبريز داشتم و به مقدارى هم كه ممكن بود نسيه و قرض كرده بودم، روزى به تنگ آمدم، با ناراحتى تمام به مدرسه بخارايى‏ها- كه استاد روزها در آنجا بودند- رفتم تا جريان خود را به ايشان بگويم، همين كه نزدشان نشستم پيش از آن كه سخنى بگويم، فرمود: "الآن از طرف يكى از خانواده‏هايم آمده‏اند كه وضع حمل فلانى است، براى مخارج پولى بدهيد، گفتم: ندارم، رفت و برگشت و گفت: حداقل پولى بدهيد تا چند نخ سيگار براى قابله بخريم، گفتم: ندارم! رفت. از طرف خانواده‏ى ديگر آمدند و پول خواستند، گفتم: ندارم، رفتند!» استاد مى‏فرمود: اين گفتار را با حالى خوش مى‏فرمود، يكى مى‏گفتند و ده برابر آن مى‏خنديد! پس از سخنان ايشان، مشكل خود را فراموش كرده و از گفتارشان تسليتى حاصل نمودم و ناراحتى از من زدوده شد، لذا چيزى نگفتم و برگشتم. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۵ ... هم چنين استاد[علامه طباطبائی] مى‏فرمود: يكى از علما- كه الآن در تهران است- مى‏گفت: من در نجف، در همسايگى ايشان بودم، روزى ديدم از طرف منزل‏شان مى‏آيند و مى‏خندند و مى‏گويند: خانه‏ى ما خسف شد[یعنی فرو ریخت]! من با تركى به وى گفتم كه خانه‏ات خسف شده، مى‏خندى؟! (الآن پشيمانم كه چرا آن چنان گفتم.) معلوم شد آن روز صبح، همه از خانه بيرون رفته بودند. تنها كلفتى كه كار مى‏كرده در خانه بوده، او هم در كنار پله گردان اطاق‏هاى فوقانى سالم مانده و هيچ آسيبى به كسى نرسيده است. يكى از شاگردان ايشان مى‏فرمود: شخصى براى من نقل كرد كه: عازم مسجد كوفه شدم و هيچ در كيسه نداشتم، اتفاقى به مرحوم قاضى برخوردم. ايشان هم عازم بودند، ولى هيچ نداشتند كه حد اقل پول عرابه را بدهيم. پرسيدم: پول داريد؟ فرمود: خدا رحيم است. در اين هنگام كه ايشان ايستاده بودند و نزديك بود سوار شويم، مرد عربى آمد، به ايشان سلام كرد، دست به دست ايشان زد و خوش‏باش گفت و رفت، معلوم شد آن عرب، پولى به استاد داده، استاد به من نگاه كرد و گفت: نگفتم خدا رحيم است! با آن پول مخارج رفت و آمد و پول قند و چايى را مصرف كرديم و هيچ از آن باقى نماند. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۶ ... استاد مى‏فرمود: روزى در مدرسه بخارايى‏ها، در حجره‏اى كه در اختيار آيت الله قاضى بود جمع بوديم. بعضى از علماى تهران نيز براى ملاقات ايشان حاضر بودند، حجره پر از جمعيت بود. آيت الله قاضى از توحيد افعال سخن مى‏گفت، در اين هنگام، طاق حجره‏اى از مدرسه ديگرى- كه پشت حجره‏ى استاد قرار داشت- خراب شد و صداى فرو ريختن بلند شد و از روزنه‏ى بخارى، گرد و خاك به داخل حجره‏ى استاد آمد. همه‏ى جمعيت وحشت‏زده، هر كدام سبقت مى‏گرفتند تا از حجره به حياط مدرسه پناه آورند، ولى آيت الله قاضى از آن جايى كه نشسته بود، حركت نكرد تا آن كه سر و صدا و گرد و غبار خوابيد! جمعيت در حال برگشت به داخل حجره بودند كه آيت الله قاضى صدا مى‏زد: بياييد موحدين، بياييد موحدين! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۷ ... يكى از شاگردان ايشان مى‏فرمود: هنگامى كه از مسجد كوفه، با عده‏اى از دوستانشان براى قدم زدن به اطراف مسجد بيرون مى‏آيند، آيت الله قاضى براى آنان صحبت مى‏نمود تا آن كه به بلندى و تپه‏اى مى‏رسند، در آنجا مى‏نشينند، استاد صحبت با آنان را ادامه مى‏دهد، در اين هنگام، مار سياه بزرگى به سوى جمعيت مى‏آيد، استاد با بى‏اعتنايى به سخن خود ادامه مى‏دهد، ولى همراهان را وحشت فرامى‏گيرد، چون مار نزديك مى‏شود، استاد مى‏فرمايد: «مت باذن الله»، مار ديگر حركت نمى‏كند. مرحوم قاضى پس از مدتى سخن گفتن همراه جمعيت به مسجد كوفه برمى‏گردند. بحر العلوم رشتى، يكى از همراهان ايشان، وارد مسجد نمى‏شود و به بلندى برمى‏گردد تا حال مار را دريابد (بى‏آن كه به كسى بگويد) چون مى‏رسد، مار را مرده مى‏يابد، سپس برمى‏گردد. همين كه چشم مرحوم قاضى به وى مى‏افتد، مى‏فرمايد: رفتى، ديدى و اطمينان يافتى؟! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۸ ... هم چنين همان شاگرد مى‏فرمود: هنگامى كه در صحن كاظمين با دوستان نشسته بوديم، ديديم كليددار مى‏آيد (به معرفى بعضى كه فلانى از شاگردان آسيد على قاضى است) نزد ما نشست و گفت: من از مرحوم قاضى، چيزى ديده‏ام. وقتى در ذهنم درباره‏ى مبدأ، شك ايجاد شد، نمى‏توانستم مشكل خويش را به كسى بگويم، مدت‏ها گذشت ولى مشكلم حل نشد، بنابراين به نجف اشرف آمدم و به امير مؤمنان- عليه السلام- متوسل شدم و گفتم: «اگر چه همه‏ى شما يك نوريد، ولى اين مشكلم را به تو مى‏گويم، اگر حل شد چه بهتر، وگرنه ايمانم از دست مى‏رود.» شب به مسجدى رفتم و نماز خواندم. پس از نماز، نزد آقاى شريعتمدارى رشتى- كه در مجلس ختمى شركت كرده بود- نشستم و جريان خود را به وى گفتم. ايشان مرا به آقا سيد على قاضى راهنمايى كرد. نزد آقاى قاضى آمدم، عده‏اى نزد ايشان بودند كه نمى‏توانستم سخنم را بگويم، چون نشستم، مرحوم قاضى نگاهى به جمعيت كرد، همه برخاستند و رفتند، سپس من مشكل خود را به ايشان گفتم، فرمود: فردا صبح زود بيا و كسى را با خود نياور. آن شب مهمان كليددار نجف بودم. صبح زود، تنها نزد ايشان رفتم. مرحوم قاضى گفتن ذكر (الله) را به من دستور داد، گويا فرمود: «اين ذكر را بگو (چيزى نيست) رفع مى‏شود.» من مشغول به گفتن ذكر شدم، پس از آن، شك من رفع شد و اثرى از آن نماند؛ به طورى كه خودم را مذمت مى‏كردم. پس از مدتى براى تشكر به خدمتشان رسيدم، تا مرا ديد فرمود: الحمد لله رفع شد. سپس فرمود: گفتن آن ذكر را ادامه بده. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۹ ... نيز آن شاگرد نقل فرمود: آقا سيد على كماره‏اى گفت: من از مرحوم‏ قاضى- رحمه الله- چيزى ديده‏ام، وقتى در مبدأ شك كردم، به طورى كه شب و روز ناراحت بودم و نمى‏توانستم به كسى بگويم، چند سالى همين گونه بودم. سرانجام روزى خدمت مرحوم قاضى رسيدم و مشكل خود را گفتم، فرمود: «روايت مطالعه كن»، اين حرف، به نظرم خيلى سطحى رسيد، گفتم: من در مبدأ شك دارم، ايشان دوباره گفت: روايت مطالعه كن، تا اين كه هنگام مطالعه‏ى يكى از ابواب فقه (اصول)، ناچار شدم به حاشيه رجوع كنم. در حاشيه اتفاقى روايتى ذكر شده بود. پس از خواندن آن روايت، شك من برطرف شد، به طورى كه خود را سرزنش مى‏كردم كه اين چه حالى بود؟! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۰ ... نيز آن شاگرد نقل مى‏فرمود: هنگامى كه آقاى خمينى (رهبر انقلاب اسلامى ايران) در سفر زيارتى‏شان به عتبات، با دو نفر از آقازاده‏هاى نجف، به خدمت آيت الله قاضى رسيدند، آن روز استاد، درباره‏ى امورى كه امروز ايشان به آن اشتغال دارند، سخن فرمود، من با خود گفتم چه شده كه استاد برخلاف هميشه سخن مى‏گويد؟! امروز متوجه اين امر شده‏ام (البته اين سخن را در اوايل قيام ايشان، در سفرى كه به ايران نموده بودند مى‏فرمود) و مى‏گفت: از آقاى خمينى هم پرسيدم: از خصوصيات كلام آيت الله قاضى- رحمه الله- نظرتان هست؟ فرمود: خير. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۱ ... نيز آن شاگرد نقل مى‏فرمود: آيت الله قاضى خبر مرجعيت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى را به وى داده بود. هرگاه مرحوم اصفهانى خدمت ايشان مى‏رسيده مى‏گفته: پس چه شد؟ پس از مرجعيت هم تا مدتى از جهت مادى، به مرحوم قاضى رسيدگى مى‏نموده است. اما پس از مدتى، معلوم نيست به واسطه‏ى چه امرى، كمكى نمى‏نموده است. مرحوم قاضى، هيچ راه معيشت عادى نداشته، روزى در يكى از كوچه‏هاى نجف اتفاقى مرحوم آيت الله قاضى با سيد و اصحابش برخورد كرد. آقاى قاضى صورت خود را به سوى ديوار كرده و به ظاهر بند زير جامه‏ى خود را مى‏بندد كه مبادا سيد نخواهد با مرحوم قاضى ملاقات صورى داشته باشد. (البته شايد علت‏ كناره‏گيرى سيد اين بوده كه به استاد نسبت تصوف مى‏داده‏اند، سيد هم از نظر ملاقات و جهات ديگر، ظواهر را ملاحظه مى‏كرده است.) 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۲ ... هم چنين گويند: چون به حرم مشرف مى‏شد، عباى خود را به سر مى‏كشيد، وى مى‏فرمود: جمعيت و كثرات در قلب اثر مى‏گذارند؛ لذا هر چه به آن‏ها كمتر نظر افتد، بهتر است. يكى ديگر از شاگردان ايشان نقل مى‏فرمود: از استاد، (در اوايل شاگردى‏ام) تقاضاى درس فقهى نمودم، قبول فرمود. بنا شد كتاب صلاة را شروع كنند، روز اول كه خدمتشان رسيدم، كتاب «وسائل الشيعه» را باز كرد و اخبارى كه در اوقات نماز است خواند و شروع به گريه كردن نمود. (گويا فرمود: تا چند روز حاضر شدم و استاد را بدين منوال ديدم) پيش خود گفتم: اين كه درس نمى‏شود و ديگر نرفتم! هم چنين آن شاگرد مى‏گفت: استاد بارها مى‏فرمود: كسى كه بر نماز اول وقت مواظبت كند و به جايى نرسد، بر من چه كند ... 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۳ ... نيز گويند: شبى در مسجد كوفه مى‏فرمود: ديشب (از اول شب تا صبح) تسبيح در و ديوار مسجد نگذاشت بخوابم! يكى از روحانيون مى‏گويد: در دوران جوانى، خواستم به عتبات عاليات مشرف شوم، در كرمانشاه، خدمت يكى از عالمان آن شهر رسيدم. ضمن صحبت از او پرسيدم: هنگامى كه به عتبات رسيدم، به خدمت چه كسى برسم كه از همنشينى با او بهره‏مند گردم؟ فرمود: شخصى است به نام حاج ميرزا على آقاى قاضى، بد نيست او را ملاقات كنى. چون به نجف مشرف شدم، روزى به منزل آقا رفتم، نبود، برگشتم. صاحب خانه گفت: كجايى؟ حاج ميرزا على آقا دو مرتبه به سراغ شما آمده و فرموده:در خانه باشد كه من به ديدنش مى‏آيم. در اطاق با دوستانم نشسته بودم كه صاحب منزل پس از مدتى آمد و گفت: آقا مى‏آيند. در اين هنگام مرحوم آقاى قاضى- عبا بر سر- به منزل تشريف آوردند، عبا را از سر برداشته وارد اطاق ما شدند، سپس سلام‏ كرده، نشست و پس از احوال‏پرسى فرمود: وقتى به نجف آمديد به ديدنتان آمدم، ولى نبوديد، من با پدر شما هم‏حجره بودم، بسيار اتفاق مى‏افتاد كه لباس يكديگر را مى‏شستيم. حال اگر لباس چركى داريد، بدهيد تا بشويم! عرض كردم، اين چه فرمايشى است؟! از بنده امتناع و از ايشان اصرار. سرانجام صاحب منزل گفت: هر چه آقا مى‏گويند، عمل كنيد! ناچار پيراهنى دادم تا بشويند. سپس فرمود: من شب‏ها نمى‏توانم از شما پذيرايى كنم، ولى ظهرها بايد نزد ما بياييد. قبول نكردم، فرمود: پس غذا مى‏فرستم. دوستان گفتند: آقا، ما هم هستيم. فرمود: تا دو نفر را مى‏توانم پذيرايى كنم، سپس رفت. نزديك ظهر، غذايى كه سه نفر را سير مى‏كرد آورد و رفت. من ديدم زحمت ايشان است كه هر روز غذا بياورد، لذا از دوستان خواهش كردم كه ظهرها مرا معاف بدارند تا به خانه‏ى آن مرد خدا بروم. آن‏ها هم قبول كردند و ظهرها به خدمتشان مشرف مى‏شدم و از كمالاتشان استفاده مى‏كردم تا آن كه روزى دوستان مايل شدند به اتفاق آقا، به مسجد كوفه مشرف شويم. غذايى آماده نموديم و با آقا به كوفه رفتيم. پس از صرف شام، آقا فرمود: مرا آزاد بگذاريد. ما شب را خوابيديم، اما آقا بيدار بودند. چون صبح ايشان را ملاقات كرديم، ما نشاط ايشان را نداشتيم. هنگام برگشت به ايران، من و دوستانم هر چه پول زيادى داشتيم- كه به چهل دينار مى‏رسيد- به ايشان اهدا كرديم (بدون اين كه بگويم پول من چه قدر بوده) پولى كه از من بود، بدون كم و زياد، برداشت و بقيه را پس داد و فرمود: اين را هم براى آن برداشتم تا يك دوره زيارت براى پدرتان بنمايم چون مدت‏ها بود نظر داشتم، اما وسايلش فراهم نمى‏شد. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۴ ... يكى از شاگردان ايشان مى‏گفت: شخصى به نام آقا شيخ ابراهيم، اوصاف استاد را شنيده بود و از كربلا به نجف خدمت استاد رسيد، در جلسه‏اى كه شاگردان مرحوم قاضى حاضر بودند گفت: رفقاى شما تنبل‏اند، به من دستورى بدهيد، به كوفه مى‏روم و مشغول مى‏شوم. هر وقت مشرف شديد، شما را ملاقات خواهم كرد. استاد قبول‏ فرمود و دستوراتى داد. شيخ ابراهيم رفت و گاه‏گاهى نامه‏اى مى‏نوشت و حالات خود را ذكر مى‏كرد. عجيب حالات و مشاهداتى را مى‏نوشت، در اواخر وقتى نامه‏اى نوشته بود، من براى استاد مى‏خواندم، استاد فرمود: آيا اين در مقام تعليم است يا تعلم و ديگر جواب نامه‏ى وى را نداد. استاد هم وقتى به مسجد كوفه مشرف مى‏شد، او را ملاقات مى‏كرد. در سفرى كه سيد على آقا با وى ملاقات مى‏كند و از مسجد قدم‏زنان بيرون مى‏آيد، استاد از او مى‏پرسد: معيشت شما از كجاست؟ شيخ ابراهيم در جواب مى‏گويد: خدا رزاق است، مقدارى راه مى‏روند و استاد سخنانى مى‏گويد و دوباره باز مى‏پرسد: معيشت شما از كجا مى‏گذرد؟ باز شيخ مى‏گويد خدا رزاق است. اين گفتار تكرار مى‏شود. آقا شيخ ابراهيم كه مى‏بيند استاد دست‏بردار نيست، حقيقت امر را مى‏گويد كه: من سال‏هاست در كربلا در سلسله‏ى قادريه بودم و در آنجا تسخير جن داشته‏ام. تمام مخارج مرا هر وقت بخواهم حاضر مى‏كنند (مخفى نماند كه وى متكفل مادر و خواهر همسرش بوده.) پس از آن، استاد چيزى نمى‏گويد. شيخ هم ديگر قادر بر آن امر نمى‏شود و به سختى معيشت گرفتار شده و شغل مرده‏شويى را اختيار مى‏كند! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۵ ... استاد مى‏فرمود: وقتى نزد ايشان صحبت از كرامت مى‏شد، مى‏فرمود: «عالم همه كرامت است، كرامت ما در مقابل كرامت‏هاى الهى چه ارزشى دارد؟!» نيز استاد از حاج ميرزا على اصغر آقاى خويى نقل مى‏كرد كه ايشان مى‏گفت: چون پسر مرحوم قاضى به سبب برق‏گرفتگى كشته شد، من رفتم تا به ايشان تسليت گويم، برگشتم، در حالى كه او به من تسليت گفته بود! گويا اتفاقى نيفتاده است! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۶ ... روزى استاد فرمود: روز گذشته، هنگام نماز صبح، آيت الله قاضى- رحمه الله- را ديدم، وقت رفتن به من فرمود: هر كس به جايى رسيده، از يد يا ايدى رسيده (ترديد از استاد ماست) شايد منظور ايشان، آيه شريفه‏ى‏ «و اذكر عبادنا إبراهيم و إسحاق و يعقوب‏ أولي الأيدي و الأبصار»[1] باشد. مرحوم حاج شيخ على‏محمد بروجردى نقل مى‏فرمود: روزى با استاد، به مسجد كوفه مشرف شده بوديم، مرحوم استاد براى عبادت، به محراب امير مؤمنان- عليه السلام- رفت. مدتى گذشت اما نيامد؛ من رفتم ببينم چرا استاد دير كرد. وقتى رسيدم، ديدم استاد در سجده‏اند، گوش فرا دادم، شنيدم چيزى مى‏فرمايد كه برايم مفهوم نيست، برگشتم، چون استاد باز گشت، از او پرسيدم: آقا، در سجده چه مى‏فرموديد؟ فرمود: خداوند به تازگى فرزندى به ما عطا كرده، اسم وى را حسن گذاشته‏ايم، اختيار وى آن است كه ما اختيار كنيم. غذا مى‏دهيم، مى‏خورد، او را مى‏خوابانيم، مى‏خوابد و هكذا، من از خدا مى‏خواستم كه خداوند مرا مثل حسن نمايد ________________________ [1] سوره‏ى ص، آيه‏ى 45. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۷ ... استاد مى‏فرمود: مرحوم قاضى، بيدارى شب‏هاى ماه مبارك رمضان را ثلث آخر شب مى‏دانستند. لذا اول شب را پس از افطار و نماز مى‏خوابيدند تا 3 ساعت از شب و پس از آن، دوستان خدمتشان جمع مى‏شدند و ايشان سخنانى مى‏فرمود كه بيشتر روايات و يا جلد 13 بحار الانوار خدمتشان خوانده مى‏شد و استاد هر جا مناسب مى‏ديد، سخنانى مى‏فرمود. درباره‏ى قضا و قدر بسيار سخن مى‏فرمود، گاهى هم ابتدا سخن مى‏گفت و اين گونه شب‏هاى ماه مبارك رمضان مى‏گذشت، تا شب نوزدهم ماه مبارك. استاد از آن شب تا آخر ماه، نه در مدرسه و نه در خانه ديده نمى‏شد! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۸ ... نيز مى‏فرمود: با آنكه در سن پيرى بود، نه در ماه رمضان و نه در غير آن، شب‏ها رختخواب پهن نمى‏كرد، بلكه تكيه مى‏داد و مى‏خوابيد. هم چنين استاد[علامه طباطبائی] مى‏فرمود: وقتى به ايران مراجعت كردم، گاه‏گاهى نامه‏اى خدمت آيت الله قاضى مى‏نوشتم. در يكى از نامه‏ها كه از ناراحتى‏هاى خود نوشته بودم، استاد مطالبى را نوشته بود، آن را در دو بيت خلاصه كرده‏ام: پير خرد پيشه نورانى‏ام‏ برد ز دل زنگ پريشانى‏ام‏ گفت كه در زندگى آزاد باش‏ هان گذران است جهان، شاد باش‏ 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۱۹ ... نيز استاد مى‏فرمود: استاد در گرفتن عكس اشكال مى‏كرد، ملكى داشت كه لازم شد براى آن، عكسى از ايشان گرفته شود، عكاسى آورديم و به وى گفتيم: عكس تميزى بگير كه تعداد زيادى از آن مى‏خواهيم. چيزى نگذشت كه يكى از دوستان تعدادى از عكس‏هاى استاد را آورد و در حضور استاد، بين دوستان تقسيم كرد. هر كدام در گرفتن آن، از ديگرى پيشى مى‏گرفتيم. استاد فرمود: شما عقل نداريد! من اينجا نشسته‏ام، اما شما به خاطر عكس من دعوا مى‏كنيد! 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۰ ... هم چنين مى‏فرمود: ايشان در زيارت سيدالشهدا و اصحاب و انصارش، آن گوشه‏اى كه محل پاى حضرت- عليه السلام- و سر على اكبر است- از طرف پشت سر حضرت- آنجا كه زائران براى زيارت قبور شهدا وارد مى‏شوند را اهميت مى‏داد و مى‏فرمود: آنجا محل غمار رحمت‏[1] است. نيز در توسل به حضرت سيدالشهدا- عليه السلام- مى‏فرمود: بايد دست به دامن امام حسين- عليه السلام- زد، (و يا بايد درب خانه‏ى امام حسين- عليه السلام- را زد) از طريق حضرت ابو الفضل- عليه السلام- (و يا كليدش در دست ابو الفضل- عليه السلام- است). _____________________________ [1] جايگاهى كه لبريز از رحمت حضرت حق سبحانه است. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۱ ... هم چنين استاد[علامه طباطبائی] مى‏فرمود: به ايشان عرض كردم، سالك به هر مرحله كه برسد، نمى‏تواند خالى از طمع باشد، كلامى را فرمود كه بسيارى از مشكلات را در سلوك حل مى‏كند، و با آن مى‏توان راه چند ساله را سير كرد. فرمود: «خدا بشر را طماع خلق نموده؛ البته طماع به خود.» 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۲ ... نيز مى‏فرمود: استاد، براى سالكى كه حالاتش مقام شده و فناى كلى يافته و در نتيجه هجر و وصل و نور و ظلمت براى وى معنى ندارد- زيرا آنجا جز نور متصل‏ نيست و حدوث و قدم معنى ندارد- مثالى زده و مى‏فرمود: عمر بشر مركب از خواب و بيدارى است، خواب‏ها غفلت‏ها و امور عدميه‏اى است كه بر بيدارى‏ها عارض شده، بنابراين در واقع چون خواب‏ها و غفلت‏ها ساقط شود، بيدارى‏ها يك واحد ديده مى‏شوند. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۳ ... نيز استاد مى‏فرمود: استاد، در مقام اين كه تهى‏دستى به نفع بشر است، مى‏فرمود: انسان وقتى به خزينه مى‏رود و لنگ خود را هم باز مى‏كند و كنار مى‏گذارد، براى او بهترين وقت است كه از هر چه دارد، جدا مى‏شود، شما نمى‏فهميد، ولى من آن را مى‏فهمم! يكى از شاگردان ايشان نقل مى‏كرد كه: استاد مى‏فرمود: ما در تبريز درويشى داشتيم، سال‏ها بود در معابر، ذكرش اين بود: «وى جويم وى جويم وى جويم»، پس از مدتى ديديم ذكرش عوض شده و مى‏گويد: «خود جويم خود جويم خود جويم»، معلوم شد وى را جسته، مى‏گردد خود را بيابد. و در سن پنجاه سالگى، كم‏كم درى به رويش باز شد. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۴ ... نيز مى‏فرمود: در آن چند سالى كه خدمت استاد بوديم، وقتى در محل مفصل مچ استاد غده‏اى برآمده بود، كسى به استاد عرض كرد: معالجه‏اش كنيد، فرمود: چه مى‏گويى؟ من مى‏خواهم بميرم، تو مى‏گويى دستت را معالجه كن! مرحوم علامه طباطبايى مى‏فرمود: مرحوم استاد مى‏فرمود: خداوند با كلام خود مى‏خواهد به بندگان طريق مكالمه را بياموزد؛ دعاها نيز اين چنين است كه معصومين- عليهم السلام- مى‏خواهند راه مكالمه با خداوند را به ما بياموزند. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۵ ... هم چنين مى‏فرمود: زمانى كه ما در نجف بوديم، ماه رمضان با زمستان همراه بود. آقا شيخ على زاهد نماز مغرب و عشا را اول وقت و خيلى سريع مى‏خواند، به قدرى كه رسيدن به نماز ايشان مشكل بود. خدمت استاد در مدرسه بخارايى‏ها رفتم و عرض كردم: شما كه نماز خود را مى‏خوانيد، اجازه بفرماييد ما هم خدمتتان برسيم و اقتدا كنيم. قبول فرمود، لذا خدمتشان رسيده، همين كه غيبوبت قرص شد، افطار كرد.[1] چون عقيده داشت كه هنگام سقوط قرص، مغرب است. به هر صورت پس از حمره‏ى مغربيه نماز مى‏خواند و ما هم اقتدا مى‏كرديم- تا شب نوزدهم- پس از آن ديده نمى‏شد. _________________________ [1] البته اين مسأله بين شيعه و سنى اختلافى است كه مغرب چه زمانى است؟ به محض غيبوبت قرص است يا پس از آن، روايت از طرق ما هم رسيده كه غيبوبت، مغرب است. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین
۲۶ ... نيز استاد مى‏فرمود: آقاى قاضى مى‏فرمود: از آقا سيد احمد كربلايى پرسيدم: آيا عالم ذر كه حضرت حق مى‏فرمايد: «و أشهدهم على أنفسهم»[1] در دنيا مشهود واقع مى‏شود؟ فرمود: اسلام مى‏خواهد اين معنى هميشه مشهود انسان باشد و به اين كمال برسد. ______________________ [1] سوره‏ى اعراف، آيه‏ى 172. 📚رسائل عرفانی حضرت آیت‌الله سعادت پرور ، شرح حال آیت الله قاضی رحمه‌الله عضوشوید 👈حوزه آنلاین