به بهانه سالروز شهادت #فرماندهای با پوتینهای کهنه
سال ۱۳۵۶ باهم نشستیم سر جلسه کنکور. قبلش درسخواندنمان، تستزدنمان و کلاسرفتنمان هم باهم بود. انگیزه داشتیم و این انگیزه را حمایتهای بابا و مامان بیشتر و بیشتر میکرد. این حمایت وقتی بیشتر خودش را نشان داد که بهخاطر ما دو نفر زندگیشان را در خرمآباد گذاشتند، بلند شدیم باهم رفتیم تهران. یک موسسه آموزشی که آن زمان اسمش سر زبانها افتاده بود، برای کنکور کلاسهای فشرده گذاشته بود. بابا اسم هر دویمان را نوشت و بعد یک اتاق توی مسافرخانهای که نزدیک موسسه بود کرایه کرد. من و مهدی از صبح میرفتیم سر کلاس، ناهار میآمدیم مسافرخانه، یک چیزی میخوردیم تا شب که خسته و هلاک برمیگشتیم.
وقتی جوابها آمد، هر دو قبول شدیم. انتخاب رشته کردیم و فرستادیم. مهدی که رتبه چهارم را آورده بود، پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز قبول شد و من بهداشت دهان و دندان دانشگاه ملی تهران قبول شدم.
📖 بریدهای از کتاب «تنها زیر باران» روایت زندگی شهید« #مهدی_زینالدین» به قلم مهدی قربانی انتشارات #سوره_مهر
🆔 @hozehonari_ir