eitaa logo
گــــاندۅ😎
342 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_70 _یعنی چی؟؟؟؟تشییع جنازه کی؟ _رسول حو
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ فرشید: چشمانم را باز کردم... تنها صدای نفس هایم را می شنیدم.. مات و مبهوت به سقف خیره بودم.. یادم آمد.. خون... پارگی گلویش... خس خس سینه اش... زخم دستش.. نفس های تنگش... صدایش در گوشم پیچید... _فر...شی...د...مرا...قب..باش.. بی اختیار اولین قطره اشک از گوشه چشمم سر خورد و به پایین ریخت و مقدمه ای شد برای سیل اشک هایم... خواستم از جایم بلند شوم که دنده های سینه ام به شدت تیر کشید.. _اخ.. به لحظه نکشیده سعید در را باز کرد و داخل شد... و منی که در آن حال....با صورت خیس ... نیم خیز بودم..و با دستم محکم سینه ام را می فشردم... با عجله به سمتم امد.. دستش را تکیه گاهم کرد... _فرشید جان...اروم نفس بکش...چیزی نیس... بعد از چند دم و بازدم نفسم برگشت.. در حالی که نفس نفس می زدم گفتم... _گلوش...رو...بر...یدن...تمام...بدنش...خون..بووود... ارام روی تخت خواباندم.... دستانش را روی صورتم قفل کرد.. _فرشید....اروم باش چیزی نیست.. _دادا...شم.... _خوبه فرشید.خوبه... اروم.. سعید: پرستار داخل اتاق شد... وضعیت فرشید را که دید به سرعت به سمتمان آمد.. _اقا برید بیرون... سرنگی را از روی میز برداشت و به سرم زد... حسام: منتظرم.. منتظر خبری از برادرم.. خدا می داند چه نذر ها که نکرده ام... چه دعا ها که نخوانده ام.. در باز شد... به سرعت از جایم برخاستم.. _آقای دکتر...نتیجه عمل؟ _متاسفانه ایشون لحظه آخر از..... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16358693892554