eitaa logo
"چــٰادری‌هــٰا"
241 دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
1.1هزار فایل
- ـبہ‌نـام‌‌خٰداوند‌بودنبـود 🖐🏻 چادرم میراث مادرم زهراس☺💎 + ڪانالی با محتواۍ : مذهبۍ ، انگیزشۍ ، سـیاسۍ ، تربیتی و .. جھت ارتباط با مـدیر [تبادلات،انتقادات،پیشنھادات] : @Zahra_r_h_66 ناشناسمونھ' : https://harfeto.timefriend.net/16483794078476
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت «غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردد دختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من … اعلام خبر بارداری به شوهر دختر به گفته مادرش عمل کرد و در موقع حرکت شوهر خبر حاملگی اش را به او داد، مرد بسیار خوشحال شد و به او سفارش کرد که مواظب خودش و بچه اش باشد مادر دختر هر روز چیز جدیدی به دخترش می آموخت؛ مثلاً می گفت : مانند زنان حامله بگو ویار دارم، روی شکمت پارچه ببند تا روز به روز بزرگ تر جلوه کند و همه خیال کنند تو حامله ای🤰 دختر نصایح مادر را به کار می گرفت و طوری وانمود می کرد که همه حاملگی اش را باور کردند🤰 پس ار 9 ماه، مادر دختر، آدمکی از خمیر درست کرد و در کاچو قرار داد و دخترش را در رختخواب زایمان بخواباند و به اقوام و خویشان زایمان دخترش را اطلاع داد🤱 مادر مشغول کار شد، اما دختر با اضطراب و دلهره به مادر می گفت : مادر، بچه خمیره، مادر می گفت: غصه نخور خدات کریمه، 😉اتفاقا در این لحظه سگی به منزل وارد شد و از فرصت استفاده کرده و خمیر را برداشت و برد😨 دختر از داخل اتاق فریاد می زد، مادر، سگ بچه را برد، مادر می گفت : غصه نخور خدا کریمه، مادر نزد دخترش آمد و گفت : داد بزن و گریه کن و بگو بچه را سگ برد 🐶و من هم توی کوچه می دوم و همین حرف ها را با صدای بلند به مردم می رسانم. دختر باز هم به حرف مادرش گوش داد. دختر در منزل و مادر دختر در کوچه داد و فریاد راه انداخته بودند و مردم را به کمک می طلبیدند، مردم همراه با زن جهت پیدا کردن بچه در کوچه می دویدند از قضا به کوچه ای رسیدند که خرابه ای در انتهای آن قرار داشت و از درون آن صدای گریه نوزادی به گوش می رسید👶 مردم به آن جا هجوم بردند و نوزادی را مشاهده کردند و به تصور این که همان بچه است، آن را برداشتند مادر دختر، بچه را در بغل گرفت و شتابان به منزل برد و به دخترش گفت : غصه نخور بچه خمیره ! دیدی خدا کریمه ؟😄 سپس بچه را شست و لباس پوشاند و در رختخواب خواباند و همه مردم حتی شوهر زن که از سفر برگشت فکر کردند این بچه متعلق به همین زن می باشد😍 🕊کاربرد این ضرب المثل💚 جمله بچه خمیره، خدات کریمه ! به عنوان ضرب المثل گفته می شود زمانی 👈که شخص در بحران مشکلات قرار می گیرد و برای حل آن ها راه چاره ای نمی بیند به عنوان تسلا و دلداری به او می گویند غصه نخور خدات کریمه، مگر قصه بچه خمیره خدات کریمه را فراموش کرده ای ؟🍁 💄💋 🌸🍃 💓 @ejgham 💓 ⭐️ 💍⭐️ 💞💍⭐️