#دلنوشته
#قاسم_سلیمانی
🔰 سلام! ای یاور بانوی آفتابی #دمشق!
📌 دلنوشته ای از #سیدکاظم_سیدباقری عضو هیات علمی پژوهشگاه:
و...تو آغازگری راهی بودی که به دشت بزرگ لاله های سرخ می رسید. ما را به کهکشانی از نور که با گلهای سرخ محمدی زینت شده بود، راه بردی و شکوه وارگی مسیرهای پویندگی و رویش را به ما نشان دادی. چگونه می توان در راه دوست، آن سان شیفته گام برداشت که به سان کبوتری شعفناک شد و مستانه سر بر آستان جانان نهاد و آن سان چون پروانه خود را در پای یار پرپر کرد که دیگر نشانی از خویش برجای نماند.
ما نمی دانستیم که ملکوت یعنی چه و نخستین بار از نگاه تو و از پنجره ای که به رویمان گشودی، به ملکوت آسمان رو کردیم و دانستیم که از خاک تا افلاک چه فاصلۀ بسیاری است.
ای بزرگ!
و ای آبروی حماسه!
ما را یاری کن تا لیاقت تماشای آن گسترۀ آسمانی را پیدا کنیم و توان یابیم تا از پنجره ای که به رویمان گشودی، تماشا کنیم آن همه زیبایی و شکوهناکی را.
ای جاودانگی زیبا!
ما را توفیق ده تا هر بار که به کلمه شورآور «شهید» نگاه کردیم و نام بلندت را زمزمه کردیم، لختی درنگ کنیم و همۀ دلبستگی های خویش را دوباره مرور کنیم.
با توام، ای به اقیانوس نور پیوسته!
و ای آغازین کلمۀ مهربانی!
با خود می گوییم ما را توان وصف تو نیست و حافظ چنین می سراید:
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز!
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
🆔 @iictchannel
و اکنون می دانیم که شهید یعنی شقایقی که به آسمان می رود و برنمی گردد. بوی عطرش بالانشینان ملکوت را دلبردۀ زمین می کند و دانستیم که دیگر برای توصیف عشق، چندان نیازی به آن همه قصیده های بلند و واژه پردازی های شیرین خسروانه نیست. ما را دیگر نیازی به تکاپو برای یافتن کلمه های خوش تراش و زیبا نیست. بلکه تنها با یک کلمه می توان آن همه معنا را ترجمانی بود نیکو و جاودان؛ شهید سلیمانی.
و تو ای آغاز مهرورزی!
و ای نخستین کلمۀ عاشق!
ای آغاز اشتیاق!
ای بلند آوازۀ دشت شقایق!
ای همۀ لحظه های برآمدن!
و ای همۀ لحظه های شکفتن!
اندکی از راز شکوفایی یارانِ خورشید برای ما بازگو!.
ای دشتهای خاموش خروشان!
ای رودهای جوشان!
اندکی از روندگی رزهای رونده را
آبشارهای طلایی را
و گلهای سرخ محمدی را برای ما باز گویید.
اما دشتها دوباره سبز شده اند،
نخل ها و نخلستانها برآمده اند،
و زیارتنامۀ خورشید بر لبانم جاری می شود. در برابر همۀ بزرگی لاله می ایستم و به احترام زمزمه می کنم:
«سلام! ای یاور بانوی آفتابی دمشق!
ای یاور پیام آور خون و حماسه!
سلام ای یاور خورشید!
سلام بر تو که به حماسه آبرو بخشیدی.
سلام ای تکاپوگر روشنی!
ای سرخوش دل از دست داده!
و سلام بر تو که نور را معنا کردی و مستانه تا لحظۀ شیرین وصال، سرخوشانه رفتی».
🆔 @iictchannel
#دلنوشته
#سیدعباس_موسویان
بسم الله الرحمن الرحیم
رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ
بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحب نظر شود
برای او که شروع فصلِ جدیدی از دوستی را برایم رقم زد. اتاقکِ مطالعه و تحقیقِ ما در پژوهشگاه روبروی هم بود ؛ روزانه _ وقتی پژوهشگاه بودیم _ همدیگر را می دیدیم . لبخندِ دلنشینش ، گفتگوی صمیمانه اش، دانشِ سرشارش و...
وقتی بیمار شد، در گروههای مختلفِ فضای مجازی برای شفای او دعا کردیم : نذرها ،نیازها، تلاوت آیات الهی و زیارت عاشورا:
از هر کرانه تیرِ دعا کرده ام رها
باشد کزان میانه یکی کارگر شود
اما قضای الهی تقدیرِ دیگری برای او رقم زد...
آری ، چقدر باید صبوری کرد تا سیّد عباس موسویانِ دیگری را جامعه علمی به خود ببیند:
گویند سنگ لعل شود در مقامِ صبر
آری شود ، لیک به خونِ جگر شود
دیشب برای تسکین خود و برای فهم بیشتر حالِ آن سیّدِ سفر کرده به کتاب خدا پناه بردم ؛ آیه سی و هفتم سوره نور : رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ...
📌 سعید داودی ؛ بیستم مرداد ۱۳۹۹
🆔 @iictchannel
#دلنوشته
#سیدعباس_موسویان
🔰 عروج و درگذشت جناب استاد سید عباس موسویان را خدمت حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداء ، و خانواده محترم ایشان و همکاران و ریاست محترم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دوستان و شاگردانش، تسلیت و تعزیت میگویم.
انسان وارستهای که ۶۰ سال عمر با برکت خود در راه خدمت به دین و اهل البیت علیهم السلام صرف کرد و در مقام کاربردی کردن دانش فراگرفته در حوزه فقه و اقتصاد اسلامی بسیار موفق بود. فردی که در مجاهدت علمی با توجه به نیاز جامعه و نظام اسلامی سر از پا نمیشناخت.
اما دانش فراوان ایشان مانع ارتباط نزدیک و صمیمی با افراد جامعه و اطرافیان خود نمیشد؛ تواضع فوق العاده و خاص ایشان در برابر همه اعم از همکار و شاگرد و عامی و ... انسان را شیفته مرام و اخلاق این مرد بزرگ میگرد.
مجاهدت بی وقفه ایشان در خدمت به دین و ممکلت اسلامی، قابل توصیف و قدرشناسی نیست. در مقام سلوک اخلاقی نیز به تعبیر دقیق کلمه مجاهد بود؛ مصداق این کلام نورانی منسوب به حضرت صادق علیه السلام: طُوبى لِعَبدٍ جاهَدَ للَّهِ نَفسَهُ وهَواه ... فَإِن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهيدا ...»
امیدوارم از دست دادن چنین انسانهای نورانی و دانشمندی برای ما درسی باشد تا قدر داشتههای خود را بدانیم و تا زنده هستند آنها را مورد تجلیل و معرفی به جامعه و نسل جوان قرار دهیم.
انسان مومنی که با تحمل بیماری سخت و طاقت فرسا جان به جان آفرین تسلیم کرد و انشاء الله مصداق این کلام نورانی امیر بیان است که فرمود: « ... أَيُّ مُؤْمِنٍ مَاتَ مَرِيضاً مَاتَ شَهِيداً»
از خداوند متعال عاجزانه مسئلت میکنیم که ایشان را قرین رحمت واسعه خود و با اولیای الهی و اهل البیت علهم السلام و برادر شهیدش و از سرداران لشگر عاشورا محشور کند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا و اختم بالشهاده فی سبیلک؛
📌 غلامرضا پیوندی، بیست مرداد نود و نه
🆔 @iictchannel
#دلنوشته
#عمار_انقلاب
🔻 آقای مصباح! با تو سخن میگویم...
📌 #مهدی_جمشیدی عضو هیات علمی گروه #فرهنگ_پژوهی پژوهشگاه:
📍[1]. آقای مصباح! از وقتیکه رفتهای، «ماندن» برای من، تبدیل به دردِ تازهای شده است! تمامِ وجودم و عمقِ جانم، درد میکند! چنین بودنی را نمیخواهم. لحظهها، چه سخت و تلخ میگذرند. یک چشم، اشک و یک چشم، خون. یک سینه، نالۀ بیامان دارم و یک حنجره، فریاد. یادت هست که در برابرِ یادداشتهای ناچیزم که برای دفاع از تو نوشته بودم، بیآنکه تظاهر و تعارف کنی، پرسیدی: «چگونه از خجالتت درآیم؟» آن روز، لبخند زدم و شرمنده شدم و روی نورانیات را بوسیدم، امّا امروز، میایستم و صریح میگویم که اگر در پیِ جبران هستی، مرا با خودت ببر ... . همین و بس.
📍[2]. آقای مصباح! میبینی با «رفتنت»، چقدر اوضاع تغییر کرده است؟! برای تو «بزرگداشت» برپا میکنند و از فضایل و مراتبِ علمیِ تو سخن میگویند! پس از سالها «سکوت» و «ندیدن» و «بایکوت»! شاید کمی دیر شده باشد! راستی! بعضیها خساست را کنار نهاده و تو را «علامه» میخوانند! گویا منتظرِ «نبودنت» بودند تا تو را بستایند! از «برکاتِ حضورت» که استفادهای نکردند، دستکم، «برکاتِ رفتنت» (؟!)، موجبِ تنبّهشان شده است! و البتّه، شاید چنین باشد! هر چند این بساطِ ظاهری و صوری، چند روزی بیشتر نخواهد بود و دوباره، به فراموشی سپرده میشوی.
📍[3]. آقای مصباح! همچنان از «شخصیّتِ سیاسیات» میهراسند و آنرا «بایکوت» میکنند! «مصباحِ فیلسوف» را صدرنشین کردهاند تا مبادا لازم آید که از «مصباحِ انقلابی» سخن بگویند! مصباحِ انقلابی، همچنان «خطرناک» و «تهدیدکننده» است؛ باید از آن سخن نگفت! میخواهند از شخصیّتِ تو، «انقلابزدایی» کنند! چه مصباحی ساختهاند؛ «خنثی» و «بیطرف» و «اهلِ سکوت»! گویا مسألۀ تو فقطوفقط، علّت و معلول و حدوث و قدم و ذات و عرض و وجود و ماهیّت و ... بود! انگار نه انگار که تا دیروز، بهخاطرِ همان «موضعگیریهای صریح و آتشین»، به رویت شمشیر میکشیدند و بر جانت زخم مینشاندند!
📍[4]. آقای مصباح! اصلاحطلبها، همچنان از تو «نفرت» دارند و به صد زبان، نفرتشان را ابراز میکنند! حقّ دارند؛ تو بودی که در برابرشان ایستادی و مقاصدشان را افشا کردی! از این شهر به آن شهر، از این مسجد به آن مسجد، از این دانشگاه به آن دانشگاه ... . سخنرانیهای پیش از خطبههای نمازِ جمعۀ تهران که غوغایی بهپا کرد آنچنانی و مثالزدنی! تو بودی که نقاب را از چهرۀ آنها برداشتی و نشان دادی که جوهرِ سخنشان، «سکولاریسم» است. اصحابِ «التقاط» و «نفاق» و «خدعه» و «دینزدایی»، کینههای عمیقی از تو داشتند و دارند.
📍[5]. آقای مصباح! همیشه «تنها» بودی و «متهم»! در زمانِ اصلاحات، میگفتند که «پیشتر از رهبری» حرکت میکنی و دچارِ «تندروی» و «نفیِ جمهوریّت» شدی! در زمانِ دولتِ بعدی، تو را مقصّر جلوه دادند و خطاهای حلقۀ انحراف را به پای تو نوشتند و تو را «بیبصیرت» و «مبتلا به اشتباهاتِ راهبردی» توصیف کردند! و در زمانِ این دولت نیز، تو را «وحدتشکن» و «خودرأی» خواندند! اینها، نسبتهای ناروای بسیاری از همین نیروهای بهاصطلاح انقلابی به تو بود!
🔖 آقای مصباح! متفکّرِ مظلوم! حکیمِ حاشیهنشین! اندیشمندِ بایکوتشده! ... دلم، بیاندازه برایت تنگ شده است ...
🆔 @iictchannel