eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
433 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
تُ بدونِ مَن ؛❣ مَرا ڪم دارے !❣ مَن ولے بے ؛❣ جَهانم خالیستْ ... !😘💕❣💕 ‌‌‌ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :+پسرعمو با من اینطوري حرف نزنین :_اصلا ببینم این پسره ي لندهور کی بود بهت زنگ زد،ها؟ خودم هم از بی ربط بودن جملاتم خبر دارم. صدایم به طرز سرسام آوري بالا رفته... نیکی چشمانش را میبندد. :_با توام نیکی؟ شماره ي تو رو از کجا داره،ها؟ :+شما... شما حق ندارین سر من داد بزنین! :_من حق دارم،اینجا خونه ي منه تو هم زن منی.. هر غلطی دلم بخواد توش میکنم...چرا بهش نگفتی متأهلی؟ سرش را پایین میاندازد. جري تر میشوم،چرا نمیفهمد من دلخورم؟ چرا سعی نمیکند آرامم کند؟ مگر او منبع ارامش من نیست؟ چرا در کنارش اینطور طوفانی شدم؟ دوست دارم سرم را به دیوار بکوبم..بلند میشود و با قدم هاي تند از آشپزخانه بیرون میرود. به دنبالش میدوم :_صبر کن... صبر کن نیکی.. میایستد. صدایم را پایین میآورم :_چرا به اون نگفتی متأهلی؟ چرا حلقه ات دستت نیست؟ برمیگردد،پوزخند میزند و با جمله اش قلب من را تکان میدهد. :+چقدر این بازي رو جدي گرفتین! فکم منقبض میشود،دوباره صدایم بالا میرود. :_این بازي جدي هست... اسم کی تو شناسنامه اته، ها؟من شوهرتم نیکی.. بفهم... حس میکنم میترسد،رنگش میپرد و گریه میکند. ریختن اشک هایش،پاي مردانگی و غیرتم را سست میکند.. صدایم،از اوج پایین میآید قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :_گریه نکن بیتوجه به من،دستانش را روي صورتش میگذارد. من..من سر او فریاد کشیدم... آرام میگویم :_گریه نکن لعنتی... با شنیدن این جمله،بیشتر اشک میریزد. صدایش میلرزد...قلب من،هم. :+اصلا..من پشیمونم... اشتباه کردم... میخوام برگردم... قلبم از جا کنده میشود. من با او چه کردم؟؟ چرا از بودن در اینجا پشیمان است؟ نکند... نکند برود؟ :_تو... تو پشیمونی؟ :+آره من اشتباه کردم.. اصلا مقصر منم... و به سمت اتاقش میدودبه دنبالش میروم،در را میبندد و کلید را در قفل میچرخاند. بازهم دیوانه شده ام... از فکر نبودنش،حالم بد میشود... داد میزنم :_نه مقصر منم که یه الف بچه رو وارد همچین بازي کردم.. صداي گریه اش،اوج میگیرد. ناخودآگاه،مشتم بالا میرود و با صداي بلندي روي در فرود میآید. من... من کاري کرده ام که نیکی پشیمان بشود؟ لعنت به من! به طرف سالن میروم. مدام طول و عرض سالن را زیر پاهایم کوتاه میکنم و به جاي اول برمیگردم. خش خش دمپایی هاي چرمی روي پارکت هاي کف خانه بیشتر عصبی ام میکند. انتهاي سالن،جایی که به درِ اتاق نیکی دید دارد،روي مبل مینشینم. قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 آشفته ام،اصلا ذهنم یاري نمیکند. از شهرداري شاکی ام یا از نیکی دلخور؟ باز هم فکم منقبض میشود،اعصاب،به شقیقه ام فشار میآورند و کف دستم ذُق ذق میکند. نگاهی به کف دستم میاندازم. مشت گره شده ام،تازه باز میشود. آنقدر مشتم را فشار داده ام تا رگ هاي دستم برآمده شده. دستم را چند باري مشت میکنم و دوباره باز میکنم. صداي نیکی در دیباچه ي ذهنم میپیچد )آقاي شریفی،من قصدش رو هم ندارم) پایم رامحکم روي زمین میکوبم و از بینی نفس میکشم. صداي لرزانش،با چهره ي پر از اشکش در قلبم ظاهر میشود. )اصلا من پشیمونم..اشتباه کردم... میخوام برگردم)آرنج هایم را روي زانویم میگذارم و سرم را روي ستون دستانم. احساس میکنم کاسه ي سرم معدن آهن است و کارگران درونش مشغول کار. آنقدر با تیشه به جان سلول هایم افتاده اند که دلم میخواهد سرم را به نزدیک ترین دیوار بکوبم. سیگاري بین دستانم میگیرم،دود میکنم و با هر نفس عمیق،توتون به خورد حلقم میدهم. نفس میکشم و دود میشوم و سعی میکنم منشأ این نگرانی را بفهمم... این دل آشوب که به جانم افتاده و حتی سیگار،آرامم نمیکند. )میخوام برگردم...) به سرفه میافتم،مکرر و بدون فاصله... میخواهد برگردد..میخواهد روح از کالبد خانه ام بکند و ببرد.. میخواهد ملک الموتِ جانی باشد که خودش بخشیدهدستم را روي صورتم میکشم.بلند میشوم،باید دست و رویم را بشویم.این التهابِ صورت و جانم تا مغز استخوانم رامیسوزاند. ته سیگار را داخل سطل زباله میاندازم و اهرم شیر را بالا میکشم. دستانم را پر از آب میکنم و به صورتم میپاشم. نگاهی به آینه میاندازم،چقدر از تصویر داخل آینه متنفرم وقتی صداي مردانه اش را به رخ نیکی کشیده... نگاهم به شلف میافتد. برق انگشتر خیره ام میکند،حلقه! دست میبرم و برش میدارم. مثل گنج گران بهایی در مشتم فشارش میدهم و بیرون میآیم. باید همانطور که ریتم آرام زندگی ام را پر از تشنج کردم،به حالت اول برش گردانم. باید نیکی را نیکی،آخ نیکی! قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
• ι love yoυ, ιn aмoυnт oғ yoυr wιnĸѕ به تعداد تموم پلك زدنات ❣ ... 😍😘💕❣💕 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
باور ڪن ❣ هیشڪے انـدازه ❣ تو دلـمـ نیست ❣ بذا اینـجـورے بگـمـ❣ لاشَریڪَ لَڪَ لَبَیـڪ° 😍😘💕❣💕 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
تورا دوست دارم و جهان به کام من است دگر چه خواهم از دنیا که کبوتر عشق نشسته به بام من است 😍😘❤️ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
یه قانونے تو دنیا هست؛❣ به نام قانون من و تو، ❣ یعنے تو..❣ با هرڪسے غیر من باشے، ❣ غیر قانونیه... 😘😍💕❣💕 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌I'm tired of every repetition except to have you از هر تڪراری خستـه ام ❣ جـز ...♡😍😘💕❣💕 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
𖤐⃟♥️••I can forget my pains because of you :) تو شدی دلیل اینڪه فراموش میڪنم دردامو:)😍🥰💕❣💕 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
گرما یعنی ❣ آغوش تو !❣ دست های تو ❣ نفس های تو ❣ من به خورشید ایمان ندارم ...😍😘💕❣💕 :°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
➖⃟♥️•●━ ᴵ'ᵐ ᶠᶤᶰᵉ ᴮᵉᶜᵃᵘᶳᵉ ᴵ ʰᵃᵛᵉ ᵞᵒᵘ ━ ⇆ حالم خوبه چون طُ رو دارم...😍😘💕❣💕 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS