eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
431 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم های تو وقتِ زيادی از خدا گرفت اگر آفريده نمی شد زيبايی بيشتری به كوه به دريا به جنگل می رسيد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
خوشا به حالم ❣ که دلبرم ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
تو را ساده دوست دارم❣ آسان و بی‌هیاهو ...❣ تو را اندازه انگشتانی❣ که هنوز کودکانه❣ وقتِ شمردن کم می‌آورم ❣ ...❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
Shahab-Mozaffari-Zibaye-Cheshm-Sefid-128.mp3
3.67M
زیبـــایِ چشـــم سفیـــد..... 🍂 شهاب مظفری 🎤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
✨وقتی با دیدگاهی وسیع به زندگی نگاه می کنیم، در می یابیم که روزهای سخت برابر است با تجربه های ارزشمند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
در حلقه عشق✑ جان فروشم✑ بی‌حلقه او✑ مباد گوشم✑ گویند ز عشق✑ کن جدائی✑ کاینست✑ طریق آشنائی✑ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
💠♥️💠 ♥️💠 💠 به نظر، این دختر به اندازه ي تمام مؤنٽ هاي این شهر،خجالت میکشد! :+بریم.. راه میافتم،پشت سرم میآید. قدم هاي من بلند است و او براي اینکه از من عقب نماند مجبور است تقریبا بدود. از کنار صندلی هاي جلوي پنجره که میگذرم صداي پایش قطع میشود. برمیگردم،کنار صندلی ها ایستاده و نگاهشان میکند. :+دوست داري بشینیم؟ سرش را با مکث تکان میدهد. مسئولیتم چند برابر شد،مِن بعد باید زبان این دختر هم باشم!! چند قدمِ رفته را بازمیگردم و روبه رویش مینشینم. سرش پایین است و با بندهاي انگشتانش بازي میکند. کلافه پاي راستم را روي پاي چپ میاندازم و نفسم را،با صدا تحویل هواي زمستان میدهم. سر بلند میکند و اطراف را میکاود. حوصله ام سر رفته. پاکت نازك سیگار و فندك را از جیب داخلیکتم درمیآورم. چند ضربه به پاکت میزنم و سیگاري درمیآورم. سیگار را بین لب هایم میگیرم و با فندك روشنش میکنم. میدانم با تعجب،مثل بچه ها،نگاهم میکند ؛ مطمئنم...بدون اینکه نگاهش کنم. فندك را روي میز مقابلم میگذارم و سیگار را ماهرانه بین دوانگشتم میگیرم. دود را از دهانم بیرون میدهم و نگاهی با آسودگی و بیخیالی به نیکی میاندازم. چشمانش گرد شده و خیره به حرکاتم،مردمک چشمانش بالا و پایین میشود. اولین بار است که سیگار کشیدنم را میبیند. سیگار را به طرفش میگیرم :+میکشی؟ از جا میپرد،حرکتش قابل پیش بینی بود! با حرص دندان هایش را روي هم فشار میدهد و دستش گوشه ي چادر را مچاله میکند. به زحمت،خنده ام را کنترل میکنم. با غیظ میگوید قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :_نه خیر،نوشِ جان و پشت میکند به من و به طرف خانه میرود. لبخند سردي کنج لبم مینشیند. کاش این دختربچه،بازي را نبازد... * *نیکی با عصبانیت دستگیره را فشار میدهم و در را به داخل هل میدهم. وارد که میشوم،هُرم دلنشین گرما،پوستم را نوازش میدهد. زنعمو در حالی که ظرف شیرینی در دست دارد از آشپزخانه خارج میشود. :_عه دخترم اینجایی؟بیا بریم مامانتینام رسیدن.. لبخندي مصنوعی،نقاب غم هایم میشود. جلو میروم و هم گام با زنعمو،وارد سالن میشوم.مامان و بابا،مانی و عمو وحید روي مبل ها نشسته اند.سلامِ نسبتا بلندي میدهم و کنار عمووحید مینشینم. عمو با مهربانی و نگرانی صورتم را میکاود. لب میزنم:خوبم. عمومحمود موبایل در دست،وارد میشود. به احترامش بلند میشویم،من؛عمووحید و مانی.. قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 تکبر بابا در برابر برادرش،حیرت آور است. عمو محمود لبخندي به صورت من میپاشد و رو به جمع میگوید:ببخشید.. تلفن،ضروري بود باید جواب میدادم... بابا پوزخند میزند. زنعمو متوجه سنگینی فضاست،با اضطراب میگوید:شام حاضره،بهتره بریم شام بخوریم... نظرت چیه افسانه جون؟ مامان لبخند گرمی میزند:پیشنهاد فوق العاده اي. مگه نه مسعودجان؟ بابا، مامان را با تحسین از نظر میگذراند و دستش را روي دست مامان میگذارد. همیشه همینطور بوده،مامان تنها کسی است که همیشه قادر به مهار آتش خشم باباست. بابا در اوج عصبانیت،با مامان به ملاطفت رفتار کرده. رفتارش با من هم،همینطور بود،تا وقتی که سیاوش وارد زندگی ام شد. دلم نمیخواهد حتی اسمش را به یاد بیاورم. من اکنون یک بانوي متأهل هستم،هرچند صوري. اما در قبال همسرم وظیفه دارم به پاك نگاه داشتن قلب و ذهن روح و جسمم... حتی نباید به کسی فکر کنم. زنعمو بلند میشود و صدایم میزند،از فکر و خیال بیرون میآیم:نیکی جان بریم سر میز شام دخترم بلند میشوم و به دنبال زنعمو میروم. کنار آشپزخانه که میرسیم زنعمو میگوید:نیکی جان چادرت رو دربیار.. غریبه نیست اینجا. چه باید بگویم؟ نمیدانم چرا بعد از عقد و در برابر این خانواده ي شوهرِ دروغین ،زبان و قوه ي تکلم خود را از دست داده ام؟ تنها چادرم را سفت نگه میدارم. صدایی از پشت میآید:مامان جان،بذارین راحت باشه لطفا زنعمو شانه بالا میاندازد و با شیطنت به مسیح و بعد به من نگاه میکند:چشم شادوماد به طرف نهار خوري میروم.. همه نشسته اند،جز من و مسیح.. عمووحید به صندلی کناري اش اشاره میکند. جلو میروم و کنار عمووحید مینشینم. قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
تو میخندی، و دوست داشتنت؛ ریشه میدواند در من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕‌هر صبح یه آهنگ تقـدیم ڪن به ڪسی ڪه دوسـش داری💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
بی شک صبح می‌تواند بهترین سکانسِ زندگی‌ام باشد، وقتی تو در کنارم بیدار می‌شوی.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS