eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
433 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
«تــو» باشی♥️ خرداد پایان بهار نیست آغاز دوست داشتن است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آوایی بسیار شاد برای یه روز قشنگ‌در بهار؛ با نماهایی از بهشت شالیزارهای شمال کشوراز گیلان تا گلستان... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
خوشبختی یعنی خدا آنقدر عزیزت کند.. که باعث آرامش دیگران شوی.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
گاهی تمام شهر میشود همان یک نفر که نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
💠♥️💠 ♥️💠 💠 مسیح دستش را روي گردنش میگذارد و در حالی که نگاهش را از بقیه میدزدد میگوید:آره دیگه عزیزم.. دو هفته.. سرم را آرام تکان میدهم،با اخم ظریفی که از غم روي پیشانی ام نشسته...زیر لب تکرار میکنم:دو هفته... دوهفته... من میان این همه دروغ چه میکنم خدایا.. سرم را پایین میاندازم. حس گناه همه ي وجودم را فرا میگیرد. صداي زنگ موبایل و بعد از آن >ببخشیدِ <عمومحمود میآید. عمو بلند میشود و در حالی که از میز دور میشود جواب تلفنش را میدهد. همچنان خیالم پیش رفتن عمووحید مانده و ماه عسل دو هفته اي! چند دقیقه میگذرد،عمو برمیگردد و روي صندلی اش مینشیند. زنعمو آرام میگوید:حالا نمیشد امشب اون تلفنو بذاري کنار؟ عمو بلند میگوید:از جمع عذر میخوام... یکی از شالیکوبی ها تو لاهیجان آتیش گرفته.. من مدام پیگیر اونم.. شرمنده.. بابا پوزخند میزند:خیال میکردم سِنت بالا رفته اخلاقاي بدت رو ترك کردي.... کمی میترسم،لحن بابا دوستانه نیست.عمو لبخند میزند:مسعود،خیلی چیزا عوض شده... عمو وحید میگوید:محمودجان... فکر کنم کافیه بابا کمی بلند میگوید:ولی تو عوض نشدي... هنوز هم همون دیکتاتورِ بیست وپنج سال پیش هستی.. چشماتو باز کن محمود.. دنیا با خواسته هاي تو جلو نمیره... یه نگاه به دور و برت بنداز... پسرت هم درست مثل من.. با کسی ازدواج کرد که خودش میخواست.. نه با کسی که تو انتخاب کرده بودي.. نگاهم از بابا روي مسیح سر مٻخورد. با چشم هاي نگران به بابا و بعد به من زل می زند.. زیر لب مینالم :بابا خواهش میکنم.... عمومحمود میگوید:تا کی میخواي این کینه ي شتري رو با خودت اینور اونور ببري... چهل و پنج سالت شده مسعود... ولی هنوز همون بچه ي سرتق و لجبازي.... بابا از جا بلند میشود،با پوزخندِ روي لبش:ممنون از مهمون نوازیتون... بریم افسانه جان.. بلند میشوم. زنعمو به طرف مامان و بابا میر قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 دست مامان را میگیرد و دست دیگرش را روي بازوي بابا میگذارد:خواهش میکنم... زبونِ تلخ محمود رو به من ببخشید.. نمیدانم باید بروم یا بمانم؟ نگاهم به بابا و مامان است که صدایش میآید :_نیکی مام میریم... ما؟؟ من و مسیح؟؟ کجا با هم میرویم؟ زنعمو با نگرانی به طرف مسیح برمیگردد:کجا پسرم؟ :_میریم خونه ي خودمون مامان... خانه ي خودمان؟چه جهنم ترسناکی.. زنعمو میگوید:چرا آخه؟ عمووحید میگوید:شراره جان،بچه ها میخوان من رو تا فرودگاه برسونن باز هم بغض،پنجه ي قوي اش را دور گردنم حلقه میکند. عمومحمود میگوید:میخواي بري وحید؟ بابا میگوید:به خاطر بابا میري؟ عمو تنها سرش را تکان میدهد،ناراحت است... خیلی... مانی میگوید:پس ما میریم عمووحید رو برسونیم..عمو پروازتون ساعت چنده؟عمو به مانی نگاه میکند و لبخند میزند:یازده مانی میگوید:خب بعدشم من نیکی و مسیح رو میبرم میرسونم فرودگاه دیگه... مامان میگوید:ولی ما هم باید بیایم فرودگاه مانی میگوید :زنعمو پروازشون ساعت چهار و نیم صبحه.. کجا بیاین آخه؟همین جا خداحافظی کنید،زودتر بریم اینا وسایلاشون رو هم جمع کنن دیگه... سکوت جمع نشانه ي توافق است. جلو میروم و بابا را بغل میکنم. آغوشش هنوز گرم و مطمئن است. هنوز آرامم میکند و تسلایم میبخشد. مامان را که بغل میکنم،احساسات دخترانه قلقلکم میدهند و بغضم میشکند. مامان،با مهربانی بعد از مدت ها،صورتم را میبوسد و در گوشم میگوید:مسیح پسر خوبیه.. دوسش داشته باش.. منظورش از دوست داشتن آن است که به حرف هایش گوش کنم لابد! زنعمو را هم بغل میکنم،احساسی تر از مامان است و مدام اشک قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 میریزد. سفارش من را به مسیح و سفارش مسیح را به من میکند. با عمومحمود دست میدهم،هنوز آنقدر با او راحت نیستم. مادرانه هاي مامان و زنعمو تازه گل کرده که مانی اشاره میکند دیر شده و عمو به پرواز نمیرسد.... چادرم را سریع عوض میکنم و بار دیگر با همه خداحافظی میکنم. صداي بغض دار مامان را میشنوم که از بابا میخواهد زودتر به خانه بروند. عذاب وجدان پتک محکمش را به سرم میکوبد. سریع از خانه بیرون میروم قبل از اینکه بیش از این،بغض سر باز کند. مانی و عمووحید و مسیح چند قدم جلوتر حرکت میکنند. صداي پارس هاي سگ خانه بلند میشود،پاتند میکنم و خودم را به آنها میرسانم. مسیح میگوید:مانی بیا با ماشین من بریم... مسیح پشت رول مینشیند و عمووحید کنارش. من و مانی هم عقب مینشینیم. استارت میزند و راه میافتیم. قسمتـ اولـ 😍👇🏻💙 https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
Bijan_Bijani-Gole_Nar-SONG95IR.mp3
4.4M
دلربا دلنشین شیرین‌أدا نازنین به کجا رفتی بیا تب و تابم را ببین! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
همه شب سجده بر آرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
لوگوی شما لبخندتان است کارت اعتباریتان شخصیتتان است و علامت تجاریتان انرژی مثبتیست که با هر لبخند دادوستد میکنید حسابتون پر از لبخند😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS