کانال حوزه علمیه طالبیه تبریز:
✍پاسخ :
از واقعه ی غدیر[۱۸ ذی الحجه سال دهم هجری] تا شهادت حضرت رسول اکرم(ص)[۲۸ صفر سال یازدهم هجری] هفتاد روز بوده است.
حضرت(ص) در این هفتاد روز دو ماموریت مهم دارد :
1⃣ابتدا خطر یهودیان را از سر مسلمانان دفع کند!
حضرت رسول اکرم(ص) وقتی وارد مدینه شدند، با یهودیان مدینه قرارداد صلح و دوستی امضاء کردند و این قرارداد تا بعد از جنگ بدر، پا برجا بود، ولی بعد از این جنگ، یهودیان که گویا انتظار داشتند که به زودی اسلام توسّط کافران نابود می شود، پیمان شکنی کردند.
پس حضرت(ع) در طی جنگهایی از قبیل «بنی قینقاع و بنی النضیر و بنی قریظه و خیبر و تبوک و موته» آنها را شکست داد و آنها تا حدودی عقب رانده شدند.
پس یهودیان که در اکثر جنگها شکست و یا عقب نشینی کرده بودند، اکنون دارای قوای منظّم و خطری برای اسلام محسوب می شدند.(۱)
2⃣تصریح در جانشینی امام علی(ع) به صورت مکتوب!
حضرت(ع) باید یک بار دیگر جانشینی امام علی(ع) را، این بار به صورت مکتوب تصریح کند، تا در کنار ادله ی شفاهی یعنی غدیر، دلیلی محکم بر جانشینی امیرالمومنین(ع) باشد.
✍اما تحلیل این دو ماموریت:
۱)ماموریت اول فعلا برای رسول اکرم(ص) مقدور نبود، چون حضرت(ص) در ماههای حرام که نیمه دوم ماه ذی الحجه و محرم می باشد، قرار دارد!
پس حضرت(ع) باید تا اتمام ماه محرم صبر کند.
۲)ماموریت دوم حضرت(ص) نیز در سایه ماموریت اول مقدور نیست.
چون با وجود منافقین در مدینه، این امکان از حضرت(ص) سلب شده بود، چون اینان درصدد مخالفت بر خواهند آمد و مانع کار خواهند شد.
پس حضرت(ص) باید ابتدا منافقین را به بهانه ی جنگ، از مدینه خارج کند.
پس حضرت(ص) تا پایان ماه محرم صبر کرد، تا اینکه ماه صفر فرا رسید.
اکنون از عمر حضرت(ص) ۲۸ روز باقی مانده است، چون حضرت(ص) به نقل مشهور در ۲۸ صفر از دنیا رفت.(۲)
پس حضرت(ص) به محض ورود ماه صفر دستور جهاد داد و فرماندهی سپاه را به «اسامه بن زید بن حارثه» که جوانی نوزده ساله بود، سپرد.
اما منافقین مدینه از رفتن با سپاه، خودداری کردند.
و دلیل نرفتن آنها در مرحله اول اعتراض به جوان بودن فرمانده بود.
پیامبر(ص) هنگامی که از سر باز زدن منافقین از رفتن به جهاد مطلع شدند، با همان حالت کسالتی که داشتند به مسجد آمدند و در طی خطبه ای کسانی را که از رفتن با سپاه اسامه خود داری می کنند، را لعن کرد وفرمودند:
📋《جَهِّزُوُا جَیْشَ اُسَامَةَ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ》
♦️سپاه اسامه را مجهّز کنيد، خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند.
پس آنان به اجبار رسول اکرم(ص) تا منطقه «جُرف» در نزدیکی مدینه پیش رفتند، و در آنجا اردو زدند.(۳)
به ظاهر تا حدودی این ماموریت انجام شد و سپاه مخصوصا منافقین از مدینه خارج شدند.
حضرت(ص) از این فرصت استفاده کرد و افراد و اصحاب را که نام آنان در تاریخ هست را در منزل خود فرا خواند و فرمود:
📋《إِعطُوُنِی بِکِتفِِ وَ دَوَاةِِ اکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا》
♦️قلم و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.(۴)
از درخواست پیامبر اکرم(ص) مشخص بود که ایشان قصد داشتند مطلب بسیار مهمی را مطرح کنند.
از طرفی در این هنگام، «عُمر بن خطاب» برای کسب خبر از اوضاع مدینه، از سپاه جدا شده و خود را به مدینه می رساند.
وقتی عمر این صحنه و درخواست رسول اکرم(ص) را دید، در آن حال عمر سراسیمه جلو آمد و با گفتن کلمات معناداری مانع آوردن آوردن قلم و دوات برای رسول اکرم(ص) شد و گفت:
📋《إِنَّ النَبیَّ(ص) قَد غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ کَثُرَ اللَّغَطُ》
♦️بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده است و کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است.
و در ادامه گفت:
📋《إنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرَ》
♦️این مرد هذیان می گوید!(۵)
طبق نقل تاریخ؛
📋《و مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیّ(ص) کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ!》
♦️تعدادی از آنان می گفتند که کاغذ و قلم بیاورید تا رسول اکرم(ص) کتابت کنند و بعضی از آنان نیز گفتار عمر را تایید کردند.
در این هنگام رسول خدا(ص) صورت مبارک از آنها برگرداندند و فرمودند :
📋《قُومُوُا عَنِّی!》
♦️برخیزید! نزاع و سر و صدا نزد من جایز نیست و سپس همگی رفتند!(۶)
بعدها ابن عباس از آن روز با این جملات «یَوْمُ الْخَمیس وَ ما یَوْمُ الخَمیسِ! اِنّ الرَّزیَّة ما حالَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ کتابِ رَسُولُ اللهِ(ص)» همواره آن روز را به «روز مصیبت» یاد می کرد و می گریست.(۷)
«عمر بن خطاب» بعدها به ابن عباس گفت :
می دانی چرا آن روز مانع از آوردن کاغذ و قلم شدم؟
چون می دانستم محمد(ص) در آن وصیّت، می خواهد خلافت و إمامتِ خلقِ بعد از خود را به علی بن ابی طالب(ع) واگذار کند.
لذا مانع آوردن کاغذ و قلم شدم!!(۸)
ادامه مطالب :👇
از طرفی هم، سپاه «أسامة بن زید» که در «جُرف» اردو زده بودند، به مدینه بازگشت.
دلیل بر این مطلب اینکه یکی از کسانی که در غسل و دفن حضرت(ص) به امام علی(ع) کمک کرد، خود أسامة بن زید بود که فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.(۹)
پس این ماموریت دوم که در سایه ماموریت اول صورت می گرفت، ناتمام ماند.
و این امر مهم به سرانجام نرسید، و رسول اکرم(ص) از دنیا رفت و نه سپاه به جنگ با یهود رفت و نه «حدیث قرطاس» عملی شد.
در مورد حضور اميرالمؤمنین علی(ع) در این مجلس، جزء قطعيات تاریخ است؛ به نقل شیخ مفید که می نویسد :
📋《وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة》
♦️اميرالمومنین(ع) جز برای كارهای ضروری از حضرت رسول اکرم(ص) جدا نمی شدند.
شيخ مفيد وقتی داستان حديث قرطاس را نقل می کند، به صراحت می گويد كه اميرالمؤمنین(ع) در آن جا بوده است.
📋《ثُمَّ أَعْرَضَ [رَسوُلُ اللهِ(ص)] بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً》
♦️رسول اکرم(ص) صورت مبارک خود را از مردم برگرداند، و مردم برخاستند و به خانه های خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و علی بن أبی طالب(ع) باقی ماندند.(۱۰)
📜این حدیث در منابع اهل سنت نقل شده است از جمله در صحیح بخاری(۱۱) و صحیح مسلم(۱۲) که حدود هفده مرتبه با نقل های متفاوت در این دو صحیح ذکر شده است، که به صورت «تواتر معنوی»(اخبار گروهی به مطلبی خاص با خبرهای جداگانه اما دارای الفاظ مختلف ولی با مفاد و معنای واحد) آمده است.
و همچنین علمای شیعه نیز، آن را نقل کرده اند،
از جمله؛
👤«سُلیم بن قیس»(از تابعین) در کتاب خود(۱۳) که «طبرسی» در «الاحتجاج»(۱۴) و «مجلسی» در «بحارالانوار»(۱۵) این حدیث را از او نقل کرده اند.
👤«شیخ مفید»(متوفای قرن۴و۵) در کتب «أوائل المقالات»(۱۶) و «الارشاد»(۱۷) و «الامالی»(۱۸)
👤«ابن شهر آشوب»(قرن۵) در «مناقب آل ابی طالب(ع)»(۱۹)
👤«سید بن طاووس»(قرن۷) در «سعد السُعود»(۲۰)و «کشف المحجّه»(۲۱) و «الطرائف»(۲۲)
👤و از علمای قرن دهم نیز همچون «مقدس اردبیلی» این روایت را نقل کرده اند.(۲۳)
📚منابع:
۱)مکاتیب الرسول(ص) میانجی، ج۳، ص۷۱۳
۲)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۹
۳)تاریخ طبری، ج۳، ص۶۸۱
۴)ملل و نحل شهرستانی، ج۱، ص۱۲۹
۵)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۳
۶)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۶، ص۲۷۷
۷)صحیح بخاری، ج۴، ص۶
۲۲)التحفة العسجدیة موئّدی، ص۱۴۴
۸)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۶۹
۹)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۵
۱۰)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۵۱
۱۱)صحیح بخاری، ج۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص۱۲
۱۲)صحیح مسلم، ج۳، کتاب الوصیة، باب۵، ص ۱۲۵
۱۳)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۴
۱۴)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۲۳
۱۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۱ ،ص۴۲۵
۱۶)اوائل المقالات شیخ مفید، ص۴۰۶
۱۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۴
۱۸)الأمالی شیخ مفید، ص۳۶
۱۹)مناقب آل أبی طالب(ع) ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۳
۲۰)سعد السُعود سید بن طاووس، ص۲۶۶
۲۱)المحجّة لثمرة المهجة سید ابن طاووس، ص۶۵
۲۲)الطرائف سید بن طاووس، ص۴۳۲
۲۳)مجمع الفائدة محقق أردبیلی، ج۳، ص۲۱۷
🌳🌼🌳🌼🌳🌼🌳🌼🌳
#داستان_آموزنده
🔆جواب ده سؤال
🌱پادشاه روم برای عمر نامهای نوشت که بیست سؤال در آن بود و او جواب آنها را نمیدانست و از امیرالمؤمنین علیهالسلام تقاضا کرد که جواب سؤالها را بدهد و حضرت جوابها را نوشت.
ما ده سؤال و جواب از آنها را میآوریم:
☘1. آن چیزی که نزد خدا نیست؟ جواب: ظلم
☘2. چیزی که همهاش دهان است؟ جواب: آتش
☘3. چیزی که همهاش پا است؟ جواب: آب
☘4. چیزی که همهاش چشم است؟ جواب: خورشید
☘5. چیزی که همهاش بال است؟ جواب: باد
☘6. آنکس که فامیل ندارد؟ جواب: حضرت آدم
☘7. چهار جنبندهای که در شکم مادر نبودند؟ جواب: عصای موسی، قوچ برای ابراهیم، آدم و حوّا.
☘8. غذای گوناگون بهشتی که در یک کاسه آمیخته نمیشود مانند چیست؟ جواب: زرده و سفیده تخممرغ
☘9. غذای بهشتی که دفع نمیشود مانند چیست؟ جواب: بچه در شکم مادر که از ناف خون میخورد و دفع ندارد.
☘10. مکانی که خورشید در آن یکبار تابید؟ جواب: زمین دریایی که بنیاسرائیل از آن عبور کردند و فرعونیان غرق شدند.
📚(بوستان معرفت، ص 133)
🔆داستان افسر رشيد اسلام
💥افسران رشيد و از جان گذشته ، قهرمانان نيرومند و قوى پنجه در ارتش اسلام كم و بيش وجود داشت . ولى دلاوريهاى (حمزة بن عبدالمطلب ) ثبت و در حقيقت سطور طلايى تاريخ نبردهاى اسلام را تشكيل مى دهد.
💥حمزه عموى پيامبر اسلام از شجاعان عرب و از افسران بنام اسلام بود، او بود كه با كمال اصرار ميل داشت كه ارتش در بيرون (مدينه ) با قريش به نبرد بپردازد، او بود كه با قدرت هر چه تمامتر پيامبر را در لحظات حساس در مكه از شر بت پرستان حفظ نمود و در انجمن بزرگ قريش به جبران توهين و اذيتى كه (ابوجهل ) درباره پيامبر انجام داده بود، سر او را شكست و كسى را قدرت مقاومت در برابر او نبود. وى همان افسر ارشد و جانبازى بود كه در جنگ (بدر) قهرمان رشيد قريش (شيبه ) را از پاى درآورد، گروهى را مجروح و عده اى را به ديار نيستى فرستاد. هدفى جز دفاع از حريم حق و فضيلت و برقرارى آزادى در زندگى انسانها نداشت .
💥هند، همسر ابوسفيان دختر عتبه كينه حمزه را به دل داشت ، تصميم داشت كه به هر قيمتى كه باشد، انتقام پدر را از مسلمانان بگيرد.
💥وحشى ، قهرمان حبشى كه غلام جبير مطعم بود و عموى جبير نيز كه در جنگ بدر كشته شده بود از طرف هند ماءمور بود كه با بكار بردن حيله و مكر به آرمان دختر عتبه سر و صورت بدهد.
💥وى به وحشى پيشنهاد كرد كه يكى از سه نفر (پيامبر، على ، حمزه ) را براى گرفتن انتقام خون پدر از پاى درآورد. قهرمان حبشى در پاسخ گفت : من هرگز دسترسى به محمد نمى توانم پيدا كنم زيرا ياران او از همه كس به او نزديكترند، على در ميدان نبرد فوق العاده بيدار است .
💥ولى خشم و غضب حمزه در جنگ به قدرى زياد است كه در موقع نبرد متوجه اطراف خود نمى شود شايد بتوانم او را از طريق حيله و اغفال از پاى درآورم . هند به همين مقدار راضى شد و قول داد
📚چهل داستان، اكبر زاهرى.
بسم الله الرحمن الرحیم
برای دریافت شیوه ی خودسازی معصومین دو راه وجود دارد. یکی مطالعه ی زندگی آنها است. بخش دو سخنان و کلمات آنها است که بندگان خوب و خود ساخته را معرفی کرده اند. امام رضا ( ع) نزدیک 52 سال در مدینه بودند. سه سال آخر عمرشان هم در ایران بودند. سفری که امام را از مدینه به ایران آوردند سفر طولانی بوده است و ماموران زیادی هم همراه امام بودند که به آنها گفته شده بود که امام را با احترام بیاورید و شکل نظامی و جبر نبوده است. این سفر طولانی که از جنوب ایران هم آغاز شده است و از نقاط کویری گذر کرده اند و به طوس رسیده اند. گزارش این سفر را نوشته اند که طولانی است. ماموری که همراه آقا بوده است می گوید که ایشان مقید به نماز اول وقت بودند. در سوره ی ماعون داریم که وای بر نمازگزاری که در نمازش سهو می کند. سهو یعنی کسانی که از اول وقت غفلت می کنند.
امام رضا (ع) فرمود: کسی که اول وقت نمازش را نمی خواند مصداق سهو است. آقا وقتی در نماز صبح، سلام می دادند سر به سجده می گذاشتند و صد بار می گفتند: شکرلله و حمدلله. آقا تا طلوع صبح مشغول مناجات و نماز نافله بودند. امام بعد از تمام شدن عبادت اطرافیان را موعظه می کردند. امام در سفر روزی ده جزء قرآن می خواندند. امام مراقب بودند که در این سفر ارتباط شان با مردم محفوظ بماند. فقرا و مستندان در مسیر پیش امام می آمدند. در نزدیکی طوس فردی را تشییع جنازه می کردند. امام از اسب پیاده شدند و در تشییع جنازه شرکت کردند و بعد این شخص را به اسم صدا زدند ودر کنار قبر او رفتند. از امام سوال کردند که شما ایشان را می شناسید ؟ امام فرمودند: ما تمام دوستان مان را در همه ی نقاط دنیا می شناسیم. اینها نشان دهنده ی ارتباط معنوی امام با مردم و خدا است. در این سفر امام یک بار عصبانی نشدند. امام با اینکه می دانست دیگر از این سفر برنمی گردد ولی با آرامش عجیبی داشتند. کتاب عیون اخبار الرضا که نویسنده ی آن شیخ صدوق است کهن ترین کتابی است که درباره ی امام رضا (ع) نوشته شده است. متاخرین هم درباره ی امام رضا (ع) کتاب زیاد نوشته اند. در حرم امام رضا ( ع) کتاب هایی چاپ شده است که گزیده ای از زندگی امام در آن نوشته شده است. ( من گله ای از مردم می کنم که در این کتابها مطالبی می نویسند که این کار اشتباه است و باعث خراب شدن و پاره شدن این کتابها می شود. این کتابها وقف است و این کار حرام است. ) از امام رضا (ع) پرسیدند: بهترین بنده ی خدا کیست ؟ ما در هر کاری بهترینی داریم. بهترین کلام قرآن است. بهترین ماه رمضان است. بهترین ایام جمعه است. برترین ذکر سبحان الله و الحمدلله ولااله الاالله والله اکبر است. بهترین زنها حضرت زهرا، آسیه، خدیجه ی کبری وحضرت مریم است. امام فرمودند که بنده ی خودساخته پنج ویژگی دارد. یک انسان خوب و متدین که دارای این پنج ویژگی باشد بهترین بنده ی خداست. کسانی که کار خیر می کنند خوش حال می شوند و منت نمی گذارند. روزی آقا داشتند به فقرا پول تقسیم می کردند. فضل بن سهل گفت: آقا این کار غرامت است و هرچه پول بود از بین رفت. امام فرمود: اتفاقا این کار غنیمت و سود است. شخصی از سفر حج بر می گشت و نزد امام آمد. و به امام گفت که من انسان بی پول و فقیری نیستم ولی در این سفر پول هایم تمام شده است. شما به من دویست درهم بدهید. وقتی من به شهر خودمان رسیدم این مبلغ را برای شما صدقه می دهم. امام از پشت در دویست درهم به این فرد می دهد طوری که او چهره ی امام را نبیند و امام هم چهره ی او را نبیند. امام فرمود: نمی خواستم خواری را در چهره او ببینم. امام به او فرمود که نمی خواهد این پول را صدقه بدهی. امام در بین راه وارد حمام شدند. فردی بنام جندی امام را نمی شناخت و به امام گفت که قدری کمر مرا کیسه بکش. فردی گفت که او حجت خداشت وفرد دوم سیاسی مملکت است. فرد ترسید. امام به او گفت که ناراحت نباشد تو برای من کار خیری فراهم کردی. پس انسانهای خوساخته منت نمی گذارند. امام خمینی یک بار نگفت که من این کار را کردم بلکه می گفت که خدا هرکاری را می کند. ویژگی دیگر این است که وقتی گناهی می کنند زود استغفار می کنند و آنرا توجیه نمی کنند. ربنا ظلمنا نفسی.
سوره کهف آیه 103 می فرماید: بدبخت ترین انسان کسی است که کار زشت خودش را زیبا ببیند. داستانی مولوی دارد که یک فردی ناشنوا بود و می خواست که به ملاقات برود. پیش خودش گفت که من پیش او می روم و او می گویم چطوری ؟ من هم می گویم: الحمدلله. وقتی به نزد بیمار رفت به بیمار گفت چطوری ؟ بیمار گفت دارم می میرم. او گفت: الحمدلله. گفت پزشک تو کیست ؟ بیمار گفت عزرائیل. فرد گفت: قدمش مبارک. در زمان امام رضا (ع) جریاناتی پیدا شده بود که عده ای می خواستند امام را بالا ببرند و می گفتند که امام خداست. این فرد فکر می کرد که دارد به امام خدمت می کند. امام به آنها گفت که اگر شما می خواهید از ما تعری
ف کنید ما را خراب نکنید. بعضی ها گناه خودشان را قبول نمی کنند. بعضی ها به اسم بحث های سیاسی شخصت افراد را خراب می کنند و افراد را به جان هم می اندازند. در روایات داریم که حرمت مومن سه برابر خانه ی کعبه است. آبرو شوخی نیست. هرکسی دوست داشته باشد آبروی مردم ریخته بشود عذاب دردناکی دارد. ویژگی بعدی انسانهای خودساخته صبوری است. مشکلات در همه ی زندگی ها هست. امام رضا(ع) در این سفر خیلی سختی کشیدند ولی صبر کردند. یکی از پیروان امام صادق (ع) با شتربان خودش دعوا کرد و به او فحش داد. امام از او سوال کرد و او گفت که او به من بد کرد و من به او فحش دادم. امام فرمود که من این کارها را دوست ندارم. صبری می خواهد که انسان ناسزا بشنود ولی ناسزا نگوید. صفت بعدی شکر گزاری انسانهای خود ساخته است. بعضی نعمتها ظاهری هستند مثل گوش و چشم و.. . بعضی نعمتها باطنی هستن مثل گلبول های خون. ما شکر چشم را بجا می آوریم ولی شکر زبان کوچک را بجا نمی آوریم زیرا پیدا نیست. در قرآن یک جا خدا به انسان گفته که مرگ بر تو باد و آنجایی است که انسان کفران نعمت می کند. قرآن می فرماید که شیطان از چهار طریق برای گمراه کردن انسان می آید. از جلو پشت سر سمت راست و سمت چپ. یعنی شیطان همه ی راهها را می آید که یک کار بکند و آن این است که انسانها شکر گزار نباشند. آخرین ویژگی انسانهای خود ساخته این است که می بخشند و کینه ندارند.
یکی از ویژگیهای اما رضا (ع ) این بود که مردم دار بود. همواره به مشکلات مردم می رسید. امام فرمود که هر کس به زیارت من بیاید سه جا به زیارت او می آیم. سعی داشت ارتباط خودش را با مردم حفظ کند. انسانهای خودساخته ویژگی مهمی دارند و این است که آنها هیچ وقت به قیمت خوشحالی مخلوق، خالق را از خودشان ناراضی نمی کنند. امام رضا (ع) فرمود که امیرالمومنین فرمود: دین ندارد کسی که راضی بشود بنده ی خدا را راضی کند و اطاعت کند بشرط اینکه خدا را ازخودش ناخشنود بکند. یک وقت همسر شما از شما درخواستی دارد که منطقی است ولی یک وقت درخواست او باعث ناخشنودی خدا می شود. دختر شما دوست دارد که آرایش کرده بیرون بیاید یا پسر شما دوست دارد که در مراسم عروسی موسیقی حرام بگذارد. اگر شما بخواهید آنها را راضی کنید خدا را از خودتان ناراضی کرده اید. انسان باید بگوید که من تا مرزی دین داری با شما هستم. اگر درخواست اولاد من منجر به لطمه به دین من شد باید آنرا قبول نکنم. الان خیلی از خانواده ها به خاطر همسر و اولاد دچار گناه می شوند. درخواست همسر و فرزند تا جایی محترم است که با دستورات الهی و قرآن منافات نداشته باشد.
📝مرحوم شیخ صدوق نقل کرده که شخصی از صالحان پیامبر را تو حالتی دید ، حالا خواب یا مکاشفه هرچه که بود پیغمبر اکرم را دید ،عرض کرد :یا رسول الله من می خواهم به زیارت بعضی از فرزندان شما بروم زیارت کدامشان بروم؟ زیارت کدامیک از فرزندانتان بروم؟ وجود مقدس پیغمبر اکرم فرمودند : فرزندان من بعضی شان به طرف من مسموم آمدند بعضی شان مقتول، و کشته شدند. این طرف جواب نگرفت از پیغمبر. گفت آقا من عرض کردم زیارت کدامشان بروم؟ چون مرقد مطهرشان پراکنده است بعضی ها مدینه اند بعضی ها در عراق اند بعضی ها در ایران اند زیارت کدامشان بروم؟ پیغمبر اکرم فرمود که : آنی که بهت نزدیکتر است آنی که در جوارش هستی. این طرف برگشت گفت : آقا ، رضا را می فرمایید؟ پیغمبر فرمود : قل صلی الله علیه ، قل صلی الله علیه ،قل صلی الله علیه ،سه مرتبه صلوات الله و سلامُ علیه. یعنی تعبیر اینجوری نکن ، با آن تعبیر ازش نام ببر.
استاد عالی
#داستان_آموزنده
🔆آرایشگر و امام رضا علیه السلام
🥀هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد.
🥀بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیری مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیهالسلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیهالسلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد:
🥀 ای کاش از امام تقاضای اجرت کند تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیهالسلام ـ با اشاره به سنگی که بهوسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
🥀این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمیخواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذراندهام ؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
🥀امام رضا ـ علیهالسالم ـ دستور دادند که یکی از لباسهایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولی! من از سکرات موت میترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
🥀پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم
پس نمیگیریم.
🥀(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم
برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیهالسلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت
فرموده است.)
🥀روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ فرمودند: »لبیک لبیک لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.
📚همای سعادت، همائی واعظ، ص ۱۱
🌺🔆🌺🔆🌺🔆🌺🔆🌺
#داستان_آموزنده
🔆عيادت از مريض و بهترين هديه
🔅مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام حكايت كند:
🔅يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام مريض شده و حضرت رضا عليه السلام فرمود: اين ناراحتى كه احساس مى كنى ، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است ، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟!
🔅و بعد از آن ، در ادامه فرمايش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برايشان وسيله آسايش و استراحت است .
و عدّه اى ديگر آن قدر مرگ برايشان سخت و طاقت فرسا است ، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند.
🔅حال چنانچه بخواهى كه مرگ برايت نيك و لذّت بخش باشد، ايمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نيز ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را تجديد كن و شهادتين را بر زبان و قلب خود جارى گردان .
🔅امام جواد عليه السلام فرمود: بعد از آن كه ، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتين را گفت ، اظهار داشت :
🔅يابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحيّات و هدايا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند.
امام رضا عليه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى ، از آن ها سؤ ال كن : براى چه آمده اند؟
🔅مريض گفت : آن ها مى گويند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان ، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند.
پس از آن ، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت : ((السّلام عليك ياابن رسول اللّه !)) پيغمبر اسلام ، اميرالمؤ منين و ديگر امامان (سلام اللّه عليهم ) آمدند، و در همين لحظه ، جان به جان آفرين تسليم كرد
📚دعوات مرحوم راوندى : ص 248، ح 698، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 126، ح 2، بحارالا نوار: ج 49، ص 72، ح 96.
#انتخاب_شغل_معنوی
پادشاهی، خوش اخلاق و عدالت خواه بود.
او در روزهاى برف و سرما به گردش در محلات مى رفت، كه اگر كسى نیاز و حاجتى داشته باشد به او کمک کند.
به او گفتند: پادشاهان چنين روزهای سرد و برفی از خانه بيرون نمى آیند.
فرمود: در اين روزها غريبان و ستم رسيده گان پريشان تر و محتاج تر مى شوند و اگر کسی مشکل آنها را برطرف کند، دعاى با اثرى مى كنند.
و دعای آن زمان بهتر و تاثیر گذارتر هست.
🔻در کتاب شانس دوم، رابرت کیوساکی اعتقاد دارد، انسان علاوه بر #شغل_مالی، باید#شغل_معنوی نیز داشته باشد. اگر کسی شغل معنوی برای خود ایجاد کند، به دنبال خوشگذرانی و و خیلی از کارها نمی رود. رابرت کیوساکی( ثروتمند آمریکایی و نویسنده کتاب پدر پولدار و پدر فقیر... ) میگوید: من شغل معنوی خود را در کمک به دیگران یافتم. و گم شده ای را که دنبال ان بودم، در این شغل معنوی پیدا کردم.
♦️لذا حضرت برای ترغیب،و تشویق کردن به نیکوکاری و ایجاد شغل معنوی فرمود: محبوبترين مؤمن نزد خداوند ، كسي است كه مؤمن فقيري را ، در تنگدستي دنيا و گذران زندگي ، ياري رساند.
#شغل_معنوی #کمک #فقیر #پادشاه #زمستان #برف #نیکوکاری
#داستان_آموزنده
🔆اسلحه مسموم در توبره
✨مرحوم راوندى به نقل از محمّد بن زيد رزامى حكايت كند:
🔸روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام بودم ، كه شخصى از گروه خوارج - كه درون توبره و خورجين خود نوعى سلاح مسموم نهاده و مخفى كرده بود - وارد شد.
🔸آن شخص به دوستان خود گفته بود: او گمان كرده است ، كه چون فرزند رسول اللّه است ، مى تواند وليعهدى طاغوت زمان را بپذيرد، مى روم و از او سؤ الى مى پرسم ، چنانچه جواب صحيحى نداد، او را با اين سلاح نابود مى سازم .
🔸پس چون در محضر مبارك امام رضا عليه السلام نشست ، سؤ ال خود را مطرح كرد.
حضرت فرمود: سؤ الت را به يك شرط پاسخ مى گويم ؟
🔸منافق گفت : به چه شرطى مى خواهى جواب مرا بدهى ؟
🔸امام عليه السلام فرمود: چنانچه جواب صحيحى دريافت كردى و قانع و راضى شدى ، آنچه در توبره خود پنهان كرده اى ، درآورى و آن را بشكنى و دور بيندازى .
🔸آن شخص منافق با شنيدن چنين سخن و مشاهده چنين برخوردى متحيّر شد و آنچه در توبره نهاده بود، بيرون آورد و شكست ؛ و بعد از آن اظهار داشت :
🔸 ياابن رسول اللّه ! با اين كه مى دانى ماءمون طاغى و ظالم است ، چرا داخل در امور او شدى و ولايتعهدى او را پذيرفتى ، با اين كه آن ها كافر هستند؟!
امام رضا عليه السلام فرمود: آيا كفر اين ها بدتر است ، يا كفر پادشاه مصر و درباريانش ؟
آيا اين ها به ظاهر مسلمان نيستند و معتقد به وحدانيّت خدا نمى باشند؟
🔸و سپس فرمود: حضرت يوسف عليه السلام با اين كه پيغمبر و پسر پيغمبر و نوه پيغمبر بود، از پادشاه مصر تقاضا كرد تا وزير دارائى و خزينه دار اموال و ديگر امور مملكت مصر گردد و حتّى در جاى فرعون مى نشست ، در حالى كه مى دانست او كافر محض مى باشد.
🔸و من نيز يكى از فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله هستم و تقاضاى دخالت در امور حكومت را نداشتم ؛ بلكه آنان مرا بر چنين امرى مجبور كردند و به ناچار و بدون رضايت قلبى در چنين موقعيّتى قرار گرفتم .
آن شخص جواب حضرت را پسنديد و تشكّر و قدردانى كرد؛ و از گمان باطل خود بازگشت .
📚الخرايج والجرايح : ج 2، ص 766، ح 86.
تعداد انبیاء
اباذر از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم پرسید: «چند نفر از انبیاء مرسل بودند؟» فرمود: «سیصد و سیزده نفر.» پرسید: «چند کتاب بر آنان فرستاده شد؟» فرمود: «یکصد و بیستوچهار.» بعد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای اباذر! چهار پیغمبر سریانی بودند، آدم، شیث، اختوع (ادریس) و نوح و چهار نفر از پیامبران از عرب بودند: هود، صالح، شعیب و پیغمبر تو.
اولین پیامبر بنیاسرائیل، موسی علیهالسلام و آخرین ایشان عیسی علیهالسلام بود و ششصد پیغمبر در میان موسی و عیسی بوده است.»(4)
حیوه القلوب، ج 1، ص 6
🔆🔆امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «رسولان خدای سبحان، ترجمان حق و سفیران میان خالق و مخلوق هستند.»
📒غررالحکم، ج 1، ص 469
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
❓تسبيحات اربعه رکعت سوم و چهارم رو میتونیم کمتر از سه بار بخونیم؟
💡 آیات عظام امام خمینی،خامنهای،سیستانی، مکارم:
بله. در رکعت سوم و چهارم، یک مرتبه گفتن تسبيحات اربعه کافیه؛ ولى بهتره(مستحبه) سه بار بگین.
#تسبیحات
#احکام_نماز
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
📖توضيحالمسائل مراجع، م1005
▫️▫️▫️▫️▫️
روایت تکان دهنده رضا کیانیان از فرمان امام رضا (ع) به خادم حرم
🔹کیانیان چنین روایت میکند: «هنگامى كه براى زيارت امام رضا(ع) مى روم، گاهى بعضى از خدام امام، من را به محل استراحت خودشان دعوت مى كنند. من هم بى درنگ و در اوج خوشحالى مى پذيرم. چاى، گپ و گفت و مهربانى... يك بار كه صحبت ها درباره ى معجزات هر روزه ى امام گُل انداخته بود، يكى از خدام قديمى كه از دوستان پدر مرحومم بود تعريف كرد: چندين سال پيش، در يكى از شب هاى زمستان، بعد از كشيك خوابيده بودم كه امام به خوابم آمد و فرمود: بلند شو برو جلو پنجره فولاد. بى معطلى بيدار شدم. از اين سوى صحن نگاه كردم و ديدم برف سفيد يكدستى سراسر صحن را پوشانده و هيچ خبر ديگرى نيست!
با خودم گفتم، حتماً خيالاتى شدم ...برگشتم و خوابيدم. دوباره امام به خوابم آمد و گفت: مگر نگفتم بلند شو برو جلو پنجره فولاد؟! دوباره بلند شدم و رفتم و نگاه كردم و باز هم جز برف چيزى نديدم! در دل گفتم، يا امام رضا قربونت برم، اونجا كه خبرى نيست و برگشتم و خوابيدم. اين بار امام با عصبانيت گفت: بلند شو برو جلو پنجره فولاد، وگرنه اخراجت مى كنم!
ترسان و پشيمان از بى توجهى از خواب پريدم و به آن سمت دويدم و زير لب طلب بخشش مى كردم تا رسيدم پشت پنجره. باز هم چيزى نبود، جز برف ! با ترس و زارى گفتم: يا امام رضا مى بينى كه آمدم، ولى اينجا خبرى نيست كه ناگهان ديدم برف جلو پنجره تكانى خورد و سگ نحيفى بلند شد و نالان به راه افتاد. من هم كه تازه متوجه ى مأمويتم شده بودم، دنبال سگ رفتم.
سگ با عجله از محوطه صحن به سمت خيابان طبرسى رفت و عاقبت جايى ايستاد و به من نگاه كرد! ديدم چند توله ى سگ، در چاله اى گود و پر از برفابه و گل افتاده اند. حيرت زده و نادم از سستى ام، توله ها را از ميان گل و شُل بيرون آوردم، گريه كنان و پشيمان از دير رسيدنم، خشكشان كردم و با كمال احترام آن ها را در جايى مناسب و گرم گذاشتم»
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅