تعداد انبیاء
اباذر از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم پرسید: «چند نفر از انبیاء مرسل بودند؟» فرمود: «سیصد و سیزده نفر.» پرسید: «چند کتاب بر آنان فرستاده شد؟» فرمود: «یکصد و بیستوچهار.» بعد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای اباذر! چهار پیغمبر سریانی بودند، آدم، شیث، اختوع (ادریس) و نوح و چهار نفر از پیامبران از عرب بودند: هود، صالح، شعیب و پیغمبر تو.
اولین پیامبر بنیاسرائیل، موسی علیهالسلام و آخرین ایشان عیسی علیهالسلام بود و ششصد پیغمبر در میان موسی و عیسی بوده است.»(4)
حیوه القلوب، ج 1، ص 6
🔆🔆امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «رسولان خدای سبحان، ترجمان حق و سفیران میان خالق و مخلوق هستند.»
📒غررالحکم، ج 1، ص 469
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
❓تسبيحات اربعه رکعت سوم و چهارم رو میتونیم کمتر از سه بار بخونیم؟
💡 آیات عظام امام خمینی،خامنهای،سیستانی، مکارم:
بله. در رکعت سوم و چهارم، یک مرتبه گفتن تسبيحات اربعه کافیه؛ ولى بهتره(مستحبه) سه بار بگین.
#تسبیحات
#احکام_نماز
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
📖توضيحالمسائل مراجع، م1005
▫️▫️▫️▫️▫️
روایت تکان دهنده رضا کیانیان از فرمان امام رضا (ع) به خادم حرم
🔹کیانیان چنین روایت میکند: «هنگامى كه براى زيارت امام رضا(ع) مى روم، گاهى بعضى از خدام امام، من را به محل استراحت خودشان دعوت مى كنند. من هم بى درنگ و در اوج خوشحالى مى پذيرم. چاى، گپ و گفت و مهربانى... يك بار كه صحبت ها درباره ى معجزات هر روزه ى امام گُل انداخته بود، يكى از خدام قديمى كه از دوستان پدر مرحومم بود تعريف كرد: چندين سال پيش، در يكى از شب هاى زمستان، بعد از كشيك خوابيده بودم كه امام به خوابم آمد و فرمود: بلند شو برو جلو پنجره فولاد. بى معطلى بيدار شدم. از اين سوى صحن نگاه كردم و ديدم برف سفيد يكدستى سراسر صحن را پوشانده و هيچ خبر ديگرى نيست!
با خودم گفتم، حتماً خيالاتى شدم ...برگشتم و خوابيدم. دوباره امام به خوابم آمد و گفت: مگر نگفتم بلند شو برو جلو پنجره فولاد؟! دوباره بلند شدم و رفتم و نگاه كردم و باز هم جز برف چيزى نديدم! در دل گفتم، يا امام رضا قربونت برم، اونجا كه خبرى نيست و برگشتم و خوابيدم. اين بار امام با عصبانيت گفت: بلند شو برو جلو پنجره فولاد، وگرنه اخراجت مى كنم!
ترسان و پشيمان از بى توجهى از خواب پريدم و به آن سمت دويدم و زير لب طلب بخشش مى كردم تا رسيدم پشت پنجره. باز هم چيزى نبود، جز برف ! با ترس و زارى گفتم: يا امام رضا مى بينى كه آمدم، ولى اينجا خبرى نيست كه ناگهان ديدم برف جلو پنجره تكانى خورد و سگ نحيفى بلند شد و نالان به راه افتاد. من هم كه تازه متوجه ى مأمويتم شده بودم، دنبال سگ رفتم.
سگ با عجله از محوطه صحن به سمت خيابان طبرسى رفت و عاقبت جايى ايستاد و به من نگاه كرد! ديدم چند توله ى سگ، در چاله اى گود و پر از برفابه و گل افتاده اند. حيرت زده و نادم از سستى ام، توله ها را از ميان گل و شُل بيرون آوردم، گريه كنان و پشيمان از دير رسيدنم، خشكشان كردم و با كمال احترام آن ها را در جايى مناسب و گرم گذاشتم»
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅
خلاصه ای از زندگینامه امام حسن عسگری (ع)
نام : حسن
شهرت : عسگری زکی هادی ، سراج ، رفیق
لقب : الخاص
کنیه : ابو محمد معروف به «ابن رضا» (ع)
نام پدر : امام علی النقی (ع)
نام مادر : سوسن يا حديثه يا سليل
تاریخ ولادت : هشتم ماه ربیع الثانی سال ۲۳۲ هجری یا ۲۳۱ هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : ۶ سال
تاریخ شهادت : هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری
محل دفن : سامراء
پنج علامت شیعه
امام حسن عسکری در یک روایتی فرمود: علامت شیعه پنج چیز هست این علائم را ظاهر بکنید.
خوب دقت کنید با این فضایی که من عرض کردم از زمان امام رضا که شیعه قدرت گرفت این روایت امام را چطور تحلیل می کنید:
1. صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ، ۵۱ رکعت نماز علامت مومن و شیعه کامل هست هفده رکعت واجب ۳۴ رکعت مستحب این علامت اول.
2. وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن حتی در نماز ظهر و عصر که مردها باید نمازشان را آهسته بخوانند مستحب هست که بسم الله را بلند بگوید این علامت دوم.
3. وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ، پیشانی را به خاک مالیدن در سجده
4. وَ التَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ، انگشتر در دست راست کردن.
5. وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ، زیارت اربعین را خواندن.
چرا امام عسکری علیه السلام این پنج تا را به عنوان علامت شیعه میداند؟ هر کدام از این ها یک کد هست برای اینکه مقداری روشن بشود هر کدام را توضیح مختصری میدهم:
در رابطه با انگشتر دست راست کردن پیغمبر اکرم در روایت فرموده بود که انگشتر در دست راست بکنید سنت پیغمبر بود. همه این را شنیده بودند چیز مخفی نبود. اما زمانی که آخر جنگ صفین قضیه حکمیت پیش آمد ابوموسی اشعری و عمروعاص به عنوان حکم قرار گرفتند که مسئله حاکمیت زمان را تعیین کنند، عمروعاص فریبی داد انگشتر را از دست راستش درآورد گفت همانطور که این انگشتر را از دست راستم خارج می کنم علی را از حکومت خلع کردم بعد انگشتر را در دست چپش گذاشت گفت همانطور که انگشتر را در دست چپم می گذارم معاویه را نصب کردم. از آن به بعد انگشتر در دست چپ گذاشتن بنی امیه بود کسی که دست راست میکرد یعنی علی را قبول دارد این به عنوان یک نشانه و کد بود و از آن به بعد برخورد میکردند مثل یک جرم بود اگر کسی انگشتر در دست راستش بود با او برخورد میکردند. امام عسکری فرمود دیگر شما انگشتر را دست راستتان بگذارید این یعنی چه؟ با این فضایی که الان نقل کردم یعنی شیعه قدرت پیدا کرد نترسید دیگر شعار شیعه را علنی کنید. این یک علامت و نشانه هست.
سجده کردن بر خاک که شما می دانید مذاهب دیگر غیر شیعه سجده بر خاک را لازم نمی دانند بر فرش هم سجده می کنند روی موکت هم سجده می کنند اما سجده کردن بر خاک فقط و فقط در مذهب شیعه است که از خود پیغمبر هم روایت داریم این نشانه شیعه بودن هست.
۵۱ رکعت نماز خواندن، یعنی علاوه بر ۱۷ رکعت نماز واجب نمازهای مستحبی را خواندن از آن جهت بود که به شیعیان طعنه میزدند می گفتند شیعه اگر فقط نماز واجب را بخواند مستحبی ها که سنت پیغمبر هست را ترک میکند، امام عسکری علیه السلام فرمود برای اینکه این اتهام را از خودتان دور کنید شیعه فقط واجبات را نمی خواند و مستحبات را هم انجام میدهد تارک سنت نیست نوافل را هم بخوانید.
علامت دیگر جهر به بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله را بلند گفتن که شما می دانید فرقه های غیر شیعه آنهایی که به مسجدالحرام مشرف شدند می دانند نماز که می خواهد بخواند امام جماعت یا بسم الله نمیگویند چون بسم الله را جزء سوره نمی دانند یا اگر هم بگویند آهسته می گویند. بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم علامت شیعه است .
و یکی هم زیارت اربعین هست.
قبل از اینکه من راجع به زیارت اربعین چیزی بگویم این که امام می گوید این علائم و شعارهای شیعه را اظهار کنید و نترسید نشانه این هست که شیعه قدرت پیدا کرده. کسانی که سنشان بالاتر هست یادتان هست قبل از انقلاب هر کسی با حضرت امام یک ارتباط برقرار می کرد می خواست یک اطلاعیه از ایشان بیاورد باید ۷ جا پنهانش میکرد که او را نگیرند ولی یواش یواش که جلو رفتند و قدرت پیدا کردند و مردم مطلع شدند اطلاعیه که هیچ، مردم خیلی راحت فعالیت انقلابی می کردند در شب تظاهرات می کردند چون قدرت پیدا شده بود. امام عسکری که می گوید این علائم را اظهار کنید چون قدرت پیدا شده .
پنجم که زیارت اربعین هست می دانید در بین ائمه فقط و فقط امامی که اربعین دارد سیدالشهدا است. توصیه به اربعین شده این چه خصوصیاتی دارد که امام عسکری فرمود این هم علامت شیعه است؟ با اینکه زیارت سیدالشهدا را قبلاً هم می رفتند زمان امام صادق می رفتند زمان ائمه قبلی هم می رفتند. ببینید وقتی دست روی یک مناسبت خاص میگذاریم یواش یواش شیعه تجمع پیدا می کند برای زیارت در همان مناسبت خاص. یک موقع می گویند در طول سال هر روز بروی کربلا عیبی ندارد ثوابش را دارد تجمع نمیشود. این الان برای من و شما مفهوم هست تجمعی که در اربعین رخ می دهد همایش و مانور شیعه است. اگر می گفتند در کل سال هر کس می خواست پیاده برود همه در کل سال میرفتند و تجمعی صورت نمی گرفت.
امام علیه السلام این را ذکر کرد که زیارت اربعین برای شیعه نماد و شعار بشود یک مانور قدرت بشود این نشان دهنده این است که زمان امام عسکری تشیع یک قدرت و گسترش پیداکرده که حضرت می فرماید دیگر نترسید علائم شیعه بودن را اظهار کنید.
خادم و نشانه های امام زمان
امام عسکری به یکی از خادمین متدین و خوب خودش به نام ابوالادیان نامه ای داد گفت برو مدائن این نامه ها را برسان به فلانی فلانی بعد از ۱۵ روز برمیگردی به سامرا وقتی برمیگردی دیگر مرا زنده نمیبینی من دیگر از دنیا رفتم ابوالادیان فهمید که امام دارد از شهادتش خبر می دهد شروع میکند به گریه کردن و ناله زدن. امام عسکری علیه السلام می فرماید: تقدیر الهی اینطور هست من تا دو هفته دیگر از دنیا میروم و به شهادت میرسم. ابوالادیان گفت آقا امام بعدی شما کیست و چه نشانه ای دارد؟
امام عسکری امام زمان را که هنوز به او نشان نداده بود، امام فرمود که سه تا نشانه را از او می بینی:
یک نشانه اینکه جواب نامه هایی را که تو از مدائن می آوری از تو میخواهد . کسی که جواب نامه ها را از تو می خواهد و نامه ها را از تو می گیرد.
دوم کسی که بر جنازه من نماز می خواند بعد از شهادت.
و سوم کسی که از محتویات داخل کیسه ها خبر می دهد.
ابوالادیان می گوید من این سومی را نفهمیدم ولی عظمت امام عسکری جوری بود که نتوانستم بپرسم یعنی چی؟
می گوید رفتم مدائن دنبال ماموریت نامه هایی که امام داده بود را به افراد رساندم و برگشتم بعد از ۱۵ روز که وارد سامرا شدم دیدم در خانه امام عسکری گریه و شیون هست فهمیدم آقا به شهادت رسید. وارد که شدم دیدن جنازه امام عسکری را آوردند میخواهند بر آن نم،از بخوانند یک مرتبه دیدم برادر ایشان جعفر کذاب که معروف بود به این نام و ادعای امامت می کرد و آدم فاسقی بود آمده بر امام عسکری می خواهد نماز بخواند. ابوالادیان می گوید من تعجب کردم این میخواهد بر امام نماز بخواند؟ چون نشانه را امام گفته بود، یک مرتبه دیدم کودکی مثل خورشید از اندرونی بیرون آمد لباس جعفر کذاب عمویش را گرفت گفت:
یا عَمّ تَأخَّر فَإنّی أولی بَالصّلوة عَلَی أبی.
من سزاوار تر هستم که بر پدرم نماز بخوانم. جعفر کذاب هم بدون هیچ مقاومتی رفت کنار امام ایستاد. ابوالادیان می گوید این یک نشانه که بر جنازه امام عسکری این کودک نماز خواند.
بعد که نماز خواند رفت داخل به من اشاره کرد آن نامه هایی که از مدائن آوردی به من بده دیدم این دومین نشانه که نامه ها را درخواست کرد.
دنبال سومین نشانه میگشتم که امام عسکری فرموده بود کسی که از محتویات درون کیسه خبر می دهد یعنی چی؟
چند روزی گذشت یک عده از شیعیان قم آمدند سامرا برای اینکه وجوهاتشان را با امام عسکری حساب کنند دیدند امام به شهادت رسیده جعفر کذاب نشسته بود در آن خانه و ادعای امامت می کرد. کیسه های که وجوهات در آن بود را آوردند به جعفر کذاب خواستند بدهند گفتند ما هر دفعه که خدمت امام که می رسیدیم از محتویات داخل کیسه خبر داشتند که چقدر پول داخل آن هست. جعفر کذاب گفت از من می خواهید که علم غیب داشته باشم من نمی دانم چقدر داخل آن هست، قمیها ندادند می دانستند که باید نشانه ای از امامت ببینند.
همان موقع بود که خادمی آمد از ان درونی. ابوالادیان می گوید من هم نشسته بودم گفت این کیسه ها را بدهید به فرزند امام عسکری، او میگوید ۱۰۰۰دینار در این کیسه ها هست که ۱۰ دینار آن تقلبی هست. قمی ها گفتند کاملاً درست است وقتی نگاه کردند ۱۰ دینار تقلبی را در آن پیدا کردند. گفتند او امام هست که ابوالادیان میگوید من دیگر مطمئن شدم امام ایشان هست که پنج ساله بود.
✨﷽✨
🌼دوره ی مخفی شدنِ امام زمان
✍دوره های زندگی حضرت را میتوان به چهار بخش «اختفا»، «غیبت صغری»، «غیبت کبری» و «پس از ظهور» تقسیم کرد.دوره ی اختفا و مخفی بودن حضرت، از هنگام تولد (255ه.ق) شروع و تا رحلت امام عسکری (260ه.ق) پایان پذیرفت.
امام حسن عسکری در این دوران دو وظیفه مهم و حساس را عهده دار بودند؛ یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی و دیگر اثبات وجود او و اعلام امامتش بعنوان امام دوازدهم. ایشان از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد. ولی بخاطر اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران و نزدیکان صدّیق امام عسکری از ولایت حضرت آگاه بودند.
💥معاویة بن حکیم و محمد بن عثمان عمری و محمد بن ایوب نقل میکنند: چهل تن از شیعیان نزد امام عسکری آمدیم. ایشان فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من و جانشین من است، از او پیروی کنید و از گرد او پراکنده نگردید که هلاک میشوید و دینِتان تباه میگردد، این را هم بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید.
📚کمال الدین ص435
🌹سالروز آغاز امامت حضرت
مهدی صاحب الزمان (عج) مبارک باد.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆افتخار خدمت با حفظ اسرار
✨مرحوم كلينى رضوان اللّه عليه در كتاب شريف كافى آورده است :
⚡️يكى از اصحابِ حديث - به نام ضوء بن علىّ عجلى به نقل از شخصى كه از اهالى فارس بود حكايت كند:
⚡️پس از آن كه به قصد خدمت گزارى خاندان عصمت و رسالت عليهم السلام وارد شهر سامراء شدم ، به منزل امام حسن عسكرى عليه السلام آمدم و در خدمت آن بزرگوار بودم تا آن كه روزى مرا خواست و فرمود: براى چه از ديار خويش به اين جا آمده اى ؟
⚡️در جواب حضرت ، عرضه داشتم : عشق و علاقه خدمت گزارى در محضر مقدّس شما، مرا بدين جا آورده است .
⚡️امام عليه السلام فرمود: پس بايد دربان من بشوى و افرادى كه در رفت و آمد هستند، مواظب باشى .
⚡️بعد از آن داخل منزل در كنار ديگر غلامان و پيش خدمتان بودم و همكارى مى كردم و چنانچه چيزى لازم داشتند، از بازار خريدارى مى كردم تا به مرحله اى رسيدم كه بدون اجازه رفت و آمد داشتم و در مجالس آن حضرت نيز حاضر مى شدم .
⚡️روزى بر آن حضرت وارد شدم و ناگهان حركت مخصوص و صدائى غيرعادى را شنيدم و تعجّب كرده ، خواستم جلو بروم تا از نزديك بفهم كه چه خبر است .
⚡️ناگاه امام عليه السلام با صداى بلند، به من فرمود: همان جا بِايست و جلوتر نَيا؛ و من نيز همان جا ايستادم و ديگر نتوانستم نه جلو بروم و نه به عقب برگردم .
⚡️پس از گذشت لحظاتى ، كنيزى از نزد حضرت بيرون آمد، در حالى كه چيزى را در پارچه اى پيچيده و همراه خود داشت ، بعد از آن امام حسن عسكرى عليه السلام مرا صدا نمود و فرمود: وارد شو.
⚡️وقتى بر آن حضرت وارد شدم ، كنيز را دستور داد كه تو هم برگرد و بيا، چون كنيز برگشت و وارد اتاق شد، حضرت فرمود: آنچه در پارچه پيچيده اى باز كن و نشان بده .
هنگامى كه پارچه را گشود، متوجّه شدم كه كودكى زيبا و نورانى با قيافه اى گندمگون در آن مستور بود.
⚡️سپس امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اين نوزاد بعد از من ، امام و پيشواى شماها است و به كنيز دستور داد: او را بپوشان و بِبَر.
راوى گويد: من ديگر آن نوزاد مبارك را نديدم تا پس از آن كه امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت .
📚اصول كافى : ج 1، ص 329، ح 6.
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆ختم قرآن بهتر از ذبح!
🍁سعدی گوید: ثروتمندی بود که دارای یک پسر بیمار و رنجور بود، خیر خواهان به او گفتند: «مصلحت آن است که برای شفای پسرت ختم قرآن کنی، یا قربانی ذبح کنی و با ذبح و خون ریختن گوسفند یا شتر و صدقه دادن گوشت آنها، فرزندت خوب شود.»
🍂ثروتمند که حاضر نبود پول خرج کند و بخیل بود، اندکی در فکر فرورفت و سپس سر برداشت و گفت: «ختم قرآن بهتر است، چون قرآن در دسترس میباشد، اما قربانی کردن حیوان از گلهای که از محل دور است، سختتر میباشد!»
🍁صاحب دلی سخن او را شنید و گفت: او ازاینرو ختم قرآن را برای شفا برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینهای ندارد؛ ولی قربانی کردن به پول وابسته است و آن به جان بسته است؛ و دل برداشتن از آن دشوار خواهد بود.
به دیناری چو خر در گِل بمانند * ور الحمدی بخوانی، صد بخوانند
🍁بعضی برای دادن یک دینار مانند الاغ در گل میمانند، ولی اگر سوره حمد را صدبار بخواهی، برایت میخوانند.
📚(حکایتهای گلستان، ص 236)
🍁🍁🍁🍁
🌷 #شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر #شهید_علی_اکبر_دهقان همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یا حسین، یا حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهیدبشوم
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع)خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
#باولایت_تاشهادت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷شادی روح همه شهدا مخصوصا شهید علی اکبر دهقان صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 🌷
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱
#داستان_آموزنده
🔆بیانی دقیق و رسا
⚡️یکی از عارفان و صالحان سرزمین لبنان که در میان عرب به مقامات عالی رسید و به کرامت و کارهای فوقالعاده شهرت داشت، به مسجد جامع دمشق آمد.
⚡️کنار حوض رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت.
چون نماز خواند، پسازآن، یکی از اصحابش نزد وی آمد و گفت: اجازه هست تا چیزی بپرسم؟
⚡️عارف فرمود: بپرس
عرض کرد: به یاد دارم که عارف بزرگ بر روی دریای روم راه میرفت و قدمش تر نشد؛ ولی برای شما در حوض کوچک حالتی پیش آمد که نزدیک بود از بین بروید؟
عارف با بیانی رسا و کلامی دقیق و با تأمّل بسیار، به او فرمود:
⚡️«آیا نشنیدهای که سرور عالم، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «لی معَ اللهِ وقتٌ لا یَسَعنی فیه مَلَکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌ مُرسَلٌ: مرا با خدای وقتی هست که در آن وقت (آنچنان یگانگی وجود دارد که) فرشتهی ویژهای (همانند جبرئیل) و پیامبر مرسل در آن نگنجد!!»
⚡️ولی نگفت: همیشه؛ بلکه فرمود: وقتی از اوقات؛ پس پیامبر، در یک وقت جبرئیل و میکائیل به حالت او راه ندارد (و نامحرماند) ولی در وقت دیگر با همسران خود حفصه و زینب، دمساز شده، خوش میگفت و میشنید.
مشاهده و دیدار نیکان بین آشکاری و پوشیدگی است.
⚡️انسانهای ملکوتی گاه تجلّی میکنند و دل عارف را میربایند و گاه رخ میپوشند و عارف را گرفتار فراق میسازند.»
اگر درویش در حالی بماندی **** سر و دست از دو عالم بر فشاندی
📚حکایتهای گلستان، ص 110
#انتخاب_شغل_معنوی
پادشاهی، خوش اخلاق و عدالت خواه بود.
او در روزهاى برف و سرما به گردش در محلات مى رفت، كه اگر كسى نیاز و حاجتى داشته باشد به او کمک کند.
به او گفتند: پادشاهان چنين روزهای سرد و برفی از خانه بيرون نمى آیند.
فرمود: در اين روزها غريبان و ستم رسيده گان پريشان تر و محتاج تر مى شوند و اگر کسی مشکل آنها را برطرف کند، دعاى با اثرى مى كنند.
و دعای آن زمان بهتر و تاثیر گذارتر هست.
🔻در کتاب شانس دوم، رابرت کیوساکی اعتقاد دارد، انسان علاوه بر #شغل_مالی، باید#شغل_معنوی نیز داشته باشد. اگر کسی شغل معنوی برای خود ایجاد کند، به دنبال خوشگذرانی و و خیلی از کارها نمی رود. رابرت کیوساکی( ثروتمند آمریکایی و نویسنده کتاب پدر پولدار و پدر فقیر... ) میگوید: من شغل معنوی خود را در کمک به دیگران یافتم. و گم شده ای را که دنبال ان بودم، در این شغل معنوی پیدا کردم.
♦️لذا حضرت برای ترغیب،و تشویق کردن به نیکوکاری و ایجاد شغل معنوی فرمود: محبوبترين مؤمن نزد خداوند ، كسي است كه مؤمن فقيري را ، در تنگدستي دنيا و گذران زندگي ، ياري رساند.
#شغل_معنوی #کمک #فقیر #پادشاه #زمستان #برف #نیکوکاری
💥💥💥💥💥💥💥
#داستان_آموزنده
🔆سبب استغفار
مردی خدمت امام صادق علیهالسلام رسید. امام از حال برادرش (که از طایفه جارودیه که گروهی از زندیه بودند) جویا شد.
عرض کرد: حالش خوب است و مقداری از تقدّس و زهد او را به خدمت امام عرض کرد. باز گفت: همهچیزش خوب است، جز اینکه اعتقاد به شما ندارد.
فرمود: «چه چیز باعث این مسئله شده است؟» عرض کرد: «او ورعی دارد که مانع از این عدم اعتقاد به شما شده است.»
فرمود: «به او بگو، ورع تو در کنار نهر بلخ کجا بود؟» گوید: چون از مسافرت برگشتم به برادرم بیان امام را گفتم. برادرم گفت: آری، من به ماوراءالنهر به تجارت رفتم، چون از تجارت فراغت یافتم و خواستم به بلخ بروم، با شخصی همسفر شدم. او کنیزی زیبا همراهش داشت؛ پس در کنار نهری فرود آمدیم. همسفرم گفت: «بیا من محافظت اسباب میکنم و تو برای تهیه هیزم و آتش برو، یا من میروم و تو از اسباب نگهبانی کن.»
من گفتم: تو برو؛ او رفت و من در غیاب او به کنیزش تجاوز کردم و احدی از این راز آگاهی نداشت، مگر امام آن را خبر داد.
پس، از کارهای گذشتهی خود استغفار کرد و از معتقدان به امام صادق علیهالسلام شد.
📚شرح جامعه کبیره شیرازی، ج 1، ص 409 -بحراللئالی، ص 40
🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂
#داستان_آموزنده
🔆پسر بیادب
⚡️سعدی گوید: از سرزمین «دودمان بکر بن وائل» نزدیک شهر نصیبین که در دیار شام قرار داشت، مهمان پیرمردی شدم، یک شب برای من چنین تعریف کرد:
⚡️من در تمام عمرم جز یک فرزند پسر که (اکنون) در این جاست، فرزندی ندارم. در این بیابان درختی کهنسال است که مردم آن را زیارت میکنند و در زیر آن به مناجات با خدا میپردازند. من شبهای دراز بهپای این درخت مقدس رفتم و نالیدم تا خداوند به من همین یک پسر را بخشید.
⚡️سعدی میگوید: «شنیدم آن پسر ناخلف، به دوستانش آهسته میگفت: چه میشد که من آن درخت را پیدا میکردم و به زیر آن میرفتم و دعا میکردم تا پدرم بمیرد؟»
⚡️آری، پیرمرد دلشاد بود که دارای پسر خردمندی شده، ولی پسر، سرزنش کنان میگفت: «پدرم خرفتی فرتوت و سالخورده است.»
📘#داستان_کوتاه_آموزنده
پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد.
شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند.
پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟
جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن میرسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات میدهد و به آن میرسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است.
گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان میبینی مرا میکشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بندهات بینیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمیتوانم برسانم.
ای بینیاز مرا به حق بینیازیات قسم میدهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بینیازیات سوگند میدهم رهایم کنی.
شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح میدهم.
شاه با چشمانی اشکآلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بینیاز مرا هم شفا داده و بینیازم از خلایقش کند.
❣️جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت .
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
🔹توبه سر دسته راهزنان🔹
✍یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».
گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام »
📚كتاب پاداشها و كیفرها
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/Imamalipour