17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
🌴🥀🌴🥀🌴
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز یـکشنبـــه روز زیارتی
حضرت علـــــے علیه السلام
حضـرت زهــرا سلام الله
🌴💎🥀💎🌴
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت عاشورا
فرهمند
🌴💎🏴💎🌴
🔹اسمش رقیه باشد و پاهایش زخم
این دیگر روضه نیست..
🔸برای کمک به زوار راهی اربعین شده بودم. در موکبی به درمان جراحت پاهای خسته مشغول بودیم؛ دختربچهای معصوم به همراه مادرش وارد شد.
🔸یک پتو پیدا کردم و چهارلا گذاشتم یک گوشه و نشاندمش روی پتو. همین که خواستم پماد گیاهی را روی پاهایش بزنم برق رفت و همه جا تاریک شد.
برای اینکه هول نکند و حواسش پرت شود ازش پرسیدم: «شِسمُک؟» متوجه نشد. مادرش آمد کنارش نشست.
پرسیدم :«اسم؟ اسم؟» اشاره کردم به دختربچه.
با لهجه غلیظ عربی گفت: «رقیه…»
🔸دستم یک لحظه روی پاهایش ایستاد، اشکم بود که سرازیر شده بود. دست و پا شکسته پرسیدم: «چند سالش است؟» با انگشت نشان داد که «چهار سال»
دوستم که پیشم نشسته بود با صدا شروع کرد به گریه کردن. خانمهای دیگر موکب هم دست از ماساژ دادن بقیه کشیدند و در تاریکی چادر موکب دور من و دختربچه گرد شدند و شروع کردند به گریه کردن.
🔸من پاهایش را ماساژ میدادم و گریه میکردم. مچ پایش را با دستهایم گرفتم، خیلی لاغر بود…
کف پایش را دست کشیدم، از کف دستم کوچکتر بود…
ساق پایش را ماساژ دادم گفتم: «درد میکند نه؟ خیلی پیاده آمدی؟ اذیت شدی عزیزم؟
از تاریکی نترسی عزیزم اینجا خرابه نیست… اینجا همه دوستت دارند.»
من میگفتم و گریه میکردم.
مادرش هم شاید فقط به خاطر این صحنه اشک میریخت وگرنه فارسی متوجه نمیشد.
🔸ازم پرسید :«شسمک؟»
گفتم: «زینب»
باز هم صدای گریه همه بلند شد...
روایت #ارسالی: زینب حسنزاده
#راوی_اربعین
🔻#روایت_اربعین
🔹اربعین؛ با ۳تا پیامک
🔸چندسال پیش خودم را به آب و آتش زدم که اربعین بروم کربلا. اما انگار درها بسته شده بود. پاسپورتم جور نمیشد. نشد بروم...
گذشت تا اربعین سال بعد. این بار جور دیگری اربعین را میخواستم. به آقا امام زمان میگفتم میخواهم بروم وظیفهام را انجام دهم. میخواهم حتی ذرهای هم شده برای ظهورتان کاری کنم. دیگر مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس وظیفه بود همراه با عشقی وصف نشدنی.
🔸یک روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهایم بودم یک دفعه به دلم افتاد با این که زمان ثبتنام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدهم. شاید جور شد و رفتم…
🔸پیام دادم. بعد از کمی پیگیری گفت: «تمام مدارک را تا فردا ساعت ۹صبح بیاورید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران»
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم. دیگر خواب نبود. اربعین، پای پیاده، کربلا… برای انجام وظیفه.
دیگر آن سال آقا نگذاشت آب به دلم تکان بخورد و سریع کارم را درست کرد. همه چیز دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود!
روایت #ارسالی از: خانم زهرا
#راوی_اربعین
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخن منطقی و کاربردی 👌👌
🔴 دبیر محترم ستاد امر به معروف و نهی از منکر بدون اعتنا به جوسازیها و غوغا های رسانههای معاند و غرب گرا های داخلی، از لزوم رعایت قانون حجاب در دستگاه های دولتی می گوید.