⚫️ #شهادت حضرت قاسم عليه السّلام ⚫️
▫️ مردان #اهل_بیت امام حسين عليه السّلام يكى بعد از ديگرى به ميدان جنگ مى رفتند، و جماعتى از آنها به دست دشمنان به شهادت رسيدند، #امام_حسین عليه السّلام صدا زد:
💭 «صبرا يا بنى عمومتى، صبرا يا اهل بيتى فو اللَّه لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا»
💭 «اى پسر عموهايم #صبر و تحمّل كنيد، اى خاندان من شكيبا باشيد، سوگند به خدا هرگز بعد از امروز، خوارى نخواهيد ديد».
▫️ در اين هنگام جوانى (يعنى حضرت قاسم) كه صورتش گويى همانند پاره ماه مى درخشيد، به سوى ميدان خارج شد، و به نبرد با دشمنان پرداخت، سرانجام ابن فضيل ازدى چنان ضربه اى با شمشير بر سرش زد، كه سرش را شكافت، قاسم عليه السّلام از ناحيه صورت بر روى زمين افتاد، صدا زد: ▪️«يا عمّاه! اى عموجان به دادم برس.»▪️ امام حسين عليه السّلام همچون باز شكارى، به ميدان تاخت، و همچون شير خشمگين به دشمن حمله كرد، و شمشيرى بر ابن فضيل زد، او دستش را سپر #شمشیر قرار داد، دستش از آرنج جدا گرديد، نعره او بلند شد، لشكر دشمن آمدند تا ابن فضيل را از دست حسين عليه السّلام نجات دهند، در اين بين بدن نازنين قاسم زير دست و پاى اسبها قرار گرفت، و همان دم به شهادت رسيد. 🏴
▫️ وقتى كه گرد و غبار نشست، ديدند حسين عليه السّلام بر بالين قاسم عليه السّلام ايستاده، و قاسم عليه السّلام از شدّت درد، پاهايش را بر زمين مى سايد، و امام حسين عليه السّلام مى فرمايد:
💭 «بعدا لقوم قتلوك، و من خصمهم يوم القيامة فيك جدّك و ابوك»
💭 «از رحمت خدا دور باد، آن قومى كه تو را كشتند، و كسى كه در #قیامت در مورد تو (در دادگاه عدل الهى) با آنها مخاصمه مى كند جدّ و پدر تو رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم و پدرت است».
▫️ سپس فرمود:
💭 «عزّ و اللَّه على عمّك ان تدعوه فلا يجيبك، او يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم و اللَّه كثر واتره و قلّ ناصره»
💭 «سوگند به خدا بر عمويت سخت است كه تو او را به يارى بخوانى، ولى او دعوتت را اجابت نكند، يا اجابت كند ولى جواب او سودى به حال تو نداشته باشد، #سوگند به خدا امروز روزى است كه دشمنان عمويت بسيار، و ياورش اندك است».
💔 سپس امام حسين عليه السّلام پيكر به خون تپيده #قاسم عليه السّلام را بر سينهاش گرفت و آن را به سوى خيمه ها آورد و در كنار پيكرهاى شهيدان اهل بيتش، بر زمين نهاد.
#ولایت_پذیری #امام_شناسی #یا_قاسم_بن_الحسن
📚 غم نامه کربلا / اشتهاردی / ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف / ص140-141
#رجز حضرت #علی_اکبر (ع)
🗡 انا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِی
🗡 نحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ
🗡 من شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاکَ الدَّنِیّ
🗡 اضرِبُکُم بِالسَّیفِ حَتّی یَنثَنی
🗡 ضربُ غُلامٍ هاشِمیٍّ عَلَوِیٍّ
🗡 و لا اَزالُ الیومَ اَحمی اَبی
🗡 تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ
♨️🌱♨️🌱♨️🌱♨️🌱♨️
🍂 من علی پسر حسین پسر #علی (ع) هستم.
🍂 به خانه خدا سوگند که ما به نبّی (ص) نزدیکتر و اولی هستیم تا شبث و شمر فرومایه.
🍂 آنقدر با #شمشیر به شما می زنم تا شمشیر تاب بردارد؛ شمشیر زدن جوان هاشمی علوی.
🍂 به خدا قسم پیوسته امروز از پدرم حمایت می کنم تا فرزند زنازاده در میان ما حکومت نکند.
@Imamology
🏜🌴 امام شناسان سال 61 هجری قمری 🌴🏜
▪️از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به #شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند:
▪️ این #شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.)
▫️ آنان گفتند: نه ، قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
▪️ حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی #کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند.
▫️آنان گفتند: #حمد خدای را، که ما را به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
▪️ سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در #بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و #شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند به بهشت برسند.
#حدیث #امام_شناسی #محرم #شب_عاشورا #شیعه #لبیک_یا_حسین علیه السلام
📚 بحارالانوار / ج45 / ص1
🏹🛡 آخرین مدافع امام 🛡🏹
✍🏻 چون کار جنگ سخت شد و سنگ بر پیشانی و تیر سه شعبه بر قلب نازنین #امام_حسین علیه السلام نشست ، دشمنان دست از جنگ برداشتند، سپس بازگشتند، و گرداگرد آن حضرت را گرفتند، ناگاه #عبدالله_بن_الحسن (ع) (كه يازده سال بيشتر نداشت و) بچهاى نابالغ بود از خيمه بانوان بيرون آمد و دوان دوان خود را به عمويش حسين (ع) رسانيد، و در كنار عمو ايستاد.
▫️ امام حسين (ع) وقتى كه او را ديد صدا زد: «خواهرم، او را نگه دار، #زینب سلام اللَّه عليها از خيمه خارج شد تا او را نگهدارد، و به خيمه برگرداند، او به شدت خوددارى كرد و گفت:
◾️ «و اللَّه لا افارق عمّى، سوگند به خدا از عمويم جدا نشوم»
▫️ يكى از دشمنان به نام بحر بن كعب شمشيرش را به طرف امام حسين (ع) فرود آورد، عبد اللَّه به او گفت:
◾️ «ويلك يا بن الخبيثة أ تقتل عمّى، واى بر تو اى فرزند زن ناپاك آيا عمويم را مى كشى؟»
▫️ آن ظالم شمشير را به سوى حسين (ع) فرود آورد، عبد اللّه دستش را سپر #شمشیر قرار داد، دستش بريده و آويزان شد، صدا زد: «يا عمّاه!، اى عمو جان».
▫️ امام حسين (ع) عبد اللّه را به سينه اش چسبانيد و فرمود: «اى برادرزاده! در برابر اين مصيبت #صبر كن، و بوسيله آن از درگاه خدا تقاضاى خير و سعادت كن، كه خداوند تو را به نزد پدران شايسته ات ملحق مى كند؟
🕯 در اين هنگام حرمله (لعنت خدا بر او باد) گلوى او را هدف #تیر قرار داد، آن تير، سر او از بدن جدا كرد، و او در آغوش عمويش حسين (ع) جان سپرد.
#محرم #عاشورا #مقتل #عبدالله_بن_الحسن علیه السلام #لبیک_یا_حسین علیه السلام
📚 غم نامه کربلا / اشتهاردی / ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف / ص147-148
🏹 جنگ احد
🎬 سکانس سوم: لا سیف الا ذوالفقار لافتی الا علی
🔹در اوج معرکه با حضرت رسول (ص) نماند مگر ابودجانه که نام او سماک بن خرشه بود و حضرت امیرالمومنین علیه السلام، و هر گروه از مشرکان که بر سید پیغمبران حمله می کردند امیر مومنان (ع) استقبال ایشان می کرد و بسیاری از ایشان را می کشت و ایشان را دفع می کرد تا آنکه شمشیرش پاره پاره شد. و از زنان «نسیبه» دختر کعب مازنیه در خدمت حضرت مانده بود و نگریخته بود و حضرت او را با خود به جنگ ها می برد که مجروحان را مداوا کند و پسرش در آن جنگ همراه بود، چون خواست بگریزد نسیبه مادر او بر او حمله کرد و گفت:
❗️ای فرزند! از #خدا و رسول به کجا می گریزی؟ و او را برگردانید تا آنکه مردی از مشرکان بر آن پسر حمله کرد و او را شهید کرد، پس نسیبه شمشیر پسر خود را گرفت و بر ران کشنده ی پسر خود زد و او را کشت. حضرت او را تحسین کرد و فرمود: خدا بر تو برکت دهد ای نسیبه، و خود را در پیش روی حضرت بازداشته بود و خود را سپر کرده بود که آسیبی به آن حضرت نرسد تا آنکه جراحت بسیار به او رسید.
🔹در این لحظه ابن قمیئه بر حضرت حمله کرد و می گفت: محمد (ص) را به من بنمائید، من نجات نیابم اگر او از من نجات یابد؛ پس ضربتی بر دوش حضرت زد و فریاد کرد: به لات و عزی سوگند که محمد (ص) را کشتم. در آن حال نظر حضرت به نامردی از مهاجران افتاد که می گریخت و سپر خود را بر پشت سر آویخته بود، حضرت او را ندا کرد که:
‼️ای صاحب سپر! بینداز سپر خود را و برو به سوی جهنم؛‼️
🔹او سپر را انداخت و حضرت نسیبه را فرمود: سپر را بردار، نسیبه سپر را برداشت و با مشرکان قتال می کرد. پس حضرت فرمود: مقام نسیبه و وفای او امروز بهتر است از مقام ابوبکر و عمر و عثمان.
🔹و چون شمشیر امیرالمومنین (ع) شکست به خدمت حضرت آمد و گفت: یا رسول الله! مرد به سلاح خود جنگ می کند و #شمشیر من شکست، پس حضرت شمشیر خود ذوالفقار را به او داد و گفت: به این شمشیر جنگ کن، علی (ع) شمشیر را گرفت و هر یک از اشرار که قصد نبی مختار می کردند حیدر کرار به شراره ی ذوالفقار آتشبار روح پلید ایشان را به درک اسفل نار می فرستاد.
🔹پس حضرت رسول (ص) به جانب کوه احد میل فرمود و پشت بر کوه داد که جنگ از یک ناحیه باشد زیرا که به غیر از امیرالمومنین (ع) کسی از صحابه با او نبود و پیوسته امرالمومنین (ع) در پیش روی آن حضرت مقاتله می کرد تا آنکه بر سر و رو سینه و شکم و دستها و پاهای مبارکش نود جراحت رسید و چندان محاربه کرد که مشرکان با وفور ایشان منهزم شدند و شنیدند مسلمانان که کسی از آسمان ندا می کرد:
💚«لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» ، «نیست شمشیر بجز #ذوالفقار و نیست جوانمردی به غیر از علی»،💚
❗️پس جبرئیل بر حضرت رسول (ص) نازل شد و گفت: یا محمد (ص)! به خدا سوگند که برادری و برابری و یاری آن است که علی می کند؛
❗️حضرت فرمود: چرا نکند که من از اویم و او از من است؛
❗️جبرئیل گفت: من نیز از شمایم.
📚 حیات القلوب / ج4 / باب سی و دوم / ص941-942