هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از اینفوقارچ🍄
#پارت_واقعی 🙈🌺
سرم تو سینی #چایی🥃 بود سرم رو بلند کردم تا امیر یل رو دیدم #هل شدم و سینی چایی ریخت رو پاش 😊
الهی# پسر_مردم که نابود ☹️
شد به زور بردمش و تو حموم و #شلوارک😂 کامیار رو بهش دادم وقتی از حموم اومد بیرون
مات نگاش کردم و بعد زدم زیر #خنده
از قهقهه های بلندم 🤣مهمونا با #ترس و سراسیمه😱 اومدن تو اول تعجب کرده😳 بودن اما بعد اونام میخندیدن 😂
#امیریل_مغرور_کت_و_شلوارک
بیا ببین سپیده چه بلا هایی سر امیر یل در نمیاره 😂💋
@serwe4
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
@Hadise_khodadoost
پارت 54
{فصل دوم }
دیگه وقتش بود بلند شدم و جعبهی #انگشتر و از توی جیبم در اوردم و جلوش زانو زدم
خانوم صدف خسروی روزی که سرنوشت من و تو را با هم روبرو کرد
زیباترین روز زندگی ام بود
از آن زمان تاکنون در همه کارهایم از بودن تو الهام گرفته ام
بزرگ ترین آرزویم این است که جزئی از وجودم بمانی
و بزرگ ترین سوال #زندگی ام این است که آیا با من ازدواج می کنی؟
چشمان زیبایش که مثل اهو بود برق میزد اشک در چشمانش زیبایی چشمانش را چند برابر میکرد
نگاهم در نگاه سکوت الودش که معنای همه چیز بود گره خورده بود
با صدای لطیف و ارامش گفت
بهاره: بله
ارام وارد ساختمان نیمه کاره شدم پله هارا ارام ارام وبی صدا بالا رفتم ....
الان وقتش بود اسلحه را در دستم گرفتم و نزدیک بر سرش کردم سریع دستم را دور گردنش حلقه زدم و #اسلحه را جلوی سرش گذاشتم
اگر نزدیک بشین یک گلوله نثارش میکنم اسلحه هاتون رو بزارین زمین
بلند داد زدم فکر نمیکردین به اینجا برسم نه ؟ تا نکشمت بیرون نمیرم عوضی . ارام بهم گفت خودتی این همه وقت کجا بودی
دستم را محکم تر فشار دادم و گفتم زندگیم و ازم گرفتی زندگیت و ازت میگیرم
معین: تو دنبال چی هستی هااا؟
بلند در جوابش داد زدم: انتقام
انتقام خواهرم
__
#پارت_واقعی
خوشت اومد..!؟ 😍
میخوای رمانش بخونی..!
بیا ببین چه اتفاق هایی قراره بیوفته.. 😱😍
بدو تا از دست ندادی... 👇🏼
@bashgah_ghatl00