eitaa logo
هیـ...چ!
21 دنبال‌کننده
65 عکس
46 ویدیو
0 فایل
-- احوالاتی مجهول ؛ ثبت لحظات قشنگ! -- از هیچ مینویسم...«هِمَت ✍️» @mobtala315 💚☕📷 https://t.me/ir_hich
مشاهده در ایتا
دانلود
هیـ...چ!
--- نمیدانستیم قرار است آخرش ختم به اینجا شود! دِلِمان بین ضریح بابا رضا«ع» مانده بود. هیچکداممان ط
. درهم نوشتم! ولی برایم زیباشد؛ ما قبل ترها برنامه قم را ریخته بودیم اما نشد. و این عیدی را پایان سفر به دادند..
🌨️🔥؛
هیـ...چ!
🌨️🔥؛
. دیشب خیلی سرد بود ! از راه رسیده و نرسیده رفتیم سمت بخاری و نشستیم کنارش... استخوان های بدنم کم کم با حرارت بخاری از حالت سِربودن در آمد. کمرهمت بستیم و دراتاق روبه رویی سالن، کرسی را گذاشتیم و زیر پتو رفتیم... انگار گرما درونِ پوست و گوشت آدم بود. چقدر قدیم ها از این نعمت لذت میبردند؛ از بزرگ تر ها شنیده بودم قبل تر ها خیلی برف می باریده و همه جارا سفیدپوش میکرده. آن هاهم از زیر کرسیِ وسط اتاق اصلی ، درحالی که آشِ داغِ خانم بزرگ را می خوردند و خاطره های آقابزرگ از زمین کشاورزی را می شنیدند از شیشه های مقابل اتاق بارش برف را تماشا می کردند . خاله همیشه تعریف میکند؛ از هواس پرتی های بچه گانه اش که چندباری سوخته بود و بقیه هم سوزانده بود. می گفت: یک بار باران زیاد می بارید و من هم چتر نداشتم و با تمام وجود می دویدم که به خانه برسم. دستانم سِر شده بود و نمی توانستم درِ چوبیِ خانه را بزنم با پا محکم به در زدم و آقا بزرگ همین طور که غر میزد به سمت در آمد و در را باز کرد .بدون آنکه بمانم و غر زدن هایش را بشنوم به سمت در اصلی که کرسی درآنجا بود رفتم . همه دور کرسی نشسته بودند و جایی برای من نبود،من هم اصلا حواسم به چایی که داخل لیوان کمرباریکِ خانم بزرگ داخل سینی مسی روی کرسی بود،نبود! پریدم بالای کرسی همان لحظه صدای جیغ و داد همه بالا رفت، نفهمیدم چه شد که روی چای ها فرود آمدم و علاوه بر اینکه خودم و دایی را سوزاندم سه تا از لیوان هاهم شکستم... و حال چه! به جای پنجره های چوبی ،منظره پر برف و چراغ های نفتی و چایی داغِ لیوان کمر باریک، دیوار است و تاریکیِ که با لامپ های شهری روشن میشود و بخاری و چایی که داخل ماگ ریخته میشود...!🚶🏻‍♀💚 +قسمت قدیم این خاطره ساخت ذهنِ و شاید واقعیت نداشته باشد.🙂☃️ !
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. تنها یارم امام حسین؛) راه چارم امام حسین؛).... +دوست دارم امام حسین؛)🥺💚 .
نماهنگ عشق خاص.mp3
3.72M
. تنها یارم امام حسین ؛)❤️‍🩹 .
هیـ...چ!
. آقای امام حسین«ع» ...💚 #هیئت #دلی #همون_جای_همیشگی .
دیشب قبل از شروع مراسم همین مداحی و پلی کردم و تو فکر بودم که کاش میشد هیئت سید می‌رفتیم و این مداحی و میخوند... بعد از روضه شد؛ دقایقی ذکر یاحسین و زمزمه کردیم و مداح شروع کرد به خوندن و همین شعر و خوند... قشنگ بود؛)
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. یادش بخیر؛ شب تولدم بود و شب آرزوها...! رفتیم هیئت همیشگی . نشستیم . مناجات خوانی و روضه شروع شد. قسمتی از مناجات ، همانی بود که دوست داشتم ،حال و هوای مناجات امیرالمومنین «ع»بود. هیئت همان هیئت بود اما حس و حالش با شب های دیگر متفاوت بود؛) قرعه این جلسه به نام حضرت رقیه «س» افتاده بود و آن شب شب خانم بود... تا شنیدم ، دلم لرزید. انگار بهترین هدیه تولدم را گرفتع بودم! +میدانم فی الحال نمیشود به حرمش بروم اما همین که میبینم حواسش هست برایم کافیست..💚 .
. خیلی وقته دنبال یه جرقم تا کار را شروع کنم! حال نمیدانم آتشش روشن شده یا فقط در حد همان جرقه است... +توکل به خدا💚 +ان شاءالله داخل کانال قرار میدهم.👌 .
میشنوی؟ کتاب ها برای خود حرفی دارند؛ صدایشان بلند است. مجمع گرفته اند و هرکدام برای موضوعات خود دلیلی می آورند. آنها بدون کلک خواسته های خود را بیان میکنند و با سخنان خود مخاطبان و طرفداران خود را مجاب میکنند. داستان میگویند، بحث سیاسی و اجتماعی دارند، تعریف خاطره میکنند ، از قدیم و حال و هوایش میگویند، درس میدهند و از زندگی بزرگان میگویند... دراینجا فقط باید سکوت کنی ، ببینی و بشنوی! 📚💚🌱 .