eitaa logo
کانال نظامیان ایران
765 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
54 فایل
💚به کانال نظامی ما خوش آمدید 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز پنج شنبه یا زهرا
‌‌‌|•○♥○•| ‌بگۅ... بہ ࢪڪعت ِ چندم... ࢪسیده است نماز...؟! ڪہ با خیال ِ تـۅ مشغولم ۅ حۅاسم نیست..♥ • ● همه آدما شعر نمیفهمن خو !!! این یہ حقیقتہ!🚶🏻‍♂ https://eitaa.com/joinchat/3931111519Cd9eb922747 ولی اونایے کہ میفهمن اهل اینجان😎 😍 👀
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز پنج شنبه یا زهرا
قسمتی از رمان ٭❥درپی‌چشمان‌تو٭❥ 😍 •••••••••••••••••••••♔♚♔••••••••••••••••••• داشتم بیشتر کنم ولی بهم این رو نمیداد❌😒😐 که با صدای اون به ظاهر منشی به خودم اومدم! 🤔 _خانم(...) ! رفتم جلو و پرسیدم: +بله؟! 🤨 _برید اتاق اقای !! +آااا.... بله ! 🙂 یکی رم صدا زد که بیادو نشونم بده... رفتم جلو در اتاق در زدم 🚪 _بفرمایید! ☺️ رفتم داخل کع همون طوری که ایستاده بودم زد...... 🤭😯🙄😳 ____________🌺🌺🌺_______________ به‌نظرتون‌کی‌تو‌اتاق‌بود؟؟ 🤔🤔 اگه میخوای ادامه شو بخونی بزن تو لینک زیر↓ 👌🏻❤️🌱 https://eitaa.com/joinchat/2641887402C165bfb2713 ★٭ ★٭ ★٭ ★٭
💔 موقع زایمان که رسید، زنگ زد به حاج آقا مجتبی و و پرسید تو این شرایط چه کاری بهتر است؟ گفته بودند به کمی آب، ۷۰ حمد بخوانید و با تربت امام حسین علیه السلام بدهید بهشان بخورند. همانجا کنار بیمارستان نشست حمدها را خواند به یک بطری آب و با کمی تربت داد بهم. سفارش کرد هر وقت شدم از آن آب بخورم. با لحنی از نگرانی و شوخ طبعی می‌گفت: "اول اینکه حمد با تربت امام حسین است👌 دوم اینکه باعشق برایت خواندمش😉. برای همین اثرش بیشتر است." ✍🏻بمیرم برای لحظه شهادتت، با زبان روزه🥀
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز یک شنبه یا زهرا
‌‌‌|•○♥○•| ‌بگۅ... بہ ࢪڪعت ِ چندم... ࢪسیده است نماز...؟! ڪہ با خیال ِ تـۅ مشغولم ۅ حۅاسم نیست..♥ • ● همه آدما شعر نمیفهمن خو !!! این یہ حقیقتہ!🚶🏻‍♂ https://eitaa.com/joinchat/3931111519Cd9eb922747 ولی اونایے کہ میفهمن اهل اینجان😎 😍 👀
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده دو شنبه یا زهرا
قسمتی از رمان ٭❥درپی‌چشمان‌تو٭❥ 😍 •••••••••••••••••••••♔♚♔••••••••••••••••••• داشتم بیشتر کنم ولی بهم این رو نمیداد❌😒😐 که با صدای اون به ظاهر منشی به خودم اومدم! 🤔 _خانم(...) ! رفتم جلو و پرسیدم: +بله؟! 🤨 _برید اتاق اقای !! +آااا.... بله ! 🙂 یکی رم صدا زد که بیادو نشونم بده... رفتم جلو در اتاق در زدم 🚪 _بفرمایید! ☺️ رفتم داخل کع همون طوری که ایستاده بودم زد...... 🤭😯🙄😳 ____________🌺🌺🌺_______________ به‌نظرتون‌کی‌تو‌اتاق‌بود؟؟ 🤔🤔 اگه میخوای ادامه شو بخونی بزن تو لینک زیر↓ 👌🏻❤️🌱 https://eitaa.com/joinchat/2641887402C165bfb2713 ★٭ ★٭ ★٭ ★٭
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز پنج شنبه یا زهرا
قسمتی از رمان ٭❥درپی‌چشمان‌تو٭❥ 😍 •••••••••••••••••••••♔♚♔••••••••••••••••••• داشتم بیشتر کنم ولی بهم این رو نمیداد❌😒😐 که با صدای اون به ظاهر منشی به خودم اومدم! 🤔 _خانم(...) ! رفتم جلو و پرسیدم: +بله؟! 🤨 _برید اتاق اقای !! +آااا.... بله ! 🙂 یکی رم صدا زد که بیادو نشونم بده... رفتم جلو در اتاق در زدم 🚪 _بفرمایید! ☺️ رفتم داخل کع همون طوری که ایستاده بودم زد...... 🤭😯🙄😳 ____________🌺🌺🌺_______________ به‌نظرتون‌کی‌تو‌اتاق‌بود؟؟ 🤔🤔 اگه میخوای ادامه شو بخونی بزن تو لینک زیر↓ 👌🏻❤️🌱 https://eitaa.com/joinchat/2641887402C165bfb2713 ★٭ ★٭ ★٭ ★٭
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده دو شنبه یا زهرا
قسمتی از رمان ٭❥درپی‌چشمان‌تو٭❥ 😍 •••••••••••••••••••••♔♚♔••••••••••••••••••• داشتم بیشتر کنم ولی بهم این رو نمیداد❌😒😐 که با صدای اون به ظاهر منشی به خودم اومدم! 🤔 _خانم(...) ! رفتم جلو و پرسیدم: +بله؟! 🤨 _برید اتاق اقای !! +آااا.... بله ! 🙂 یکی رم صدا زد که بیادو نشونم بده... رفتم جلو در اتاق در زدم 🚪 _بفرمایید! ☺️ رفتم داخل کع همون طوری که ایستاده بودم زد...... 🤭😯🙄😳 ____________🌺🌺🌺_______________ به‌نظرتون‌کی‌تو‌اتاق‌بود؟؟ 🤔🤔 اگه میخوای ادامه شو بخونی بزن تو لینک زیر↓ 👌🏻❤️🌱 https://eitaa.com/joinchat/2641887402C165bfb2713 ★٭ ★٭ ★٭ ★٭
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[👮🏻‍♂_دخترانه👮🏻‍♀] [ ] [👮🏻‍♀نظامیان👮🏻‍♂_ایران🇮🇷] [ 👮🏻‍♂] [👮🏻‍♂] [✅]
عـ...ـاشقـانہ دوستــش دارم♥️ ...
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز سه شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز سه شنبه یا زهرا
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷